واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
پیری و تنهایی ضرب در بی نهایت سلفی هایی که با ایده یک جوان مازنی و دست های اغلب لرزان سالمندان سرای مهر آوران شمال ثبت شده است، دست مایه تهیه گزارشی از زندگی کهنسالانی شده که با وجود سهم هر روزه شان از تنهایی و سکوت گوشخراش این سرا دست رد به سینه بی مهری ها زنده اند.
به گزارش فرهنگ نیوز، کفش دوزک روی شانه هایش نشست. با چشمان کم سو خیره خیره نگاهش کرد و در دل گفت، «اگر مثل من خسته باشد بی شک دلش می خواهد قدری آرام بگیرد. مباد که دستی از راه برسد و بر تار آسودگی اش لرزه بیندازد.»یاد آن روزی افتاد که پسرش « علی » او را به این خانه آورد و قول داد فردای همان روز به سراغش خواهد آمد. حالا 2 سال از آن روز می گذرد و خبری از علی نیست. هنوز که هنوز است، با هر صدایی که در حیاط می پیچد چشمانش راه می گیرد و نشانه های علی را جستجو می کند و می پرسد: علی آمده؟میان باور و رؤیا معلق مانده است. گاه خستگی کفش دوزک را باور می کند و اینکه وقتش رسیده تا او هم فارغ از هر هیاهو و انتظاری، کوله بار خستگی یک عمر را زمین بگذارد و فصل های پایانی تقدیرش را به آرامش و سکوت سنجاق کند، بلکه قطار زندگی اش به ایستگاه پایانی برسد.گاهی نیز غرق رؤیامی شود و ریتم تند گام های « علی » را پشت در سرای سالمندان می شنود که مشتاقانه به سراغ مادرش آمده تا او را با خود ببرد. برای همین هم هست که تا فردی وارد حیاط این خانه می شود « علی » صدایش می زند، آخر هنوز هم نمی خواهد باور کند پسری که تمام جوانی اش را به پای او ریخت تا تصویرمرد شدنش را با چشمان کم سوی خود قاب بگیرد، او را فراموش کرده است.
این روایت، برشی کوتاه از زندگی صدها زن و مرد سالخورده ای است که گرد پیری بر گیس و ریش هایشان نشسته اما عطش محبت و توجه دارند؛ «تنهایی» لحظه لحظه زندگی این سالمندان را چنان به اسارت گرفته است که برای فرار از آن حتی حاضرند به هفت پشت غریبه نیز بیاویزند، چه برسد به بستگان شان! با همین تنهایی و عطش محبت است که شب های این آسایشگاه را به صبح می رسانند.
سلفی هایی که با ایده یک جوان مازنی و دست های اغلب لرزان سالمندان سرای مهر آوران شمال ثبت شده است، دست مایه تهیه گزارشی از زندگی کهنسالانی شده که با وجود سهم هر روزه شان از تنهایی و سکوت گوشخراش این سرا، دل به اعضای با محبت این خانه بسته اند و دست رد به سینه بی مهری ها زنده اند. «سه سال داشتم که پدرم فوت شد و مادر 25 سالهام مشکلات زندگی پرفراز و نشیبمان را با غیرتی مثالزدنی به دوش کشید و اجازه نداد به دلیل مشکلات مالی بسیارو توقع اطرافیان کارگر کارخانه چیتسازی زادگاهم بهشهر مازندران بشوم. از جان مایه گذاشت تا به درسم ادامه دهم.»
دکتر مهدی مقدسی- متخصص مغز و اعصاب و مؤسس سرای سالمندان مهرآوران شمال- به عنوان نخستین مرکز شبانه روزی نگهداری از سالمندان در سطح استان مازندران، با یادآوری سالهای دور ادامه داد: کوچک شمردن مشکلات و تلاشها نتیجه داد و پس از اینکه دوره پزشکی عمومی را در ایران گذراندم، به همراه مادرم راهی انگلستان شدم تا دوره تخصص رشته مغز و اعصاب را بگذرانم. روزهای تاریک زندگیمان به سر آمده بود و آفتاب خوشبختی به من و مادرم تابید.
تحصیلاتم در انگلستان به پایان رسید و تصمیم گرفتم به زادگاهم بازگردم تا برای مردم سرزمینم مثمرثمر باشم.بیماران متعددی را در طول روز معاینه میکردم که در میان آنها تعداد زیادی از مراجعان به بیماری آلزایمر مبتلا بودند و بیشتر از هر کسی، خانواده آنها از عواقب این بیماری رنج میبردند چرا که در نگهداری از پدر یا مادر سالمند خود که بر رفتارهای شان کنترلی نداشتند، دچار مشکلات عدیدهای شده بودند. از طرفی متأسفانه در آن زمان تابوهایی در جامعه وجود داشت که افراد را به نگهداری از پدر یا مادر پیرشان- به هر قیمتی- در جمع خانواده ملزم میساخت؛ در حالی که این اجبار آسیبهای متعددی را به همراه داشت و باید برای رهایی از آن مشکلات چاره درستی اندیشیده میشد.
دکتر مقدسی که در سال 1371 با وجود انواع و اقسام مخالفتها و طعنهها، برای نخستین بار سرای سالمندانی را به صورت شبانه روزی در یکی از خوش منظرهترین مناطق شهر ساری تأسیس کرده، در این خصوص گفت: «مادرم زحمات زیادی را متحمل شده بود تا من به موفقیتهایی که امروز از آنها به نیکی یاد میکنم، دست پیدا کنم، برای همین به هیچ عنوان نمیتوانستم شاهد زیر سؤال رفتن تکریم سالمندان باشم.
میخواستم کاری اثرگذار انجام دهم تا سالها بعد که از من چیزی جز یاد و خاطره باقی نمیماند، به شایستگی یاد شوم. به همین دلیل هم بود که دست به کار شدم و با هر مشقتی بود، توانستم موافقت مسئولان استان و شهرستان ساری را برای راهاندازی این سرای سالمندان 5 هکتاری به دست بیاورم.»سرایی که به زعم مقدسی، یکی از بهترین خانههای سالمندان در سطح کشور است.
عشق بی منت
وی میگوید: با اینکه در طول این سالها برای سرپا نگه داشتن این مرکز ضررهای مالی و جانی زیادی را متحمل شدهام، اما به هیچ عنوان پشیمان نیستم. در این مرکز علاوه بر من، همسرم و تنها دخترم که همسرش پزشک است و M.P.H بیماریهای سالمندی دارد، همراه با پرسنلی که حداقل حقوق ممکن را میگیرند و به دلیل مشکلات مالی موجود گاه طلبکار حقوق سه ماه قبلشان هستند، به اعضای این خانه بدون چشمداشت عشق میورزند.
دکتر که 74 سال دارد و به قول خودش تمام هست و نیستش را صرف این آسایشگاه و رضایت اعضای آن کرده، معتقد است با اینکه عملکرد سازمان بهزیستی استان در قبال فعالیتهای او و همکارانش مناسب نیست، اما تعدادی از اعضای این خانه وضعیت مناسبی ندارند و اگر رها شوند، هیچ کسی نیست که از آنها مراقبت کند، از سویی دیگر زندگیهای امروزی و چند شغله بودن جوانترهای استان باعث شده میزان توجهشان به سالخوردهها کمتر شود از این رو برای آنها بهترین مکانی که میتوانند در آنجا زندگی راحتی داشته باشند و مورد دلجویی قرار گیرند، سرای سالمندان است و به هیچ عنوان حاضر نیست به خاطر بی مهریهای موجود قید این خانه و اهالی آن را بزند.
تنهای تنهای تنها
ثبت لحظههای زندگی هر کدامشان به اندازه یک کتاب قطور و حتی بیشتر فضا میخواهد تا گویای چین و چروکهای بیشماری باشد که بر صورت تک تکشان جا خوش کرده است. امیرعلی رزاقی اما برای کنار زدن این چین و چروکها دست به کار شد و سالمندان این سرا را وادار به گرفتن عکسهای سلفی از خودشان کرد تا برای ساعاتی ریتم کند زندگیشان را فراموش کنند.«از مدتی قبل با سالمندان سرای مهرآوران شمال آشنا هستم و خصوصیات آنها را بخوبی میشناسم، اما آن چیزی که بین تک تک آنها به اشتراک تقسیم شده، سهمشان از تنهایی است. درست است که 32 زن و 28 مرد سالخورده این خانه به وضعیت موجودشان خو گرفتهاند، اما هنوز هم به دنبال گوشهای شنوایی هستند که پای درد دلها و گلایههایشان بنشیند و به درخواستهای ریز و درشتی مثل یک تسبیح یا کلاه دلخوش هستند تا به بهانه آنها، یکبار دیگر ملاقات کنندهای داشته باشند.خیلی از آنها فرزندان نامهربانی دارند و هستند انسانهای زیادی که با وضعیت ساکنان خانههای سالمندان بیگانه هستند از این رو تصمیم گرفتم زندگیشان را به گونهای دیگر به تصویر بکشم. اکثر آنها عکسهای متعددی از خود یا عزیزانشان دارند اما کمتر پیش آمده که از خودشان عکس بگیرند به همین دلیل از تک تک آنها خواستم از خودشان عکس سلفی بگیرند.»رزاقی که هدفش از این کار را به تصویر کشیدن تنهایی عمیق زنان و مردانی دانست که گذر عمر، تکیدهشان کرده است، در ادامه گفت: اتفاق مشترک در تمام تصاویر این بود که تنهایی همه فضای عکسها را در برگرفته و با تمام وجود میشد حس تنهایی را از سلفیهای سالمندان درک کرد و تلختر این بود که از دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن خوشحال بودند.
تعدادی از آنها نیز در اوج مهربانی فرزندانشان را مقصر نمیدانستند و میگفتند بهتر است در این خانه و در میان سایر سالمندان زندگی میکنیم، زیرا فرزندانمان نگران شرایط ما نیستند و خیالشان از بابتمان راحت است، اما در جمعشان بودند سالمندانی که نمیتوانستند بی مهری فرزندانشان را باور کنند، درست مانند پیرزنی که در هر رفت و آمدی به خانه سالمندان، به دنبال پسرش «علی» میگشت که از دو سال قبل او را به این خانه سپرده و دیگر از او خبری نیست.
منبع: روزنامه ایران
95/7/18 - 09:01 - 2016-10-9 09:01:42
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]