واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: منوچهر والیزاده - دوبلور و گوینده در روزنامه آرمان نوشت: خداوند صدای قشنگی به همه انسانها داده است اما دوبله یک کار حسی است که باید عاشق آن باشید.
جنس صدای یک صداپیشه باید دلنشین باشد.من با همین صدایی که با دیگران صحبت میکنم جای هنرپیشهها حرف میزنم اما در طول زمان دوصبله، حس بازیگران را تغییر میدهم. مثلا حس ادی مورفی با تام کروز فرق میکند منتها من با همین صدا حرف میزنم و صدایم را تغییر نمیدهم. هرکدام از شخصیتها برایم یک خاطره دارند؛مثلا فیلمهای رابرت واگنر را قبل از انقلاب اسلامی دوبله میکردیم که آخرین کارش سریال سوئیچ بود، یا قبلش سریال گرفتار. نباید فراموش کنیم که برای همه نقشها و شخصیتها صدا ثابت است اما احساس شان متفاوت است.
مثل بازی بازیگری است که رولهای مختلفی را میتواند بازی کند، صدا هم همین طور است. کسی که وارد دوبله میشود باید ظرافت این کار را حفظ کند. اصلا در گذشته دوبلورها از تئاتر به گویندگی روی میآوردند و اکثر آنها هم موفق بودند. به این دلیل که در تئاتر حس و بیان و حرکت را یاد میگیریم، اینها همه جمع میشوند و وارد یک اتاق دربسته میشود و یک هنرپیشه میسازد که تنها و لب و دهانش کار میکند.به این قسمت کار، تکنیک میگویند. تکنیک یعنی فقط لب و دهان کار کند و جملات را سینکی بگویید و صدایت خوب باشد اما قسمت هنری ماجرا این است که جای فلان بازیگر با فلان رول چطور حرف بزنید.
زیرا کاری ندارد که جلوی یک نفر کاغذ بگذارند و سینک صحبت کند، بدون اینکه حس نقش را دربیاورد و با احساس جملهها را بیان و به شنونده منتقل کند.اگر این موارد رعایت شود میتوانیم بگوییم هنر دوبله اتفاق افتاده است.در نتیجه یادگیری تکنیکها کار دشواری نیست و با چهار جلسه تمرین آنها را یاد میگیریم اما هنر دوبله چیز دیگری است. البته در این سالها ارتباط ما با دوبلورهای خارجی قطع شده است.
در گذشته خاطرم هست که یک استودیو مولن روژ بود که یک بار ویلیام هولدن آمده بود ایران و فیلم او را آقای اسماعیلی دوبله میکرد که خود هولدن داخل تاق فرمان ایستاده بود و خیلی تعریف کرده بود که چقدر من خوب فارسی حرف میزنم و چه صدای خوبی دارم. یک بار هم آلن دلون به ایران آمد که البته دوبله را ندید و در طول سه روز اقامت خود اغلب با بهروز وثوقی همراه بود اما صدای آقای خسروشاهی را شنید و خوشش آمد.البته هرگز پیش نیامد که بنده بازیگرانی که به جای آنها صحبت کرده بودم را از نزدیک ببینم.
با اینکه جای آدمهای زیادی هم حرف زدم اما هرگز آنها را ندیدم.یک بار در فیلمی حرف میزدم به نام تارزان که آرتیست آن آدم قدبلندی بود به نام ران ایلای، نزدیک به ۵۰ قسمت هم بود که مدیر دوبلاژش آقای رسولزاده بود. اواسط سال ۵۶ بود. این آقا آمد ایران و غریب افشار برنامه تلویزیونی داشت و در این برنامه او را آوردند به بنده هم زنگ زدند که به تلویزیون بروم و باهم روبهرو شویم که من قبول نکردم.در آن سالها نورمن ویزدوم و راج کاپور هم به ایران آمدند اما هرگز یکدیگر را از نزدیک ندیدیم.
۰۳ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]