تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 29 دی 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854382158




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رویاهای گرم کودکانه در کوره‌های محمودآباد


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه ایران نوشت: دست‌مان پر از بسته‌های غذاست اما نگاه آنها به خودکار است؛ آنها غذا نمی‌خواهند، دفتر و خودکار و کتاب می‌خواهند.

نزدیک مهر است و چیزی برای مدرسه ندارند. کاغذ و خودکار و دفتر و کتاب هم که باشد، تضمینی نیست که برای همیشه بتوانند پشت میز مدرسه بنشینند: «غذا نمی‌خواهیم، برایمان دفتر و مداد بیاورید.» این جمله را یکسره تکرار می‌کنند.

«زهره» 27 سال دارد. بتازگی شوهرش را در حادثه غم‌انگیزی از دست داده‌. راننده مست با سرعتی دیوانه‌وار شوهرش را زیر گرفت و رفت. شوهر زهره وسط خیابان تمام کرد. حالا 2 ماه است که از این حادثه می‌گذرد. زهره صحنه تصادف و جان سپردن مرد زندگی‌اش را مدام مرور می‌کند. آنقدر زمان نگذشته که یادها و خاطره‌ها گریبانش را رها کنند. می‌خواهد برای آرامش روح شوهرش خیرات دهد. نمی‌داند چه و به چه‌کسی؟

تصمیم می‌گیرد گوسفندی قربانی کند و گوشتش را به خانه سالمندان بفرستد. ساعتی بعد تصمیم دیگری می‌گیرد؛ می‌خواهد به شیرخوارگاه کمک کند و ساعتی بعد ایده دیگری ذهن مغشوشش را مشغول می‌کند؛ این بار تصمیم دارد به زوج جوانی که در آستانه ازدواجند و مشکل مالی دارند کمک کند و این بار رشته افکارش با پیشنهاد یکی از بستگان پاره می‌شود؛ کمک به خانواده‌هایی که در حاشیه شهر برای وعده غذای گرم درمانده‌اند و کودکانی که به جای بازی و درس خواندن در کوره‌های آجرپزی کار می‌کنند.

همه ایده‌هایی که زهره در سر پرورانده به جای خود قابل تحسین هستند ولی تصمیمی که در نهایت زهره می‌گیرد تا کمی دلش آرام بگیرد، کمک به کسانی است که در حاشیه تهران و در منطقه‌ای به نام کوره‌پزخانه زندگی می‌کنند. آدم‌هایی که هنوز آنها را ندیده و هیچ چیزی از زندگی‌شان نمی‌داند.

می‌خواهد عدس پلو بدهد. برای 200 نفر برنج و عدس و کشمش و گوشت چرخکرده و روغن و ظرف یکبار مصرف می‌خرد. حدود 500هزار تومان هزینه‌. صبح جمعه پخت و پز در پارکینگ خانه شروع می‌شود. برنج آبکش می‌شود و همراه با عدس نیم‌پز شده ریخته می‌شود توی دیگ بزرگ. وظیفه‌ یکی سرخ کردن پیاز است و دیگری هم سرخ کردن گوشت چرخکرده. نزدیک نماز ظهر غذا آماده می‌شود. فضای کوچک پارکینگ پر می‌شود از عطر زعفرانی که روی برنج می‌ریزند. ظرف‌های یکبار مصرف با فاتحه خوانی پر می‌شود. رضایت را می‌توان در چهره زهره دید. او احساس می‌کند روح شوهرش هم در آرامش است.

200 ظرف، آماده برای توزیع. آدرس پیامک می‌شود: «جاده خاوران، کیلومتر 11، بپیچید داخل خاورشهر، مسیر را مستقیم بروید تا روستای محمودآباد. آنجا بپرسید کوره‌پزخانه کجاست نشان‌تان می‌دهند.»

زهره دوست دارد خودش هم باشد. دوست دارد آدم‌های این روستا را از نزدیک ببیند و خودش بسته‌های غذا را به دست‌شان بدهد. ساعت 2ورودی خاورشهر؛ حالا دیگر تا روستا 10 دقیقه بیشتر نمانده. اینجا هر تصوری که از یک روستا دارید، به هم می‌ریزد. نه مزرعه‌ای در کار است نه باغی و نه گاو و گوسفندی. تا چشم کار می‌کند زمین بخیل و بی‌حاصل است و کوره‌های دود گرفته‌ای که انگار سال‌هاست خاموشند.

برای رسیدن به بچه‌های قد و نیم‌ قدی که توی محل با خاک و خل بازی می‌کنند، باید به جاده خاکی پر دست‌انداز زد. ورود به روستا را بچه‌ها به خانواده‌ها خبر می‌دهند. پیش از رسیدن به آلونک‌هایی که حکم خانه دارند، اهالی بیرون می‌ایستند، می‌دانند خبری هست. انگار از قبل منتظر بوده‌اند. هوا گرم‌تر از روزهای پیش است یا در این روستا تنها آفتاب است که دست و دلبازی می‌کند و بی‌ریا می‌بخشد.

