تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834691979




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ این تزریق درنیامده است


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: آیدین سیارسریع در روزنامه شهروند نوشت:

آن روز در کلینیک اتفاق بی‌سابقه‌ای افتاد. دکتر مشعوف روانپزشک کلینیک که معمولا همه را دعوت به آرامش می‌کند، با کپسول آتش‌نشانی افتاده بود دنبال دکتر عباس و بی‌وقفه فحش می‌داد. دکتر عباس دوان‌دوان خودش را انداخت تو اتاق تزریقات و در را بست. همین‌طور پشت به در ایستاده بود که کپسول آتش‌نشانی وسط در را شکافت و آمد تو. دقیقا مثل آن سکانس معروف «درخشش» با بازی جک نیکلسون. عده‌ای از پزشکان دکتر مشعوف را از پشت گرفتند و بردند و آرامش کردند.
 
متأسفانه عباس ماند در اتاق تزریقات و ور دل من تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. گفتم: باز چه کار کردی با این بنده خدا؟ گفت: هیچی به جان تو. این مرده خودش دیوانه‌ست، نمی‌دونم کی بهش مدرک روانپزشکی داده! گفتم: باز رفتی جاش نشستی واسه مریضاش نسخه پیچیدی؟ گفت: آقا انصافا، خداوکیلی، ناموسا شما که خودت دستت تو کاره تصدیق نمی‌کنی که تأثیر اسطوخودوس و خارشتر بیشتر از این قرص‌های شیمیایی است؟ گفتم: اوکی ولی نباید تو کار بقیه دخالت کنی. گفت: تقصیر من نیست! جامعه خشن شده. گفتم: رو هوا حرف نزن. کی گفته جامعه خشن شده؟ الان شما شغل من رو نگاه کن: تزریقات! شغل خشنیه ولی هیچ خشونتی درمن نمی‌بینی.
 
دکتر عباس می‌خواست از تئوری‌اش دفاع کند که یهو مسعود فراستی آمد تو اتاق. کیسه فریزر حاوی دارو را انداخت روی میز و خودش هم نشست روی تخت. یک نفسی بیرون داد و گفت: تزریقات محیط بدی است و حوصله سر بر. ادعای درمان دارد ولی ناتوان از درمان است و تزریقاتچی عقیم است، هم در ترساندن، هم در زدن و هم درکشیدن. بعد یک نگاه رقت‌باری به من انداخت و گفت: دکترنما، میرزامقوای بی‌هویت، سوزنی سمرقندی! نگاه متعجبی به عباس کردم و گفتم: دکتر جامعه واقعا خشن شده. عباس که ترس کاملا در نگاهش مشهود بود، گفت: من میرم پایین، پیش دکتر مشعوف بیشتر در امانم.
 
رو به فراستی گفتم: استاد لطفا دراز بکشید تا من دارو رو آماده کنم. فراستی گفت: تزریقاتچیِ ما با خواباندن مریض و با وعده دروغین سوزن سعی دارد فضای فرم‌زده خود را با پرت و پلاگویی توجیه کند. این یعنی چه؟ یعنی هیچ. یعنی مقوا. آمپول‌زن در این‌جا در بهترین حالت یک دستگاه تست قند است نه بیشتر. بعد خودش دراز کشید و وقتی مرا مشغول آماده کردن سرنگ دید، گفت: درنیامده! من که کاملا هول شده بودم، فکر کردم با بازی من(!) مشکل دارد.
 
گفتم: استاد من که هنوز کاری نکرده‌ام. چی درنیامده!؟ اشاره به لباسش کرد و گفت: درنیامده... تکلیف بیمار چیست؟ یا باید به بازی کثیف آمپول‌زن تن بدهد یا در نقش اکسسوار صحنه به تماشای سرنوشت نکبت‌بار خود بنشیند. مرده‌شور میزانسن را ببرد. گفتم: استاد من جسارت نمی‌کنم. خودتون زحمت بکشید. گفت: نمایش مضحکی از شرم و آزرم. بهانه‌ای برای انفعال. وقتی آماده برای تزریق شد، من دیگر هول کرده بودم و دستم می‌لرزید. گفت: آمپول‌زن، آمپول‌زن بدی است. بلاتکلیف است و بسیار گنگ. در نتیجه بی‌اثر. بین زدن و نزدن مانده. تزریقاتچی چنان ماقبل ماموت است که گویی اجدادش تزریق را از پشه‌های مالاریا آموخته‌اند. بد، مغشوش، مخدوش و درازگوش.

دقیقا یادم نمی‌آید که چه اتفاقی افتاد که یهو فریاد فراستی به هوا رفت، ولی می‌دانم بعد از آن روز دیگر همان تزریقاتچی لطیف آرامِ مسالمت‌جو نبودم!

پی‌نوشت: پایان‌بندی عقیم، خام، معیوب، بی‌پدر و مادر، فرو رفته، عوام‌زده و در یک کلام لاطائل است. نویسنده کنترل روانی ندارد ولی گناه دارد. با همه اینها سوال این است: مگر مجبوری بنویسی؟ (فراستی در پرده آخر)





۰۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن