واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران» تالیف «رسول جعفریان» یکی از کتابهای ارزشمند سالهای اخیر است که با در کنار هم قرار دادن اطلاعات پراکنده موجود، مجموعه باارزشی را در دسترس خواننده میگذارد.استقبال از این کتاب باعث شد که در مدت کوتاهی به چاپهای متعدد برسد و مولف در هر چاپ بعضا بر اطلاعات کتاب افزوده و در مواردی اشتباهات را اصلاح کرده است.چاپهای مجدد این کتاب باعث شده که بسیاری از شخصیتهایی که به نوعی از آنان در این کتاب نام برده شده، توضیحات و تصحیحات خود را برای مولف ارسال کنند. در مواردی، در این کتاب رگههایی از قضاوتهای بدون سند و مدرک نیز دیده میشود که به اعتبار این اثر خدشه وارد میکند؛ به عنوان مثال در این کتاب، جعفریان در فصل مربوط به سازمان مجاهدین خلق ذیل نام «سيدمجید شریف واقفی» ضمن اینکه یادآور میشود «اطلاعات موجود درباره وی هنوز کافی و وافی نیست»، آورده است: «درباره ضعف اعتقادی او اظهارات زیادی شده است».این در حالی است که مولف که اینجا در مسند مورخ نشسته، ضرورت اظهارنظر تاریخی خود که مستند کردن به سند و نقل قول است را فراموش کرده و هیچ مدرکی برای اثبات گزاره فوق ارائه نمیکند.جعفریان اینگونه ادامه میدهد: «چنین به نظر میرسد وی که تربیت شده ایدئولوژی التقاطی سازمان بود به دلیل اهمیت مبارزه ابتدا جدیتی در اظهار ایمان خود نداشته و حتی در ظاهر خود را منفعل نشان میداد. اندکی بعد صمدیه لباف که تحت مسؤولیت او بود و به لحاظ تدین بسیار جدی بود، شریف را وادار کرد تا در این باره با جدیت بیشتر و هماهنگ عمل کنند».بیدقتی جعفریان حتی هنگامی که مسؤولیت سیدمجید شریف واقفی را در سازمان بیان میکند نیز دیده میشود؛ او را مسؤول شاخه کارگری سازمان معرفی میکند در صورتی که علاوه بر این، شریف واقفی مسؤول امنیتی سازمان و همچنین مسؤول «گروه الکترونیک» بود که با نظارت او سازمان توانست بسیاری از فرکانسها و امواج رژیم را کشف و شنود کند.بررسی اسناد به جا مانده از آن سالها قضاوت ناصحیح جعفریان را درباره شریف واقفی نشان میدهد.«محسن سیدخاموشی» که از کسانی است که در جریان ترور شریف واقفی شرکت داشته... درباره او چنین میگوید: «او مذهبی بود و در جریان خانهگردی شبانه او دیگر حاضر به همکاری نشد» (کتاب سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام).شریف واقفی مسائل و بحرانهای ایدئولوژیک سازمان را به اطلاع «صمدیه لباف» میرساند و او را در جریان اختلاف خود با 2 عنصر دیگر مرکزیت، «بهرام آرام» و «تقی شهرام» میگذاشت. پس از اخراج «شریف» از مرکزیت، «صمدیه» تحت مسؤولیت «وحید افراخته» قرار گرفت و مدتی ضمن پذیرش انتقاد از خود، رابطه متعادلی با تشکیلات برقرار کرد، لیکن در نهان با «شریف» ارتباط برقرار کرد. در قسمتی از متن بازجویی «صمدیه لباف» آمده است: «از حدود 8 ماه پیش (از دستگیری در اردیبهشت 54) من در جریان مبارزه ایدئولوژیک قرار گرفتم. جریان بدین قرار بود که مجید (شریف واقفی) شروع کرد به کنایههایی زدن از این قبیل که کمکم دارند زیر پای خدا را جارو میکنند... تا اینکه جزوه پرچم مبارزه ایدئولوژیک بیرون آمد... بعد از اینکه من این مقاله را خواندم از هر 3 گرایش که در آن آمده بود متوجه شدم که به نظر این مقاله، تنها راه نجات مردم، کنار گذاردن مذهب و قبول مارکسیسم است و هر کس قبول نکند ول معطل است، باید کنار برود و دیگر برایم کاملا مشهود شده بود که حرفهایی که مجید (شریف واقفی) میزد و میگفت زیر پای خدا را جارو کردهاند، مذهب دیگر جایی ندارد، کاملا صحیح بود و فعلا سازمان با شدیدترین وجه با آن مبارزه میکند... از طرف دیگر مجید بدون اینکه وحید متوجه شود به منزل ما میآمد. پس از بیرون آمدن مقاله پرچم ایدئولوژیک، مجید گفت که اینها کافر شدهاند و اگر روزی قدرت را در دست بگیرند، هر چه مسلمان است خواهند کشت، وظیفه ما در شرایط فعلی این است که هرچه بیشتر به آنها ضربه وارد آوریم و برای اینکه بتوانیم به آنها ضربه بزنیم، بهترین کار افشا کردن آنهاست و به من نیز گفت که تمایل به همکاری با آنها نشان بده تا اینکه سلاح در اختیارت بگذارند. من نیز این کار را کردم و از خود انتقادی نمودم... و بعد از آن وحید گفت سلاح به تو خواهیم داد... از طرف دیگر مجید گفته بود خانهای اجاره کن و آدرس آن را به وحید نگو.» «صمدیه» خانهای را در خیابان منوچهری اجاره میکند که محل ملاقاتهای او با مجید میشود. وحید افراخته در اوراق بازجویی خود در این باره چنین نوشته است: «پس از به وجود آمدن گرایشات مارکسیستی در سازمان، عدهای به مخالفت پرداخته و ایدئولوژی جدید را نپذیرفتند. یکی از این افراد به نام مجید شریف واقفی بود که از افراد سابقهدار سازمان بود. پس از مدتی معلوم شد مجید کوششهایی به طور مخفیانه برای انشعاب و دودستگی و اینکه افراد مذهبی را به دور خود جمع کند و حتی سازمان اصلی مجاهدین را متعلق به گروه خود بداند، کرده است. افرادی که جذب او شده بودند، کسانی بودند مثل مرتضی صمدیه لباف... و فردی با نام مستعار «خسرو» که مسؤول قسمتهای الکترونیکی و تهیهکننده گیرندههای بیسیم پلیس بود.» به هر حال، اسناد بهجامانده نشان از این دارند که «شریف واقفی» بر دین و مذهب خود پافشاری داشته به طوری که اعضای مرکزیت سازمان را «کافر» دانسته و به خاطر همین پافشاری به طرز فجیعی به قتل میرسد. علاوه بر این، اسناد فوق به طرز صریحی مشخص میکند که شریف در این رویارویی، نقش محوری در افشای سازمان و «ریشه التقاطیِ» مجاهدین ایفا کرده که حتی وحید افراخته ـ عضو مرکزیت ـ از سایر افراد، تحت عنوان افرادی که جذب شریف شدهاند نام میبرد. با تمام این اوصاف باید گفت که رسول جعفریان، نویسنده آیندهدار کشورمان باید زینپس دقت بیشتری را نسبت به جدا کردن نظر شخصی از نقل مسائل تاریخی به خرج دهد و هرجا که استنباطی شخصی میکند باید موید به تعدادی سند یا نقل قول معتبر باشد. يكي از اهالي تاريخ نیز درباره این کتاب و مولف آن چنین گفته است: «جعفریان کوشیده تا بیطرفانه و منصفانه بگوید و این حسن کار اوست. ولی در مواردی شتابزدگی و بیدقتی واقعی به چشم میخورد. نثر کتاب نیز در مواردی عجولانه و پالایشنیافته است، مثلا در بررسی زندگی شیخ حسین لنکرانی به شایعات خصمانهای که علیه او رواج داشت و لنکرانی را «تودهای» و «کمونیست» معرفی میکرد، پرداخته و سپس چنین نوشته است: «به هر حال درباره این مسائل باید تحقیق بیشتری صورت بگیرد. آنچه مسلم است باید محققان با دقت و بیطرفی در این باره بنویسند و پنبه آن موضوع را بزنند.» «تحقیق بیشتر» و «دقت و بیطرفی» کجا و «زدن پنبه آن موضوع» (اتهامات علیه لنکرانی) کجا؟!» /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]