در این آفتاب که چشم‌ها از شدت نور ریز می‌شوند، چشمان زهره گرد شده است: «واقعاً چنین آدم‌هایی در تهران زندگی می‌کنند؟ اینها حتی دمپایی و کفش هم ندارند. از کجا می‌آورند شکم زن و بچه‌شان را سیر کنند؟»

می‌گویند خراسانی‌اند و سال‌ها پیش به خاطر خشکسالی از روستاهای‌ شرق کشور به اینجا کوچیده‌اند. با نظمی عجیب و بی‌هیچ حرص و ولعی جلو می‌آیند و هر نفر فقط یک غذا می‌گیرد نه بیشتر. مراعات می‌کنند تا به بقیه هم غذا برسد. غذا را زهره پخش می‌کند. زنی جوان که چروک‌های ریز صورت و پوسته پوسته شدن دست‌هایش نشان می‌دهد زندگی هیچ‌گاه بر وفق مرادش نبوده، آخرین نفری است که غذا به او می‌رسد. ظرف را زیر چادر رنگ و رورفته‌اش که زمانی طوسی بوده، پنهان می‌کند و به زهره می‌گوید: «خدا پدر و مادرتان را بیامرزد. لنگ غذای ظهر بچه‌هایم بودم. شوهرم چند وقتی است علیل شده و افتاده گوشه خانه. جای او من کار می‌کنم. 3 تا بچه قد و نیم قد دارم که دوتایشان باید مدرسه بروند. ولی نه کیفی دارند نه مداد و دفتری. ماهی 400 - 300 تومان پول در می‌آورم که خرج زندگی می‌شود. تازه باید پول دوا و دکتر شوهرم را هم جور کنم. ای کاش به‌ جای غذا برایمان دفتر و قلم می‌آوردید. بعضی از آدم‌های خیر برایمان غذا و لباس می‌آورند ولی وسایل مدرسه نه. مداد و خودکار و دفتر بیاورید که بچه‌هایمان مدرسه بروند.»

با درخواست این زن سرو صدای بچه‌ها بلندتر می‌شود. یکی می‌گوید: «خانوم می‌شه برامون دفتر و کتاب بیارید! من کلاس دوم می‌رم.» دختربچه‌ای با مقنعه سرمه‌ای رنگی که برایش بزرگ است و تا روی چشمانش پایین آمده مداد رنگی 24 رنگ می‌خواهد و پسربچه 8- 7 ساله‌ای که به ‌نظر باید برادرش باشد، خودکار چهاررنگ.

زهره به بچه‌ها خیره مانده. معلوم نیست به چه چیزی فکر می‌کند. صدایش می‌زنند. جواب نمی‌دهد. آنقدر غرق در رؤیاست که صدا را نمی‌شنود. حتی به خواهش‌های دختربچه‌ای که دفتر دارا و سارا می‌خواهد!

آیا زهره با این کار به آرامش رسیده؟ آیا کمک به کسانی که در چنین وضعیتی زندگی می‌کنند، توانسته این زن داغدار را تسکین دهد؟ او پیش خودش فکر می‌کند، خیلی زود با دفتر و مداد و خودکار برخواهد گشت.

زمان رفتن است و زهره هنوز محو تماشای بچه‌هایی است که روی زمین نشسته‌اند و غذا می‌خورند. آنچنان با ولع که هر کسی را به هوس می‌اندازند: «تصورم از آدم‌های اینجا چیز دیگری بود. فکر نمی‌کردم آدم‌های این روستا تا این حد نیازمند باشند. اگر می‌دانستم اینها چنین وضعیتی دارند و بچه‌هایشان لنگ مداد و تراش و خودکار و دفتر هستند، به‌ جای عدس‌پلو کلی لوازم‌التحریر می‌خریدم. به‌ نظرم این کار ثوابش از پخش غذا بیشتر است. حتماً هفته بعد برای‌شان لوازم‌التحریر می‌خرم. خوشحال می‌شوند. ای کاش مهدی هم زنده بود و با هم اینجا می‌آمدیم. حتماً او هم خوشحال می‌شد.»

زهره دوباره به فکر فرو می‌رود و حرف نمی‌زند ولی رضایت را از چهره‌اش می‌شود دید. در طول راه صحنه‌ ایستادن اهالی کوره‌پزخانه در صف غذا، خواهش‌ بچه‌ها برای مداد رنگی و دفتر و کتاب، آلونک‌‌های کج و معوج و روستایی که نه آب دارد، نه برق و گاز و تلفن به ذهنش هجوم می‌آورد. او بچه‌های محمودآباد را با صحنه‌هایی که در خیابان منوچهری دیده‌ مقایسه می‌کند. بچه‌هایی که همراه پدر و مادرشان برای خرید کیف و کوله‌پشتی از این مغازه به آن مغازه می‌روند و کیف‌های 200 هزار تومانی را نمی‌پسندند. بچه‌های محمودآباد هم فرزندان این آب و خاکند. بچه‌هایی قانع که شاید همه آنها با پول دو یا سه کیف خیابان منوچهری سالی به مدرسه بروند. شاید آینده کشور را یکی از همین بچه‌ها رقم بزند؛ بچه‌های کوره‌های خاموش محمودآباد.




۲۹ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن