تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837192029
برایم مراسم ختم گرفتند
واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
برایم مراسم ختم گرفتند نگهبانهای عراقی هر روز چند بار آمار میگرفتند. باید چمباتمه، دستها روی سر، سر هم رو به پایین مینشستیم تا آمار اسرا را بگیرند. آمارگیری معمولاً سه بار در روز بود اما قاعده خاصی نداشت و گاهی بیشتر از سه بار میشد.
به گزارش فرهنگ نیوز؛ سید صادق نجابت از سادات مناطق گرمسیری استان کهگیلویه و بویر احمد است که مدتی پس از آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهههای جنگ با متجاوزان بعثی میشتابد. در مرحلهای دیگر، او در روز هشتم اسفند 1363 از حوزه علمیه شیراز به منطقه عزیمت میکند و بیست و سوم اسفند همان سال در قالب یک نیروی رزمی در منطقه هورالعظیم به رزمندگان عملیات بدر میپیوندد. شرایط عملیات به گونهای رقم میخورد که دمدمههای صبح روز بعد او در محاصره بعثیها گرفتار میشود اما خودش را نمیبازد، لابهلای علفهایی پنهان میشود تا پس از گذشتن روز از تاریکی شبانه استفاده کند و به مواضع نیروهای خودی برگردد اما....
شامگاه 25 اسفند مسیر مجاهدت او عوض میشود و پس از عبور لحظات، دقایق و ساعتهایی پرمخاطره و جانفرسا، که فعلاً مجال پرداختن به آن نیست، تا اول شهریور 1369 – روز آزادیاش - در کمپهای 7 و 9 اردوگاه الرمادی عراق به عنوان اسیر نگهداری میشود. خاطرات انبوه سیدصادق نجابت وقتی خواندنیتر است که کلام شیرین او مصادیق عینی در جامعه امروزی ما پیدا میکند. آنچه در ادامه میآید فقط بخشی از خاطرات بکر اوست که بهمناسبت سالروز ورود آزادگان به کشورمان، تقدیم میشود.
پوستر شهادت
تا حدود چهار ماه از اسارتم مفقودالاثر بودم. خانوادهام بنا به گواهی چند نفر از همرزمان، مرا شهید شده تلقی کرده، حتی برایم مجلس ترحیم و خاطرهگویی و قرآنخوانی هم گرفته بودند. برای مراسم شهادتم پوستر و اعلامیه هم چاپ شده بود که پس از آزادی و بازگشت به خانه، دیدم. عراقیها هر چه اصرار میکردند که برای مصاحبه بروم و خبر اسارتم را از رادیو فارسی عراق بگویم، قبول نکردم، چون احتمال میدادم شاید مجبورم کنند به امام(ره) یا نظام مقدس کشورمان توهین کنم. در نهایت دو نفر از بچههای جهرم که با من در یک آسایشگاه بودند حدود چهارماه بعد از اسارتم وقتی از رادیو عراق حرف زدند اسم مرا هم گفتند و خانوادهام متوجه اسارتم شدند.
نخستین رمضان اسارت
نخستین رمضان اسارت، بسیار سخت گذشت. همان آب سوپی را که برای ناهار میدادند و اسمش آش بود داخل پلاستیک میریختیم و برای افطار نگه میداشتیم. شدت گرمای هوا باعث میشد این غذا ترشیده بشود و باعث بیماری شدید همه بچههای اردوگاه شد. این بیماری اسهال شدید را بگذارید کنار کم آبی و شپش فراوان و گرمای طاقت فرسا و تنبیهات روحی و روانی بعثیها، ببینید چه وضعیتی حاصل میشود. زخم بدن بچهها عفونتهای شدید هم داشت و کار را سختتر میکرد. این رمضان واقعاً سخت گذشت.
تراشیدن اجباری صورت
هر چند روز یکبار به هر اسیر نصف یک تیغ را میدادند تا صورتش را بزند. این کار، اجباری بود. همین نصفه تیغ را باید پس از استفاده تحویل میدادیم. وای به حال کسی بود که نصفه تیغ را گم کرده باشد. من تجربه تراشیدن صورت و آمادگیاش را نداشتم و در چنین مواقعی شکنجه میشدم. خدا رحمت کند آزاده دلاور محمدرضا شهسواری کهنوجی را که دستهای مرا میگرفت تا دوست دیگرمان بتواند تیغ را به صورتم بکشد. در چنین مواقعی از شدت درد اشک از چشمانم سرازیر میشد. هم تجربه تیغ کشیدن به صورتم را نداشتم و هم موهای صورتم زبر بود. گونهها و صورتم میسوخت و اشکم درمیآمد. فکر کردم چارهای بیندیشم که کمتر اذیت بشوم. موهای بناگوش و زیرگلویم را دست نمیزدم و فقط صورتم را میتراشیدند. یکی از نگهبانان عراقی که مرا با آن شکل و قیافه میدید به من میگفت: «مسخره! خودت را مسخره میکنی یا ما را؟ این چه مدل تراشیدن صورت است؟»
شهسواری حماسهساز
محمدرضا شهسواری اهل کهنوج آدمی سادهدل و باصفا بود. با هم اسیر شدیم اما نه در کنار هم. وقتی در چنگال دژخیمان بعثی آن حماسه را آفرید من کنارش نبودم. پنج شش سال از من بزرگتر بود. در اردوگاه رمادی بیمار شد و تشنج میکرد. عراقیها هم که او را درمان نمیکردند و ما خودمان نگهداریاش میکردیم. آن کار بزرگ را هم که تصاویرش پخش شد و در دنیا صدا کرد خودش برایم تعریف کرد؛ که وقتی اسیر میشود و با چفیه خودش دستهایش را میبندند در همان هنگام و در برابر دشمن بعثی جلاد فریاد میزند؛ درود بر خمینی، مرگ بر صدام یزید کافر!
شکنجه آمار
نگهبانهای عراقی هر روز چند بار آمار میگرفتند. باید چمباتمه، دستها روی سر، سر هم رو به پایین مینشستیم تا آمار اسرا را بگیرند. آمارگیری معمولاً سه بار در روز بود اما قاعده خاصی نداشت و گاهی بیشتر از سه بار میشد. یکی از حرفهایی که عراقیها یکسره بر سر ما میکوبیدند این بود که به ما میگفتند: «مجوس!» ما هم به خاطر اینکه حُسن استفاده را ببریم میگفتیم: «شما که مسلمان هستید کتابهای دینتان را بدهید به ما بخوانیم که مسلمان بشویم.» اینطوری میخواستیم قرآن و مفاتیح و نهجالبلاغه به دست آوریم. البته فهمیدیم آنها زرنگتر از ما هستند و میخواهند با آن حرفشان اسیران را به لحاظ میزان تقید به دین و آیین اسلام بهتر شناسایی کنند.
وقتی لو رفتم!
یکروز یکی از نگهبانهای عراقی به نام جاسم زیرکی کرده بود و به خاطر اینکه روحانیون اسیر را شناسایی کند با یکی از بچهها وارد بحث شد. من هم داشتم میشنیدم. جاسم پرسید: «چرا روحانیون شما به جنگ نمیآیند؟» آن دوستمان که محمد عروجی و اهل اهواز بود پاسخ داد: «روحانیهای ما در جنگ حضور دارند.» نگهبان عراقی پرسید: «پس چرا ما اسیرشان نمیکنیم.» محمد عروجی گفت: «روحانیهای ما بلدند چگونه عمل کنند که شناسایی نشوند.» جاسم عراقی غرق در فکر شد و به من نگاه کرد و گفت: «فهمیدم...» و آمد سراغ من. من خودم را یک مغازهدار معرفی کرده بودم که بیل و کلنگ و وسایل ساختمانی میفروشد. آمد سراغم و مرا برد داخل حمام. او به غیر از من راننده عراقی یک ماشین حمل و نقل کثافات اردوگاه و یک سرباز اهوازی که نقش مترجم را داشت به داخل حمام آورد. جاسم تا جان داشت مرا کتک زد و اصرار داشت اعتراف کنم روحانی هستم. تهدید میکرد اگر اعتراف نکنم که روحانی هستم هر روز مرا به این حمام میآورد و کتکم میزند. من همچنان اصرار داشتم که فروشنده بیل و کلنگ هستم. وقتی دید فایدهای ندارد به امام توهین کرد و گفت: «تو هم یک دروغگویی!»
