واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: وبسایت مووی مگ: ناتالی پورتمن امسال نخستین فیلم سینمایی بلند خود را با نام «داستانی از عشق و تاریکی» کارگردانی و در جشنواره فیلم کن رونمایی کرد. خبرنگار گاردین به همین بهانه مصاحبه ای خودمانی با او داشته که در ادامه می خوانید.
سلام ناتالی. بعد از دو سال زندگی در پاریس برگشتی به لس آنجلس. برگشتن به شکم هیولا چه حسی دارد؟
مردم لس آنجلس واقعا رام شدنی نیستند. در فرانسه مردم خیلی درباره اینکه تو چطور آدمی هستی یا چه لباس هایی می پوشی، قضاوت می کنند. لا اقل پاریس که این گونه بود. به همین دلیل آنجا نمی توان در خیابان با لباس ورزشی یا صندل این طرف و آن طرف رفت یا لباس هایی با رنگ جیغ به تن کرد. از این جهت برگشتن به لس آنجلس،که در آن هرکس هرطور دوست دارد راه می رود و مردم کاملا آزادند، جذابیت های خودش را دارد.
راستش را بگو. برای غذاهای ویژه گیاهخواران برنگشتی؟
حرف توی دهن من نگذار (در حالیکه می خندد). در حقیقت پاریس در چند سال اخیر در زمینه گیاهخواری خیلی پیشرفت کرده است و من به عنوان یک گیاهخوار خیلی خوش شانس بودم که در این بازه زمانی خاص، آنجا بودم.
تو فیلم «داستانی از عشق و تاریکی » را در کن رونمایی کردی. جایی که منتقدینش به هو کردن آثاری که نظرشان را جلب نکند، شهره اند. نمی ترسیدی فیلمت را هو کنند؟
«ایمی آدامز » جمله ای به من گفت که همیشه در ذهنم می ماند. می گفت به عنوان یک هنرمند باید کاملا «نازک نارنجی» باشی و با همه چیز و همه کس ارتباط برقرار کنی تا از جهت حسی همیشه آماده باشی.
اما از طرف دیگر به عنوان یک «چهره مردمی » نباید از تو پوست کلفت تر وجود داشته باشد. واقعیت این است که مردم حرف های خیلی تندی درباره ما می زنند. هر قدر باید در حرفه بازیگری حساس و آسیب پذیر بود، برای ادامه دادن کار مجبورید به سختی سنگ باشید. حفظ کردن تعادل بین این دو حالت، کار واقعا سختی است.
نقدهای مربوط به فیلم هایت را می خوانی؟
نه. کاملا نادیده شان می گیرم. نباید به چیزهای بدی که درباره ات می گویند گوش کنی چون باعث ترس و اضطراب می شود و موقع کار ما نمی توان مضطرب بود.
خیلی از بازیگران از تماشای خودشان روی پرده متنفرند. تو چطور با این موضوع کنار می آیی؟
من معمولا فیلم را یک بار در افتتاحیه می بینم و دیگر هیچ وقت به سراغش نمی روم. همان افتتاحیه را هم با هزار عذاب تحمل می کنم و از هرکاری در فیلم کرده ام بدم می آید. در واقع هرچه نقشم در فیلمی کمتر باشد، از آن بیشتر خوشم می آید.
نقش آفرینی ات در «داستانی از عشق و تاریکی» را چه طور ارزیابی می کنی؟
مطمئن باش از زبان من راجع به خودم تعریف نمی شنوی. اما خب در این مورد توانستم فاصله ام را آن قدر با فیلم حفظ کنم که بگویم: خوبه. اما اینجا می تونست بهتر باشه.
حالا که کار تمام شده حاضری باز هم خودت را برای بازی در این فیلم انتخاب کنی؟
آره. (می خند )
تو با کارگردان های بزرگی کار کرده ای. کدام یک روی سبک کارگردانی تو اثر بیشتری داشته اند؟
« مایک نیکولز » تأثیر خیلی زیادی داشت. او تأکید خیلی زیادی روی قصه داشت و داستان را بارها و بارها تعریف می کرد تا همه گروه فیلمسازی در حال و هوای کار قرار بگیرند نه فقط بازیگران. مدام تأکید می کرد «اینجا صحنه ایه که این دو تا عاشق هم میشن»، «اینجا صحنه ایه که پسره می فهمه دختره خیانت کرده»، «اینجا صحنه ایه که برای اولین بار می بینه مادرش اونقدرا که همیشه فکر می کرده معصوم نبوده» و ...
از مایک نیکولز یاد گرفتم کافی است روی حس اصلی صحنه تأکید کنی. بعد از آن همه نقاط به راحتی به هم وصل می شوند.
از « ترنس مالیک » هم بسیار آموخته ام. او با همه متفاوت است. مدام سعی می کند از زندگی برای آثارش تأثیر بگیرد، نه از بقیه فیلم ها. هر وقت به او می گویند «اینجا رو باید با ساختار سه پرده ای ساخت» می گوید: «چنین ادعایی درست نیست. باید جهان فیلم را آن طور که تجربه می کنی، نقش بزنی».
شنیده ام هنگام فیلمبرداری نابودی (Annihilation ) در استودیوی پاین وود لندن سری هم به پشت صحنه «جنگ های ستاره ای ۸» زده ای. بازگشت به دنیای جنگ های ستاره ای چه حسی داشت؟
رفتن سر صحنه فیلم ها به عنوان توریست همیشه سرگرم کننده است. وقتی به عنوان شغل مجبور می شوی هر روز بروی سر صحنه است که جادویی بودن این تجربه، رنگ می بازد. توریست که باشی، جادو برقرار است
۰۹ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]