تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداى عزّوجلّ به موسى عليه‏السلام وحى كرد: اى موسى! به زيادى ثروت شاد مشو و در هيچ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851452103




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

كسي ما را نمي‌بيند مريم كمالي‌نژاد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: كسي ما را نمي‌بيند مريم كمالي‌نژاد
نویسنده : مریم کمالی نژاد 


بابا بند جعبه شيريني را باز مي‌كند و رو به مامان مي‌گويد: «خانم چايي بيار كه اين شيريني با چايي، امشب مي‌چسبه.» مامان لبخند مي‌زند و مي‌رود كه چايي بياورد. با صدايي آرام به مامان مي‌گويم:‌ «مي‌شه لطفاً پتوي منم بديد؟» هنوز هم كه هنوز است از اينكه مدام از مامان بخواهم وسايلم را به من بدهد خجالت مي‌كشم، اما باد كولر اذيتم مي‌كند، نه مي‌توانم بقيه را مجبور كنم در گرما بمانند، نه تحمل اين خنكي را دارم.

مامان پتو را روي پايم مي‌اندازد و مثل هميشه نگراني از چشم‌هايش بيرون مي‌زند و با دست انگشت‌هاي پايم را لمس مي‌كند و نچ‌نچ مي‌كند كه: «بازم يخ كردي مادر، خدا كنه سرما نخوري اين اول كاري.» بابا مي‌گويد: «دخترم قوي‌تر از اين حرفاس.» ديروز جواب كنكور آمد و من پزشكي قبول شدم. آرزويم بود و به نظرم جواب خدا بود به تلاش‌هاي اين چند ساله‌ام، اما همه مي‌دانيم تازه اول سختي‌هاست. دانشگاه رفتن با ويلچر كار آساني نيست. بعد از آن هم كه بايد بروم بيمارستان و... اصلاً كسي مرا به عنوان يك پزشك باور مي‌كند؟

بابا دستش را جلوي چشم‌هايم تكان مي‌دهد كه يعني حواست كجاست و مي‌گويد:«فكرشو نكن بابا، خودم نوكرتم، مي‌برمو ميارمت، همه كاراتم مي‌كنم.» مي‌خندم و بغض راه گلويم را مي‌بندد. بابا راست مي‌گويد ولي همين اول كاري كه فقط يك روز رفته بوديم براي ثبت‌نام، استيصال را بعضي جاها توي چشم‌هايش مي‌ديدم. بخش آموزش دانشگاه طبقه سوم بود و يكي از آسانسورها هم خراب، آن يكي هم آنقدر شلوغ بود كه نزديك به 15 دقيقه منتظر مانديم تا نوبت‌مان شود. سعي مي‌كردم لبخند بزنم كه بابا هم از اين حال و هوا و نگراني بيرون بيايد. بابا در گوشم مي‌گويد: «نگران امروز خودم نيستم بابا، نگران تو هستم و اين ساختمون چند طبقه و بدون امكانات.»

ساختمان اتفاقاً پر از امكانات است، شيك و نو نوار، با ديوارهاي سفيد، تخته‌سفيدهاي بزرگ، صندلي‌هاي راحت، اما انگار كسي فكرش را نمي‌كرده روزي يكي با ويلچر مجبور شود در اين مكان رفت و آمد دائم داشته باشد. وارد اتاق آموزش مي‌شويم كه نمي‌دانم به چه دليلي سه تا پله، برايش گذاشته‌اند، بابا ويلچر را روي چرخ‌هاي عقبش بلند مي‌كند و مرد خدماتي، جلوي آن را مي‌گيرد و از سه پله بالا مي‌رويم. تا وارد مي‌شويم همه توجه‌ها به ما جلب مي‌شود. مسئول آموزش خانم جواني است، ريزنقش و قدبلند، با يك لبخند مهربان، رو مي‌كند به بابا و مي‌گويد: بفرماييد. بابا توضيحات را مي‌دهد كه براي ثبت‌نام آمديم و دخترم در رشته پزشكي قبول شده و چه و چه...! فرمي را بيرون مي‌آورد و مي‌گويد: لطفاً اين را پر كند. نمي‌دانم چرا با خودم صحبت نمي‌كند، شايد گمان مي‌كند من نه فقط از پا كه از گوش و زبان هم دچار معلوليتم. بابا فرم را جلويم مي‌گذارد با يك خودكار... حين پر كردن فرم، خانم آموزش، بابا را با اشاره صدا مي‌زند كه برود نزديك ميزش، صداي پچ‌پچ‌شان را شنيدن كار مشكلي نيست، اما سعي مي‌كنم به روي خودم نياورم كه مي‌شنوم. بابا سرش را نزديك‌تر مي‌برد و خانم آموزش مي‌گويد:‌«فكر نكنم اين رشته به دردش بخوره، اذيت مي‌شه، كم مياره...»

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن