واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: نگاهی به زندگی سرباز وظيفه شهيد حسين صبوحي
حسين صبوحی در ششم دي ماه سال1393 به همراه سرهنگ شهيد محمد هاشمي در اثر درگيري با اشرار وسارقان مسلحي که 14 سال تحت تعقيب بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل شد.
حسين در شانزدهم آذر سال 1371 در خانواده مذهبي در شهرستان خوانسار به دنيا آمد ، وي فرزند چهارم خانواده بود. دوران دبستان را در مدرسه ي شهيد غفاري و مقطع راهنمايي را در مدرسه ابوذر خوانسار به اتمام رساند و پس از آن وارد دبيرستان شريعتي خوانسار شد. وزمانيکه سال سوم هنرستان در رشته ساختمان بود به علت علاقه اي که به طلبگي داشت در سال 1390 به حوزه ي علميه باقر العلوم خوانسـار رفت و در آنجا مشغول به تحصيل شد و يکسال بعد ازدواج كرد و پس از دو سال فرا گيري علوم ديني به خدمت سربازي رهسپار شد. سرانجام حسين در ششم دي ماه سال 93 به همراه سرهنگ محمد هاشمي در اثر درگيري با اشرار وسارقان مسلح مواد مخدر که 14 سال تحت تعقيب بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل شد.
همسر حسين مي گفت : يک ساعت بعد از عقدمان به گلستان شهداي خوانسار رفتيم آنجا با هم پيمان بستيم که در سختي ها کنـار هم باشيم ، خيلي به شهدا ايمان و اعتقاد داشت همه ي نذر ها را براي شهدا مي کرد، شهادت بزرگترين آرزويش بود يک روز به او گفتم تو که اين همه آرزوي شهادت داري چرا ازدواج کردي؟ گفت: براي اينکه دست چند نفر را بگيرم. 29آذر ساعت سه و 30 بعد از ظهر آخرين باري بود که به مرخصي آمده بود ، ععد ازگذشت يک هفته روز يکشنبه قرار بود که من و پدرش به ديدنش برويم اما يک ساعت قبل از شهادتش با من تماس گرفت وقرار فردا را کنسل کرد و چهل دقيقه بعد خبر شهادتش را به ما دادند. او فردي مهمان نواز و مهربان بودند به گونه ايي که در آخرين تولدش تمام پولي که کادوگرفته بود را به دوستش که فرزند بيماري داشت بخشيد. حسين شب ها از خواب بر مي خواست وبا معبود خويش راز و نياز مي کرد و در خواندن نماز شب مداومت مي ورزيد.
مادر حسين قطرات اشک بر چادر مشکي اش مي چکيد، او با وقاري خاص و بغضي که هر چند دقيقه يکبار راه گلويش را مي بست گفت: حسين خيلي علاقه داشت به کربلا برود سـال سوم راهنمايي با هم به کربلا رفتيم و از کربلا با خودش خاک تربت را آورد روزي که شهيد شد نيمه شب خوابش را ديدم گفت: مادر خاک تربت يادت نرود که فردا خاک تربت را در کفنش گذاشتيم . در مسجد براي بچه ها کلاس قرآن گذاشته بود ماه رجب و شعبان را روزه مي گرفت گويا خودش مي دانست که شهيد مي شود، من هنوز منتظرم تا حسين بيايد.
منبع : جوان آنلاين
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]