بر اثر این کتکها دستهایم چنان ورم کرده بود که موقع دستشویی نمیتوانستم بندهای شلوارم را باز کنم. البته این کتکها همیشگی بود و کارم به زندان انفرادی هم کشیده شد اما اعتراف نکردم. البته خودشان فهمیده بودند که من روحانی هستم.
زندان انفرادی
زندان انفرادیام همان یکی دو ماه اول اسارت بود و بسیار وحشتناک. یک صحنهاش این بود که موقع نیاز چارهای نداشتیم جز اینکه باید زیر پای خودمان ادرار میکردیم.
نگهبان عراقی عاشق امام
«قاعد» یکی از نگهبانان عراقی بود که با ما همکاری میکرد. خبرهای بیرون، مانند زمان اصابت موشک ایران به بانک رافدین بغداد را او برای ما آورد. قاعد با عشق و علاقهای فراوان، پنهانی به ما میگفت: «خمینی در قلب من است!» نبیل هم سرباز دیگری بود که با ما مدارا میکرد.یک روز جاسم عراقی مرا و علیرضا ادیب را صدا کرد که از آسایشگاه 5 به آسایشگاه 2 برویم. آسایشگاه شماره 2 ویژه اسیران کم سن و سال بود. متصدیان این اردوگاه دو اسیر ایرانی بودند. یکیشان یک توپچی بود. وقتی او را اسیر کرده و به آسایشگاه ما آوردند گلولهای به صورتش خورده بود و بچهها هوایش را داشتند و خیلی برایش دل سوزاندند اما او به بدترین شکل تلافی کرد و عامل عراقیها شد. عراقیها ما را به آسایشگاه فرستادند که بیشتر اذیت بشویم. به محض رسیدن به آسایشگاه، به ما دستور دادند بهصورت کلاغ پر حرکت کنیم. استخوان پای علیرضا ادیب شکسته بود و موقع کلاغ پر تکه شکسته استخوان پایش بیرون میزد. سپس قرار شد من بروم دستشوییها را تمیز کنم. عراقیها دنبال بهانه بودند تا مرا بیشتر اذیت کنند. رفتم داخل دستشوییها، بچههای اسیر از ترس کتک خوردن با عجله عمل کرده بودند و یکی از شیرهای آب باز مانده بود. همین باز بودن شیر را بهانه کردند و افتادند به جانم. دستور دادند بروم داخل محوطه را نظافت کنم.
شبها اجازه نداشتیم به دستشویی برویم. یک سطل داخل آسایشگاه و پشت پردهای بود که اگر کسی به فشار میافتاد داخل آن سطل کارش را انجام میداد. وقتی محتوای این سطل سرریز میشد فاجعهای رخ میداد و زندگی و لباس ناچیزمان را نجس میکرد. معمولاً اسهال میهمان دائمی جسم اسیران بود. دستور داده بودند بچهها شبها کثافات اسهالشان را داخل پلاستیک بریزند و زیر سرشان بگذارند و صبح روز بعد برای تخلیه ببرند.
مرحوم ابوترابی، خورشید اسارت
خدا رحمت کند مرحوم ابوترابی را آن بزرگوار در محیط سرد و خشن اسارت نقش خورشید را داشت. محبت، سیره اصلی و مشی هدایتی آن اسوه اخلاص بود. حتی نگهبانان عراقی و نیز افراد صلیب سرخ که برای رسیدگی به امور اسیران به اردوگاه میآمدند شیفته شخصیت ایشان بودند. یکی از نیروهای آلمانی صلیب سرخ چنان شیفته مرام این امامالاسرا بود که به صراحت میگفت: «من مرام و خصیصههای شخصیتی آقای ابوترابی را در زندگیام بهکار بستهام و از زندگیام لذت میبرم.»
کاش فرصتی بود که از سیره تربیتی مرحوم ابوترابی بگویم که این روزها در فضای جامعهمان بسیار کاربرد دارد. فقط به این توصیه ایشان توجه کنید تا به عمق حرف من پی ببرید. یکی از توصیههای مرحوم ابوترابی به دیگران این بود که افراد با یکدیگر خیلی صمیمی نشوند چون در صورت صمیمیت بیش از حد دو نفر، جدای از اینکه ممکن است حق رفاقت دیگران ضایع شود، احتمال دارد مشکلاتی پدید آید.
سرگرد خوب عراقی
مدتی بعد فرمانده اردوگاه تغییر کرد. سرگردی آمد و فرمانده اردوگاه شد که نسبت به فرمانده خبیث قبلی بسیار معتدل بود و حتی نماز هم میخواند. به وضعیت اسیران میرسید و آذوقه را هم زیاد کرد. نهجالبلاغه و قرآن هم آورد و زندگی روی خوشش را هم به ما نشان داد. یکی از کارهای خوبش هم این بود که به اسیران گفت: «خودتان ارشدتان را انتخاب کنید.» با این دستور او، رأیگیری شد و در آسایشگاه ما افسری که اهل شیراز و انسان بسیار شریفی بود ارشد شد. مدتی بعد دوباره فرمانده اردوگاه عوض شد. آن سرگرد را بردند و کسی را آوردند که در خباثت دست همه را از پشت بسته بود. این فرمانده وقتی از جایی عبور میکرد و کسی از اسیران از جلوی او بلند نمیشد فحاشی و کتک را همراه میکرد و میگفت: «لش ماگوم؟»(چرا بلند نمیشوی؟) اسم این فرمانده خبیث را گذاشته بودیم لش ماگوم.
* امیرحسین انبارداران /
منبع: روزنامه ایران
95/5/26 - 10:10 - 2016-8-16 10:10:52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]
صفحات پیشنهادی
شهاب حسینی در مراسم ختم همسر شهید بابایی
شهاب حسینی در مراسم ختم همسر شهید بابایی دارنده نخل طلای جشنواره کن در مراسم ختم همسر شهید بابایی شرکت کرد به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس شهاب حسینی بازیگر کشورمان که توانست نخل طلای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین المللی کن 2016 را از آن خود کند پس از حضور در ایاعلام زمان مراسم ختم پرویز صبری
اعلام زمان مراسم ختم پرویز صبری مراسم ختم پرویز صبری کارگردان سینما که پیش از این اعلام شده بود سه شنبه ۱۲ مرداد برگزار میشود به پنجشنبه ۱۴ مرداد موکول شد آفتابنیوز مراسم ختم پرویز صبری کارگردان سینما عصر پنجشنبه ۱۴ مرداد در مسجد پیامبر اعظم ع در خیابان شریعتی نرسیده بهامام جمعه خورموج خواستار کاهش مراسم و هزینه های ختم در شهرستان دشتی شد
امام جمعه خورموج خواستار کاهش مراسم و هزینه های ختم در شهرستان دشتی شد بوشهر-ایرنا- امام جمعه خورموج مرکز شهرستان دشتی گفت باید نوبت های برگزاری مراسم ختم در این شهرستان کاهش یابد و در هزینه های ختم در سال اقتصاد مقاومتی صرفه جویی شود به گزارش ایرنا حجت الاسلام عبدالحسین مصلحتغییر در زمان مراسم ختم پرویز صبری کارگردان سینما
تغییر در زمان مراسم ختم پرویز صبری کارگردان سینما شناسهٔ خبر 3729297 - دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۸ ۰۹ هنر > سینمای ایران jwplayer display inline-block; مراسم ختم پرویز صبری کارگردان سینما که پیش از این اعلام شده بود فردا ۱۲ مرداد برگزار میشود به پنجشنبه ۱۴ مرداد موکول شدفیلم/ نمای ساختمان های برزیل در مراسم افتتاحیه
فیلم نمای ساختمان های برزیل در مراسم افتتاحیه شناسهٔ خبر 3732820 - شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۶ ۲۵ ورزش > سایر ورزشها jwplayer display inline-block; دریافت 107 KB در مراسم افتتاحیه المپیک ۲۰۱۶ ریو ۱۶ نمای ساختمان های برزیل و دیگر کشورهای جهان به صورتی زیبا به نمایش در آمد لبرگزاری مراسم ختم والده شهید صیاد شیرازی
در تهران صورت گرفت برگزاری مراسم ختم والده شهید صیاد شیرازی شناسهٔ خبر 3731779 - پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰ ۵۱ سیاست > امنیتی و دفاعی jwplayer display inline-block; مراسم ختم مادر شهید علی صیاد شیرازی با حضور فرماندهان ارشد نظامی در تهران برگزار شد به گزارش خبرنگار مهربزرگان فوتبال در مراسم ختم برادر پنجعلی(عکس)
بزرگان فوتبال در مراسم ختم برادر پنجعلی عکس مراسم بزرگداشت برادر فقید محمد پنجعلی ملی پوش سابق فوتبال ایران که روز شنبه به علت مشکل قلبی درگذشت با حضور بزرگان فوتبال ایران برگزار شد به گزارش ورزش سه چهره هایی مثل جعفرکاشانی پرویز مظلومی فرشاد پپوس علی دایی علی پروینچهرههای فوتبالی در مراسم ختم برادر محمد پنجعلی+ عکس
مراسم ختم برادر محمد پنجعلی محمد پنجعلیتصاویر مراسم ترحیم فضلالله پنجعلی برادر کوچکتر محمد پنجعلی را در زیر مشاهده می کنید مراسم ترحیم فضلالله پنجعلی برادر کوچکتر محمد پنجعلی مراسم ترحیم فضلالله پنجعلی برادر کوچکتر محمد پنجعلی مراسم ترحیم فضلالله پنجعلی مراسم ترحیم برادر کوچکعلی کریمی در مراسم ختم مادر پژمان جمشیدی/عکس
علی کریمی در مراسم ختم مادر پژمان جمشیدی عکس مراسم یادبود و ترحیم والده بازیکن پیشین تیم ملی فوتبال ایران و پرسپولیس پژمان جمشیدی که در روز جمعه ۲۲ مردادماه برگزار شد مطالب مرتبط از علی معلم تا رضا شاهرودی در مراسم ختم والده پژمان جمشیدی تصاویر نظر عادل فردوسیپور درباره گل پراز علی معلم تا رضا شاهرودی در مراسم ختم والده پژمان جمشیدی/تصاویر
از علی معلم تا رضا شاهرودی در مراسم ختم والده پژمان جمشیدی تصاویر مراسم یادبود و ترحیم والده بازیکن پیشین تیم ملی فوتبال ایران و پرسپولیس پژمان جمشیدی روز جمعه ۲۲ مردادماه در مسجد نور واقع در میدان فاطمی برگزار شد مطالب مرتبط علی کریمی در مراسم ختم مادر پژمان جمشیدی عکس نظر عا-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها