تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  انبر مناسب دستگاه تسمه کش اگر نگاهی به یک یخچال یا اجاق گازی که در کارتن است بیندازید، تسمه هایی د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851411820




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تحلیل مبانی وزمینه های یادداشت رهبرانقلاب برکتاب «تن‌تن و سندباد»


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: به قلم مختارپور منتشر شد؛
تحلیل مبانی وزمینه های یادداشت رهبرانقلاب برکتاب «تن‌تن و سندباد»

تغریظ رهبر انقلاب بر کتاب «تن تن و سندباد»


شناسهٔ خبر: 3742396 - دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۳
فرهنگ > کتاب

.jwplayer{ display: inline-block; } در پی یادداشتی که رهبر معظم انقلاب درباره کتاب «تن تن و سندباد» نوشته اند علیرضا مختارپور معاون نشر موسسه‌ پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی یادداشتی در این باره منتشر کرد. به گزارش خبرگزاری مهر، در پی یادداشتی که رهبر معظم انقلاب درباره کتاب «تن تن و سندباد» نوشته اند ، علیرضا مختارپور دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور و معاون نشر موسسه‌ پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی مقاله ای تحلیلی در این باره و همچنین ادبیات کودک و نوجوان نوشته که در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای منتشر شده است. متن این تحلیل در ادامه می آید: مقدّمه: یکی از ویژگی‌های رهبر معظّم انقلاب  این است که پس از مطالعه‌ هر کتاب، نظرات خود را درباره‌ آن می‌نویسند. هم اکنون گنجینه‌ ارزشمندی از این نظرات فراهم آمده است که امیدواریم در زمانی مناسب به انتشار برسد. البتّه تعداد فراوانی از این نظرات که درباره‌ی کتاب‌های دفاع مقدس بیان گردیده بود، منتشر شده است. از سال گذشته دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اجازه یافت تا نظرات معظّمٌ‌له درباره‌ آثار غیر مرتبط با حوزه‌ دفاع مقدّس را نیز منتشر کند و این یادداشت، دومین یادداشت منتشرشده از این دست است.

ایشان درباره‌ این کتاب نوشته‌اند: «من هم همین قصّه را همیشه تعریف می‌کردم! حیف که خیلی‌ها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید! راوی این حکایت که خود همه چیز را به چشم خود دیده، حکایت تن تن و سندباد را چاپ کرده است. حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخه‌ی این کتاب را به همه‌ی بچه‌ها بدهم ...»(۱۳۷۳/۰۸/۰۶)

روز دوشنبه (۱۳۹۵/۰۵/۱۸) از این یادداشت رونمایی شد. انتشار یادداشت رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب داستان «تن‌تن و سندباد» بهانه‌ای شد تا به موضوع ادبیّات کودک و نوجوان و مسائل مرتبط به این حوزه در نگاه و دیدگاه ایشان نگاهی دوباره بیاندازیم. نوشتاری که پیش روی مخاطب گرانقدر است حاصل مطالعه‌ی چهل گفتار از بیانات معظّمٌ‌له در موضوع ادبیّات کودک و نوجوان و مسائل مرتبط به این حوزه می‌باشد که در بازه‌ی زمانی اسفند۱۳۶۰ تا اردیبهشت ۱۳۹۵ ایراد شده است. با مطالعه‌ی این مطالب، ۵۳ نکته استخراج شد که این نکات در ۱۲ محور دسته‌بندی گردیده است. این محورها به نوعی با یکدیگر رابطه‌ی طولی دارند و از مطالب زیربنایی تا مسائل روبنایی مرتّب شده است. مطالعه‌ی این مطالب و بیانات ذیل آن می‌تواند کمک شایانی به مخاطب محترم در فهم چرایی یادداشت ایشان بر کتاب داستان فوق‌الذکر نماید.

قبل از ورود به محورهای پیش‌گفته تذکّر دو نکته خالی از لطف نیست: ۱- از ویژگی‌های بسیار شاخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گستردگی، عمق و منظومه‌ای بودن مجموعه‌ بیانات و مکتوبات ایشان است که تماماً مبتنی بر معارف دینی و معلومات و تحلیل‌های تاریخی، ‌ سیاسی، ‌ اجتماعی و فرهنگی است.

۲- در هر موضوع که به تحقیق و پژوهش در مجموعه‌ بیانات و آثار ایشان پرداخت شود که یکی از این مباحث نیز موضوع ادبیّات کودک و نوجوان است، بعینه بیت لسان‌الغیب حافظ شیرازی تداعی می‌گردد که فرمود: چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود                          ندانستم که این دریا چه موج خون‌فشان دارد

محور اوّل: پنج گام تا رسیدن به تمدّن بزرگ اسلامی ۳) خواننده‌ محترم نیک می‌داند که بارها از زبان معظّمٌ‌له شنیده‌ایم که تا رسیدن به تمدّن اسلامی، سیر تکاملی ۵ مرحله‌ای را تبیین کرده‌اند: الف) انقلاب اسلامی      
ب) نظام اسلامی      
ج) دولت اسلامی        
د) جامعه اسلامی          
ه) تمدن اسلامی
و تحقّق کامل تمدّن اسلامی را در گرو طیّ صحیح و دقیق این مراحل دانسته‌اند. محور دوّم: دین و انسان از منظر اندیشه و دیدگاه ایشان، دین تنها منبعی است که می‌تواند هم هدف از خلقت انسان را بیان کند و هم برنامه‌ی زندگی فردی و اجتماعی و همه‌جانبه‌ی بشر را تا تحقّق هدف آفرینشش مشخّص کند. از این منظر و بنا بر نقش انسان و جامعه در انتخاب آگاهانه و مسئولیّت وی در تکامل فردی و اجتماعی، ‌وظیفه‌ی بنای انقلاب و نظام و جامعه و تمدّن اسلامی تماماً بر عهده‌ی انسان‌ها است. «هدف، تربیت نیروی انسانیِ طراز جمهوری‌ اسلامی‌ است. اگر جمهوری اسلامی می‌خواهد پرچم اسلام را در دست بگیرد، می‌خواهد خودش به سعادت برسد، دنیا و آخرت خود را آباد کند- همچنان که قرآن به ما یاد می‌دهد که می‌توان دنیا و آخرت را با هم آباد کرد و باید این کار انجام بگیرد- اگر می‌خواهد به ملت‌های دیگر کمک برساند، که‌ «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»، شاهد و مبشر ملت‌های دیگر باشد، خب، طبیعتاً نیازهائی دارد... اسلام همه‌ی اینها را به‌صورت بسته‌ی کامل در اختیار همه‌ی معتقدین و مؤمنین خود قرار داده. این بسته را باز کنیم، دانه‌دانه از این مواد استفاده کنیم، بهره‌مند شویم، آنها را بچشیم و درون وجود خودمان ذخیره کنیم. خروجی آموزش و پرورش باید این‌جور انسانی باشد.» محور سوّم: انسان مطلوب دین ایشان راه رسیدن به قلّه‌ انسانیّت که همان حیات طیّبه در قالب تمدّن اسلامی است را نیازمند انسان‌های مطلوب دین و نیروهای تراز جمهوری اسلامی می‌دانند: «ما ملّتی‌ هستیم‌ با آرمان‌های بلند، با حرف‌های بزرگ، با قلّه‌های ترسیم‌شده‌ای- که حالا اگر مجال شد، چند جمله‌ای در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد- که می‌خواهیم خودمان را به این قلّه‌ها برسانیم. این احتیاج دارد به انسان‌های صبور، عاقل، متدین، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلی، مهربان، عطوف، دارای حلم، دارای شجاعت، با رفتارهای مؤدبّانه، پرهیزگار و انسان‌هایی که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. بافت انسان و قالب و تراش یک انسان مطلوبِ اسلام چیزی است که با تربیت حاصل می‌شود. باید انسان‌های شریف، دانا، با استعدادهای جوشان، دارای ابتکار، دارای اخلاق نیک انسانی، دارای شجاعت، قوّت خطرپذیری، ورود در میدان‌های جدید، بدون هیچ‌گونه عقده‌ی خودکم‌بینی یا خودبرتربینی، انسان‌های دلداده‌ی به خدای متعال و متکی به قدرت الهی و دارای توکل کامل، انسان‌های صبور، انسان‌های بردبار و حلیم، انسان‌های خوشبین و انسان‌های امیدوار تربیت کنید... انسان‌های تنگ‌نظر، انسان‌های بدبین، انسان‌های ناامید، انسان‌های افسرده، انسان‌های بی‌تقوا، ناپرهیزگار و آلوده‌دامن نمی‌توانند جوامع را پیش ببرند و ملت‌ها را خوشبخت کنند؛ طبعاً نمی‌توانند الگو هم باشند. تحول آموزش و پرورش ناظر به این است. نگاه کنید به آینده‌ی دور؛ یعنی آینده‌ی معین‌شده در سند چشم‌انداز بیست‌ساله. کسانی که امروز وارد مدرسه می‌شوند، در پایان دوران بیست‌ساله، یک جوان بیست‌وشش، هفت‌ساله هستند- امسال، سال اول چشم‌انداز است- شما می‌خواهید این جوان بیست‌وشش، هفت‌ساله چه جور انسانی باشد؛ اگر می‌خواهید این جوان، یک جوان خلاق، دارای‌ ابتکار، شجاع، آراسته از لحاظ اخلاقی، سالم از لحاظ جسمی و فکری و روانی، صاحبِ فکر و اندیشه، دارای‌ احساس مسئولیت نسبت به کشورش و ملتش و آینده‌اش باشد، امروز باید طرح صیرورت این کودک را به آن جوان اینجا طراحی کنید. اگر می‌خواهیم نسلی به‌وجود بیاید که اعتمادبه‌نفس و انضباط اجتماعی‌ داشته باشد؛ یک نسل مسئولیت‌پذیر و باعرضه و باکفایت برای کارهای بزرگ، یک نسل دارای ابتکار، یک نسل مهربان و بدون احساس انتقام‌گیری در درون خانواده‌ی بزرگ جامعه، یک نسل فداکار، یک نسل پُرکار، یک نسل کم اسراف و دور از اسراف؛ اگر می‌خواهیم فرهنگ عمومی جامعه به این سمت حرکت کند، راه و کلیدش آموزش‌وپرورش است. برای تربیت چنین نسلی، آموزش و پرورش باید مهیا و مناسب باشد. یک جامعه احتیاج دارد به انسان‌های مؤمن، پرانگیزه، صبور، امیدوار، خوش‌بین‌، علاقه‌مند به منافع عمومی، علاقه‌مند به رسیدن به قله‌های کمال شخصی و جمعی، انسان‌های با ابتکار، متفکر، اهل تحقیق، اهل پیشروی. این را کی به وجود خواهد آورد؟ اینجاست که نقش معلم روشن می‌شود. دستگاه تعلیم و تربیت، یک چنین دستگاه حساس و مهمی است.» محور چهارم: ضرورت توجّه به امر تعلیم و تربیت کودکان‌ و نوجوانان برای تحقّق چنین شرایطی و دارا بودن از چنین نیروهایی، تعلیم و تربیت کودکان‌ونوجوانان امری ضروری است و دستگاه‌های آموزشی و پرورشی و فرهنگی در این جهت مسئولیّت مستقیم دارند. در این میان نقش معلّمان بسیار حسّاس است. «همّت شما عزیزان امور تربیتی در درجه‌ی اوّل این باشد که جوان را مؤمن، آگاه، روشن‌بین در مسائل دینی و پایبند به معارف و عمل اسلامی بار بیاورید. آینده‌ی کشور این‌گونه تأمین خواهد شد. توسعه‌ سیاسی و توسعه‌ فرهنگی را معلّم پایه‌گذاری می‌کند. شما هستید که در داخل مدارس خودتان، این کودک را از هفت‌سالگی تحویل می‌گیرید و در هجده، نوزده‌سالگی‌ تحویل‌ دانشگاه می‌دهید. اساسی‌ترین و مهم‌ترین دوران عمر این کودک، با شما معلّمان است. باید کشور و جامعه روی این مسئله حساب کنند. معلّم، یعنی آن کسی که می‌تواند خصوصیّات اخلاقی خوب را در بچه پرورش دهد؛ معلومات خوب را به کودک بیاموزد؛ فکر کردن را به کودک بیاموزد؛ استقلال رأی را به کودک بیاموزد؛ ایستادگی در مقابل باطل و مجاهدت در راه حق را به کودک تعلیم دهد. معلّمین عزیز! باید جوانان‌ را بسازید. باید نوجوانان را با روحیه‌ کار، استقلال و علم‌طلبی، پرورش دهید، نه با روحیه‌ مدرک‌طلبی. مدرک چیست؟ مدرک به این عنوان که نشان دهد فردی دارای این معلومات است، خوب است؛ اما نمی‌تواند منشأ اثری شود. آنچه مهم است، علم است. علم و کار، برای جامعه لازم است. همه‌ی مردم و مسئولین بدانند: اینکه من عرض کردم «وجدان کاری»، یک تعارف نیست. باید برنامه‌ریزی کنند. «وجدان کاری» باید فرهنگ عمومی مردم شود. باید اگر کسی کاری انجام می‌دهد، فکر کند که یک نفر بالای سرش ایستاده است؛ حتّی اگر تنها، در اتاقی خلوت باشد. کار باید کامل، محکم، قوی، ابتکاری و همراه با نیاز انجام گیرد. یکی از کارهایی که وجدان کاری لازم دارد، تعلیم و تربیت است. نگاه کنید به آینده‌ دور؛ یعنی آینده‌ معین‌شده در سند چشم‌انداز بیست‌ساله. کسانی که امروز وارد مدرسه می‌شوند، در پایان دوران بیست‌ساله، یک جوان بیست و شش، هفت‌ساله هستند- امسال، سال اول چشم‌انداز است- شما می‌خواهید این جوان بیست و شش، هفت‌ساله چه جور انسانی باشد؛ اگر می‌خواهید این جوان، یک جوان خلاق، دارای ابتکار، شجاع، آراسته از لحاظ اخلاقی، سالم‌ از لحاظ جسمی‌ و فکری و روانی، صاحبِ فکر و اندیشه، دارای‌ احساس مسئولیت نسبت به کشورش و ملتش و آینده‌اش باشد، امروز باید طرح صیرورت این کودک را به آن جوان اینجا طراحی کنید؛ حاضر داشته باشید و به دستگاه‌ها ابلاغ کنید. اوّل‌ چیزی که لازم است برای دانش‌آموز خودمان در نظر بگیریم، این است که در او هویّت مستقلّ ملّی و دینی به‌وجود بیاوریم؛ این اوّلین چیز؛ هویّت مستقل و با عزّت. جوانمان را جوری بار بیاوریم که دنبال سیاست مستقل باشد، دنبال اقتصاد مستقل باشد، دنبال فرهنگ مستقل باشد؛ وابستگی، رُکون به دیگران، اعتماد به دیگران و تکیه‌ی به دیگران در وجود او به‌عنوان یک روحیه رشد نکند. ما از این جهت دچار آسیبیم؛ این را به شما عرض بکنم! شما می‌بینید یک کلمه‌ی فرنگی که وارد کشور می‌شود، فوراً بزرگ و کوچک و عمامه‌ای و غیرعمامه‌ای و مانند اینها، همه این کلمه را به‌کار می‌برند. خب چرا آقا جان؟ چرا ما این‌قدر مشتاقیم و تشنه‌ایم که تعبیرات فرنگی به‌کار ببریم؟ چرا؟ این همان حالتی است که به ارث برای ما گذاشته‌اند. این همان حالت دوران طاغوت است که دوران جوانی خود ما است. ... شاخص‌ها اینها است؛ حالا عمده‌اش مفاهیم جریان‌ساز، در او مفاهیم جریان‌ساز و عمل‌ساز را تولید کنیم و به راه بیندازیم و زنده کنیم؛ ایمان؛ اندیشه‌ورزی، یاد بگیرد فکر کند؛ مشارکت اجتماعی، دوری از انزواهای اجتماعی نامطلوب؛ تکافل اجتماعی که یک معنای خیلی والای اسلامی دارد. اصلاح الگوی مصرف؛ این حقیر، بارها راجع به اصلاح الگوی مصرف صحبت کرده‌ام -در سخنرانی‌های اوّل سال، با مسئولین، در جلسات خصوصی، در جلسات عمومی- امّا الگوی مصرف ما هنوز اصلاح نشده؛ ما بد مصرف می‌کنیم. همین مسئله‌ی جنس خارجی که من چند روز قبل اینجا در حسینیّه، با جمعی در میان گذاشتم، از همین قبیل است. این قاچاق‌های ده‌ها و صدها میلیاردیِ وسایل لوکس، از همین قبیل است. این بچّه‌بازی‌های داخل خیابان‌ها -که بچّه‌پول‌دارهای نوکیسه، با آن خودروهای کذائی می‌آیند دائم راه می‌روند، دائماً رژه می‌روند، دائماً پُز می‌دهند- به‌خاطر همین چیزها است؛ اصلاح الگوی مصرف. این را باید از کودکی به این جوان و نوجوان یاد داد. تحمّل مخالف؛ بله، تا یک کسی یک مختصر تنه‌ای زد به ما، ما برگردیم با مشت به سینه‌اش بکوبیم؛ این عدم تحمّل است. اسلام این را از ما نمی‌خواهد؛ اسلام عکس این را از ما می‌خواهد؛ رُحَمآءُ بَینَهُم. ادب؛ مؤدّب بودن. حالا خیلی از شما قاعدتاً با فضای مجازی آشنایید؛ واقعاً در فضای مجازی ادب رعایت می‌شود؟ حیا رعایت می‌شود؟ خب نمی‌شود دیگر؛ یا در بخش مهمّی [رعایت] نمی‌شود. اینها را باید رشد داد در نوجوان و جوان. تدیّن؛ اشرافی بار نیامدن؛ زندگی اشرافی را بر اینها تزریق نکردن. البتّه حالا اگر بخواهم من اینجا فهرست کنم و بنویسم و بخوانم، یک چند صفحه می‌شود؛ یک‌مقداری‌اش اینها است. اینها را شما باید انجام بدهید؛ این کار شما است، این کار مقدّس شما است. شما هستید که این نسل را این‌جوری پرورش می‌دهید و فرهنگ‌سازی می‌کنید. اگرچنانچه توانستید این مفاهیم جریان‌ساز را در ذهن دانش‌آموزتان رسوخ بدهید، خدمت بزرگی به آینده‌ی کشورتان کرده‌اید. وظیفه‌ شما معلّمان در اینجا خیلی سنگین می‌شود. شما با عزیزترین، آسیب‌پذیرترین و مؤثّرترین اقشار مواجهید. شما با خیل‌ عظیم‌ جوانان و نوجوانان این کشور مواجهید. آموزش و پرورش در این بخش، یک مسئولیت مضاعف دارد. باید کاری کنیم که این نوجوان و جوان که امروز در این دوران حسّاس و مهم و تعیین‌کننده‌ انقلاب و نظام زندگی می‌کند، امام را ندیده است، جنگ را ندیده است، انقلاب را ندیده است، با آن ایمانی بار بیاید که بتواند در مقابل مطامع دشمنان، در مقابل تجاوز بیگانگان، در مقابل سلطه‌گری امریکا، در مقابل نفوذطلبی دستگاه‌های استعمارگری که یک‌عمر این کشور و این ملت را چاپیدند و دستخوش و ملعبه‌ خودشان کردند، مثل کوه محکم بایستد. این، وظیفه‌ مهمّ این روزگار است. وظیفه‌ی رسانه‌ها در جای خود، همین است. وظیفه‌ی مطبوعات هم در جای خود، همین است. آنچه که به‌ معلم‌ ارزش‌ می‌دهد، چند چیز است؛ یکی از اینها عبارت است از اینکه ماده‌ی خامی که در دست معلم است و با کار خود و تلاش خود می‌خواهد او را به محصول نهائی برساند، یک ماده‌ی بی‌جان نیست؛ انسان است. این خیلی مهم است. یک وقت انسان یک ماده‌ی جامد را با تلاش خود، ابتکار خود، عرق ریختن و ساعتها صرف کردن، تبدیل می‌کند به یک محصول مطلوب؛ که به جای خود ارزشمند است. یک وقت این ماده‌ای که دست ماست، یک موجود انسانی است، با استعدادهایش، با عواطفش، با احساساتش، با ظرفیتهای فراوانی که در یک انسان وجود دارد. این نوجوان ممکن است فردا کسی مثل امام بزرگوار ما بشود، ممکن است یک مصلح اجتماعی بشود، ممکن است یک دانشمند برجسته بشود، ممکن است یک انسان صالح و والا بشود. همه‌ این استعدادها در مجموعه‌ نوجوانان و کودکانی که در اختیار معلم قرار می‌گیرند، وجود دارد. ما می‌خواهیم این استعداد را به فعلیت برسانیم؛ ببینید چقدر این کار مهم است. بیشتر خطابم به عامه‌ی مردم ماست، به قشرهای مختلف جامعه‌ی ماست؛ قدر معلم را بدانند، منزلت معلم را بشناسند. خود معلم عزیز هم اهمیت جایگاه خود و برجستگی مسئولیت و مأموریت خود را بدرستی تشخیص بدهد، قدر خود را بداند؛ بداند که اگر این کار با همت درست، با نیت درست، با قصد الهی، با تلاش مناسب انجام بگیرد، چقدر برای جامعه ارزش افزوده ایجاد می‌کند. این ارزش افزوده، یک چیز معمولیِ متعارفی نیست؛ این فوق‌العاده است. تربیت یک انسان والا، دانا، توانا و صالح، ببینید چقدر اهمیت دارد. از این همه انسان‌هائی که زیر دست معلمین واقع می‌شوند، گاهی ممکن است یک انسان دنیائی را متحول کند. همین کودک اگر درست تربیت نشد، ممکن است یک هیتلر از آب در بیاید، یک چنگیز از آب در بیاید؛ قضیه این است. اهمیت کار معلم، ارزش والای حرکت او و تلاش او و دلسوزی او و درست اندیشیدن او و درست کار کردن او اینجوری معلوم می‌شود. و همچنین خطاب به مجموعه‌ی آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش است؛ که خب، این معلمان با سازماندهی این سازمان، با مقررات این سازمان مشغول کار می‌شوند و با برنامه‌ی آن عمل می‌کنند و تدریس می‌کنند. پس هم عموم مردم، هم خود معلمان، هم سازمان متبوع، جایگاه معلم را فراموش نکنند. معلم، آن تولید کننده‌ای است، آن کارگری است، آن سرانگشت ماهری است که برترین محصولات آفرینش را، بالاترین مواد خام را تبدیل می‌کند به برترین محصول نهائی، که می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد. مسئله‌ عمده‌ ما امروز مسئله‌ی آموزش و پرورش است؛ مسئله‌ای که برای بنده مهم است. علّت هم این است که آموزش و پرورش در واقع آن کانون اساسی برای خلق دنیای آینده است. بالاخره ما فردایی‌ خواهیم‌ داشت، بیست سال دیگر، بیست و پنج سال دیگر، نسلی روی کار خواهند آمد که امروز این نسل مشغول تولید شدن است، در حال به‌وجود آمدن است؛ مولّد آن هم معلّم و آموزش و پرورش است. شما دارید یک نسل را تولید میکنید؛ چگونه آن را تولید خواهید کرد؟ این خیلی اهمّیّت دارد. آینده‌ی کشور، آینده‌ی دنیای ما به تلاش امروز آموزش و پرورش وابسته است؛ این کم‌چیزی نیست. ما هیچ دستگاه دیگری را نداریم که این‌قدر حائز اهمّیّت باشد. بله، در دانشگاه هم درس میخوانند، در حوزه‌ی علمیّه هم درس میخوانند، در محیطهای اجتماعی هم تربیت میشوند امّا نقش تأثیرگذار معلّم بی‌بدیل است؛ نقشی که معلّم میتواند در اثرگذاری فکری و روحیِ این مخاطبی که کودک امروز ما و مرد و زن آینده‌ی ما است، داشته باشد- در دوران کودکی، در دوران نوجوانی تا تمام این دوره‌ی دوازده سال- نظیر ندارد، بی‌بدیل است؛ نه پدر، نه مادر، نه محیط، هیچ‌کدام این نقش را ندارند. معلّم یک چنین چیزی است؛ آموزش و پرورش یک چنین دستگاهی است. از لحاظ تماس با محیط زندگیِ مردم هم بیشترین سطح مماسّ با جامعه را آموزش و پرورش دارد؛ شما نزدیک به سیزده میلیون دانش‌آموز دارید، با پدر و مادرهایشان که بیست و شش میلیون پدر و مادرهای اینها هستند- این شد سی و نه میلیون، یک میلیون هم معلّم و کارمندان آموزش و پرورش؛ تقریباً چهل میلیون انسان به‌طور مستقیم با این دستگاه مرتبطند؛ شما کدام دستگاه دیگر را دارید که این‌چنین سطح تماسّ اثرگذار و مهمّی با جامعه داشته باشد؟ اینکه روی آموزش و پرورش تکیه میکنیم، به‌خاطر اینها است.»

محور پنجم: تأثیر رفتاری معلّمان در تربیت کودکان و نوجوانان معلّم علاوه بر تعلیم زبانی دانش و اخلاق، با رفتار خود نیز دانش‌آموزش را تربیت می‌کند. هم در جهت آموزش علوم، هم معارف، هم اخلاق و هم آگاهی‌های سیاسی اجتماعی. «معلم‌ دانش‌ می‌آموزد، تفکّر می‌آموزد، اخلاق و رفتار هم می‌آموزد؛ آموختن رفتار و اخلاق از قبیل آموختن دانش نیست که فقط انسان از روی کتاب بخواند؛ درس اخلاق را با کتاب نمی‌شود منتقل کرد، بیش از کتاب و بیش از زبان، رفتار مؤثّر است؛ یعنی شما در داخل اتاق درس و میان دانش‌آموزان، با رفتار خودتان به آنها درس می‌دهید. البتّه با زبان هم باید گفت، باید نصیحت کرد، امّا رفتار تأثیر عمیق‌تری دارد، تأثیر همه‌گیرتری دارد. صادقانه بودن سخن را رفتار انسان روشن می‌کند؛ این عرض ما به معلمین [است‌]. این بچّه‌ها امانتند در دست جامعه‌ی معلم؛ بایستی به معنا توجّه کرد. اگر ان‌شاءالله معلمین ما در این صدد برآیند که کودکان را، نوجوانان را با این شیوه- یعنی با نگاه کردن به این سه عنصر- بالا بیاورند و پیش ببرند، تصوّر بنده این است که در آینده‌ی جامعه، تأثیرات زیادی خواهد داشت. البتّه پس از انقلاب، کارهای خوبی در این زمینه شده است؛ یعنی واقعاً جامعه‌ی معلمین با تعهّدی که داشته‌اند، با حضور در فضای انقلابی- چه در سالهای دفاع مقدّس، چه بعد از آن- تأثیرات زیادی گذاشته‌اند. گاهی من بعضی از این کتاب‌هایی که درباره‌ی معلمین است می‌خوانم؛ تأثیر معلمی که در جبهه‌های دفاع مقدّس حضور پیدا کرده است و شهید شده است بر روی فکر دانش‌آموزانش، تأثیر شگرفی است که انسان این را مشاهده می‌کند. شمای معلم فیزیک یا ریاضیات یا هندسه یا ادبیات یا علوم اجتماعی یا هرچه، می‌توانید معلم دین و معلم اخلاق و پرورش‌دهنده‌ی اخلاق در دانش‌آموز خودتان باشید. گاهی یک معلم ریاضی در هنگام حل یک جدول ریاضی یک‌کلمه می‌گوید که آن کلمه در اعماق قلب دانش‌آموز اثر ماندگاری می‌گذارد. این را همه‌ی معلمین بایستی وظیفه‌ی خودشان بدانند. و من به شما عزیزانی که اینجا حضور دارید و به همه‌ی معلمها- هرچه تدریس می‌کنید- عرض می‌کنم که از این مسئله غفلت نکنید که تربیت کردن هم جزو کار شماست؛ و چه بهتر که با نفوذ معلمی‌، با تأثیر روحیِ معلم بر متعلم- از این امکان- استفاده کنید و یک نقطه‌ی روشن و نورانی‌ای در قلب دانش‌آموز باقی بگذارید. یک‌کلمه از خدا، یک‌کلمه از پیغمبر، یک جمله از قیامت، یک‌کلمه از معنویت و سلوک إلی اللَّه و محبت به خدا، گاهی ممکن است از شما به عنوان دبیر ریاضی یا دبیر ادبیات یا معلم کلاس اول دبستان یا دوم دبستان صادر شود که شخصیت این کودک یا این نوجوان، این انسانی را که مخاطب شماست، شکل مطلوب بدهد که از صد ساعت حرف زدن در شکلهای دیگر اثرش بیشتر باشد. این به جای خود محفوظ؛ این وظیفه است، لکن نافی این نیست که ما در آموزش و پرورش یک بخشی داشته باشیم که به طور متعهد و مسئول، نگران قضیه‌ی پرورش باشد؛ چون می‌دانیم آموزشِ بدون پرورش راه به جائی نخواهد برد، آموزشِ بدون پرورش همان بلائی را بر سر جوامع انسانی خواهد آورد که امروز بعد از گذشت صد سال، صد و پنجاه سال یا بیشتر، جوامع غربی دارند آن را احساس می‌کنند. این‌ها از آن چیزهائی است که آثار آن ده‌ساله و بیست‌ساله ظاهر نمی‌شود؛ یک‌وقت چشم باز می‌کنید، می‌بینید یک نسل ضایع‌شده است و کاریش نمی‌شود کرد. یک نسل، مأیوس‌کننده است. عزیزان من؛ معلّمان و معلّمات‌ عزیز! در سر کلاس، نه فقط درسی که شما می‌دهید، بلکه نگاهی که می‌افکنید، اشاره‌ای که می‌کنید، لبخندی که می‌زنید، اخمی که به رو می‌آورید، حرکتی که انجام می‌دهید و لباسی که می‌پوشید، بر روی دانش‌آموز اثر می‌گذارد. ما در مراجعه‌ی به خود اگر، عمیق‌ترین احساسات و عواطف و حالاتمان را ریشه‌یابی کنیم، در انتهای خط، یک معلّم را مشاهده می‌کنیم. معلّم است که ما را می‌تواند شجاع یا جبان، بخشنده یا بخیل، فداکار یا خودپرست، اهل علم و طالب علم و فهم و فرهنگ، یا منجمد و بسته و پایبند به تفکّرات جامد بار بیاورد. معلّم است که می‌تواند ما را متدیّن، باتقوا، پاک‌دامن، یا خدای ناکرده بی‌بندوبار بار بیاورد. معلم چنین نقشی دارد. این ارزش معلّم است؛ این تأثیر معلّم است؛ این گره‌گشایی معلّم در مسائل عمده‌ زندگی ما و نسل آینده‌ی ما و جامعه‌ ما و کودکان ما و تاریخ آینده‌ ماست. معلم عزیز بداند شغل او فقط تعلیم نیست؛ یا به تعبیری فقط تعلیمِ مطالب کتاب و دانشِ در دست اجرا نیست. معلم، هم باید علم بدهد، هم باید روش تفکّر و کار تفکّر را بیاموزد، هم رفتار و اخلاق‌آموزی در کار او باشد. اگر تعلیم را یک معنای وسیعی بگیریم، این سه عرصه را شامل می‌شود: یاد دادن‌ دانش‌؛ محتوای کتابها و محتوای علوم و مانند اینها که باید بچّه‌های ما- مردان و زنان آینده‌ کشور ما- اینها را یاد بگیرند. این، یک کار است. کار دوّم که از این مهم‌تر است، یاد دادن تفکّر است. کودک ما فرابگیرد که فکر کند- فکر صحیح، فکر منطقی- و برای فکر کردن درست راهنمایی بشود؛ سطحی‌نگری، سطحی‌آموزی در مسائل زندگی یک جامعه را زمین‌گیر می‌کند، در بلندمدّت بدبخت می‌کند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهّری که نام می‌آوریم، فقط به علم شهید مطهّری اهمّیت نمی‌دهیم، به تفکّر شهید مطهّری اهمّیت می‌دهیم. اگر کسی دارای تفکّر بود، این روحیه موجب می‌شود که او بتواند مسائل مهمّ علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکّر بار آمده باشد، از آن ذخیره‌ی دانشی که در اختیار او است، ده‌ها و صدها مسئله‌ی جدید مطرح می‌کند و پاسخ می‌گیرد. پس استفاده‌ی از علم با تفکّر ممکن است. سوّم، رفتار و اخلاق؛ آموزش رفتاری، آموزش اخلاقی و همین که در بیانات وزیر۲۲ محترم بود: سبک زندگی، نوع رفتار. ما ملّتی هستیم با آرمانهای بلند، با حرفهای بزرگ، با قلّه‌های ترسیم‌شده‌ای- که حالا اگر مجال شد، چند جمله‌ای در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد- که می‌خواهیم خودمان را به این قلّه‌ها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهای صبور، عاقل، متدین، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلی، مهربان، عطوف، دارای حلم، دارای شجاعت، با رفتارهای مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایی که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. بافت انسان و قالب و تراش یک انسان مطلوبِ اسلام چیزی است که با تربیت حاصل می‌شود. همه‌ی انسانها هم قابل تربیتند. بعضی ممکن است دیرپذیرتر باشند، بعضی زودپذیرتر؛ بعضی تربیت در آنها ماندگارتر باشد، بعضی کم دوام‌تر؛ امّا همه‌ی انسانها در معرض تغییر و تبدیلی هستند که با تربیت حاصل می‌شود؛ این در درجه‌ی اول به‌عهده‌ی چند عنصر اصلی است که یکی از عناصر اصلی معلم است. البتّه پدر، مادر، رفیق و مانند اینها هم مؤثّرند، لکن تأثیر معلم یک تأثیر عمیق‌تر و ماندگارتری است؛ این کاری است که معلم باید بر عهده بگیرد. پس بنابراین معلم دانش می‌آموزد، تفکّر می‌آموزد، اخلاق و رفتار هم می‌آموزد؛ آموختن رفتار و اخلاق از قبیل آموختن دانش نیست که فقط انسان از روی کتاب بخواند؛ درس اخلاق را با کتاب نمی‌شود منتقل کرد، بیش از کتاب و بیش از زبان، رفتار مؤثّر است؛ یعنی شما در داخل اتاق درس و میان دانش‌آموزان، با رفتار خودتان به آنها درس می‌دهید. البتّه با زبان هم باید گفت، باید نصیحت کرد، امّا رفتار تأثیر عمیق‌تری دارد، تأثیر همه‌گیرتری دارد. صادقانه بودن سخن را رفتار انسان روشن می‌کند؛ این عرض ما به معلمین [است‌]. این بچّه‌ها امانتند در دست جامعه‌ی معلم؛ بایستی به معنا توجّه کرد. اگر ان‌شاءالله معلمین ما در این صدد برآیند که کودکان را، نوجوانان را با این شیوه- یعنی با نگاه کردن به این سه عنصر- بالا بیاورند و پیش ببرند، تصوّر بنده این است که در آینده‌ی جامعه، تأثیرات زیادی خواهد داشت. البتّه پس از انقلاب، کارهای خوبی در این زمینه شده است؛ یعنی واقعاً جامعه‌ی معلمین با تعهّدی که داشته‌اند، با حضور در فضای انقلابی- چه در سالهای دفاع مقدّس، چه بعد از آن- تأثیرات زیادی گذاشته‌اند. گاهی من بعضی از این کتابهایی که درباره‌ی معلمین است می‌خوانم؛ تأثیر معلمی که در جبهه‌های دفاع مقدّس حضور پیدا کرده است و شهید شده است بر روی فکر دانش‌آموزانش، تأثیر شگرفی است که انسان این را مشاهده می‌کند. از نظر اسلام همانطور که معلم احترام دارد و باید تکریم شود، متعلم هم باید تکریم شود؛ شاگرد را هم باید تکریم کرد. به شاگرد اهانت نباید کرد. این یک جنبه‌ی پرورشی بسیار عمیقی دارد. اینجا هم یک روایتی است که این‌طور نقل شده: «تواضعوا لمن تعلّمون منه و تواضعوا لمن تعلّمونه»؛ از کسی که فرامی‌گیرید، تواضع کنید و کسی هم که از شما فرامی‌گیرد، تواضع کنید. «و لا تکونوا جبابرة العلماء». جبار دو نوع است: جبار سیاسی، جبار علمی. جبار علمی نباشید؛ جباران عالِم نباشید؛ مثل فرعون. بنده این‌جور استادی را در یکی از دانشگاه‌های کشور، سالها پیش، شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل دیده بودم که جوری با شاگردهایش حرف می‌زد و تعلیم می‌داد و برخورد می‌کرد، که برخوردش فرعونی بود، نه برخورد پدر با فرزند. معلم ممکن است درشتی هم بکند، اما درشتی غیر از تحقیر است؛ غیر از اهانت است. شاگرد را باید تکریم کرد. شما هرکدامی یقیناً تجربه‌های زیادی دارید از شاگردانی که شما تکریمشان کرده‌اید و این کار جواب داده است؛ تربیتِ او را آسان‌تر کرده است. دشنام دادن، تحقیر کردن، حتی زدن، خوب نیست- که حالا «الضرب لتأدیب» جزو حرف‌هائی است که از قدیم معروف و معمول هم بوده، بعدها نشان دادند که نه، ضرب خوب نیست- بنده هم عقیده‌ام همین است. باید شاگرد را مثل مومی در دست چرخاند و شکل داد؛ منتها با ملایمت. هنر معلمی این است. این هم یک بخش دیگر از این قضیه‌ی ارزشی در باب معلم.»

محور ششم: نقش معرّفی الگو در تربیت اهمّیّت معرفی الگو توسّط معلمان و نهادهای فرهنگی برای انتخاب صحیح الگو از سوی کودکان و نوجوانان نیز نقش مهمّی در تربیت نیروی انسانی مورد نیاز برای تحقّق تمدّن اسلامی دارد. رهبر انقلاب بر اساس آموزه‌های قرآنی، پیامبراکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را بهترین الگو و اسوه برای همگان معرّفی می‌نمایند و پس از ایشان وجود مبارک امام علی علیه‌السلام و سپس حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و حضرت جواد علیه‌السلام را به عنوان الگوی مطلوب مطرح می‌نمایند. ایشان حضرت امام رحمه‌الله‌علیه، شهدا، فرماندهان دفاع مقدّس و جوانان بسیجی آن دوران را نیز الگوهای خوبی برای نوجوانان و جوانان می‌دانند. «هنر بزرگ امیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنباله‌رو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی‌نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی‌نظیر، در صدر سلسله‌ی انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظّف شده‌ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم؛ که فرمود: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». ما باید به پیامبر اقتدا و تأسی‌ کنیم. نه فقط در چند رکعت نماز خواندن که در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معامله‌مان هم باید به او اقتدا کنیم. پس باید او را بشناسیم. خدای متعال شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به‌وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند. یک نگاه اجمالی به زندگی پیامبر اکرم در دوران کودکی بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنا بر روایتی قبل از ولادتش، و بنا بر روایتی دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا می‌رود و آن حضرت پدر را نمی‌بیند. به رسم خاندان‌های شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاک‌دامن و دارای اصالت و نجابت می‌سپردند تا آن‌ها را در صحرا و در میان قبایل عربی پرورش دهند، این کودک عزیزِ چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه‌ی سعدیّه که از قبیله‌ی بنی سعد بود سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیله‌ی خود برد و در حدود شش سال آن کودک عزیز و آن درّ گران‌بها را نگه داشت؛ به او شیر داد و او را تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهی این کودک را نزد مادرش جناب آمنه می‌آورد و ایشان او را می‌دید و سپس باز برمی‌گرداند. بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمی و روحی پرورش بسیار ممتازی پیدا کرده بود جسماً قوی، زیبا، چالاک، کارآمد؛ از لحاظ روحی هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه‌ی زندگی در همان شرایط است به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد؛ برای اینکه قبر جناب عبدالله را که در آنجا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف بردند و از آنجا عبور کردند، فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که برای زیارت قبر پدرم، با مادرم به اینجا آمدیم. در برگشتن، در محلی به نام ابواء، مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر هر دو یتیم شد. به این ترتیب، ظرفیت روحی این کودک که در آینده باید دنیایی را در ظرفیت وجودی و اخلاقی خود تربیت کند و پیش ببرد، روز به روز افزایش پیدا کرد. ام ایمن او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطّلب داد. عبدالمطّلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایی و پرستاری می‌کرد. در شعری عبدالمطّلب می‌گوید که من برای او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود آن‌چنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده‌ی کم‌محبتی در این کودک مطلقاً به‌وجود نیاید و نیامد. شگفت‌آور این است که این نوجوان، سختی‌های دوری از پدر و مادر را تحمل می‌کند، برای اینکه ظرفیت و آمادگی او افزایش پیدا کند؛ اما یک سرسوزن حقارتی که احتمالًا ممکن است برای بعضی از کودکانِ این‌طوری پیش بیاید، برای او به‌وجود نمی‌آید. عبدالمطّلب آن‌چنان او را عزیز و گرامی می‌داشت که مایه‌ی تعجب همه می‌شد. در کتاب‌های تاریخ و حدیث آمده است که در کنار کعبه برای عبدالمطّلب فرش و مسندی پهن می‌کردند و او آنجا می‌نشست و پسران او و جوانان بنی‌هاشم با عزّت و احترام دور او جمع می‌شدند. وقتی عبدالمطّلب نبود یا در داخل کعبه بود، این کودک می‌رفت روی این مسند می‌نشست. عبدالمطّلب که می‌آمد، جوانان بنی‌هاشم به این کودک می‌گفتند بلند شو، جای پدر است. اما عبدالمطّلب می‌گفت نه، جای او همان‌جاست و باید آنجا بنشیند. آن وقت خودش کنار می‌نشست و این کودک عزیز و شریف و گرامی را در آن محل نگاه می‌داشت. هشت‌ساله بود که عبدالمطّلب هم از دنیا رفت. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطّلب از ابی‌طالب پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو می‌سپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنی. ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه‌ی خودش برد و مثل جان گرامی او را مورد پذیرایی قرار داد. ابوطالب و همسرش شیرزن عرب؛ یعنی فاطمه‌ی بنت‌اسد؛ مادر امیرالمؤمنین تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبی اکرم در چنین شرایطی دوران کودکی و نوجوانی خود را گذارند.

خصال اخلاقی والا، شخصیت انسانیِ عزیز، صبر و تحمّل فراوان، آشنا با دردها و رنج‌هایی که ممکن است برای یک انسان در کودکی پیش بیاید، شخصیت درهم‌تنیده‌ی عظیم و عمیقی را در این کودک زمینه‌سازی کرد. در همان دوران کودکی، به اختیار و انتخاب خود، شبانی گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانی شد. این‌ها عوامل مکمّل شخصیت است. به انتخاب خود او، در همان دوران کودکی با جناب ابی‌طالب به سفر تجارت رفت. بتدریج این سفرهای تجارت تکرار شد، تا به دوره‌ی جوانی و دوره‌ی ازدواج با جناب خدیجه و به دوران چهل‌سالگی که دوران پیامبری است رسید. تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود. ... آن بزرگوار، امین، راستگو، صبور و بردبار بود. جوانمرد بود؛ از ستم‌دیدگان در همه‌ شرایط دفاع می‌کرد. درست‌کردار بود؛ رفتار او با مردم، بر مبنای صدق و صفا و درستی بود. خوش سخن بود؛ تلخ زبان و گزنده‌گو نبود. پاک‌دامن بود؛ در آن محیط فاسد اخلاقی عربستانِ قبل از اسلام، در دوره‌ جوانی، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاک‌دامنی او را همه قبول داشتند و آلوده نشد. اهل نظافت و تمیزی ظاهر بود؛ لباس، نظیف؛ سروصورت، نظیف؛ رفتار، رفتار با نظافت. شجاع بود و هیچ جبهه‌ی عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی‌کرد. صریح بود؛ سخن خود را با صراحت و صدق بیان می‌کرد. در زندگی، زهد و پارسایی پیشه‌ او بود. بخشنده بود؛ هم بخشنده‌ی مال، هم بخشنده‌ انتقام؛ یعنی انتقام نمی‌گرفت؛ گذشت و اغماض می‌کرد. بسیار باادب بود؛ هرگز پای خود را پیش کسی دراز نکرد؛ هرگز به کسی اهانت نکرد. بسیار باحیا بود. وقتی کسی او را بر چیزی که او بجا می‌دانست، ملامت می‌کرد که در تاریخ نمونه‌هایی وجود دارد از شرم و حیا سرش را به زیر می‌انداخت. بسیار مهربان و پرگذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگی آن بزرگوار، از دوران نوجوانی تا هنگام وفات در شصت و سه‌سالگی، این خصوصیات را در وجود آن حضرت می‌شد دید. ... پیامبر از دوران کودکی، موجود نظیفی بود. برخلاف بچه‌های مکّه و برخلاف بچه‌های قبایل عرب، نظیف و تمیز و مرتّب بود. در دوران نوجوانی، سر شانه کرده؛ بعد در دوران جوانی، محاسن و سر شانه کرده؛ بعد از اسلام، در دورانی که از جوانی هم گذشته بود و مرد مسنی بود پنجاه، شصت سال سن او بود کاملًا مقیّد به نظافت بود. در همه‌ دوران‌های زندگی، او اسوه‌ است. نوجوان‌های ده‌ساله و دوازده‌ساله و سیزده چهارده‌ساله می‌توانند به علی اقتدا کنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازده‌سالگی، اول کسی بود که اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است. یک کودک ده، یازده‌ساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انکار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوان‌های بیست‌ساله و بیست‌ودوساله و بیست‌وپنج‌ساله می‌توانند امیرالمؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او کسی بود که در بیست‌وسه‌سالگی- که پیغمبر اکرم در آن زمان از مکّه به مدینه هجرت فرمود- مهم‌ترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیت‌های خاندانش یعنی «فواطم»۲۷ را به او سپرد تا با خودش از مکّه به مدینه بیاورد؛ وکالت خودش را در مکّه به او داد که امانت‌های مردم را بدهد، قرض‌های پیغمبر را ادا کند، طلب‌های او را جمع‌آوری کند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم که بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه کنند، او بود که حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این می‌شود الگو.

الگو را نباید برای ما معرفی کنند و بگویند که این الگوی شماست. این الگوی قراردادی و تحمیلی، الگوی‌ جالبی‌ نمی‌شود. الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنی در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهره‌ای که در جلوِ چشممان می‌آید، کدام را بیشتر می‌پسندیم؛ طبعاً این الگوی ما می‌شود. من معتقدم که برای جوان مسلمان، بخصوص مسلمانی که با زندگی ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایی داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها اسم آوردید. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه‌ زهرا سلام‌الله‌علیها چند جمله بگویم؛ شاید این سررشته‌ای در زمینه‌ی بقیه‌ی ائمّه و بزرگان شود و بتوانید فکر کنید. شما خانمی که در دوره‌ پیشرفت علمی و صنعتی و فناوری و دنیای بزرگ و تمدّن مادّی و این همه پدیده‌های جدید زندگی می‌کنید، از الگوی خودتان در مثلًا هزار و چهار صد سال پیش توقّع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونی شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلًا فرض کنید می‌خواهید ببینید چگونه دانشگاه می‌رفته است؟ یا وقتی‌که مثلًا در مسائل سیاست جهانی فکر می‌کرده، چگونه فکر می‌کرده است؟ این‌ها که نیست. یک خصوصیات اصلی در شخصیت هر انسانی هست؛ آن‌ها را بایستی مشخّص کنید و الگو را در آن‌ها جستجو نمایید. مثلًا فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونی، انسان چگونه باید برخورد کند؟ حالا حوادث پیرامونی، یک‌وقت مربوط به دوره‌ای است که مترو هست و قطار هست و جت هست و رایانه هست؛ یک‌وقت مربوط به دوره‌ای است که نه، این چیزها نیست؛ اما حوادث پیرامونی بالاخره چیزی است که انسان را همیشه احاطه می‌کند. انسان دوگونه می‌تواند با این قضیه برخورد کند: یکی مسئولانه، یکی بی‌تفاوت. مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه‌ای، با چه نوع نگرشی به آینده. آدم باید این خطوط اصلی را در آن شخصی که فکر می‌کند الگوی او می‌تواند باشد، جستجو کند و از آن‌ها پیروی نماید. من این موضوع را یک‌وقت در سخنرانی هم گفته‌ام. در این سخنرانی‌های ما هم گاهی حرف‌های خوبی در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقّت نمی‌شود و همین‌طور ناپدید می‌گردد! ببینید؛ مثلًا حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در سنین شش، هفت‌سالگی بودند اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است که قضیه‌ی شعب ابی‌طالب پیش آمد. شعب ابی‌طالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنی دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنی کرده بود، بتدریج مردم مکّه بخصوص جوانان، بخصوص برده‌ها به حضرت می‌گرویدند و بزرگان طاغوت مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران دیدند که هیچ چاره‌ای ندارند، جز اینکه پیامبر و همه‌ی مجموعه‌ی دوروبرش را از مکّه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند. تعداد زیادی از این‌ها را که ده‌ها خانوار می‌شدند و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابی‌طالب بااینکه ابی‌طالب هم جزو بزرگان بود و بچه و بزرگ و کوچک می‌شدند، همه را از مکّه بیرون کردند. این‌ها از مکّه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابی‌طالب، در گوشه‌ای از نزدیکی مکّه فرضاً چند کیلومتری مکّه در شکاف کوهی ملکی داشت؛ اسمش «شعب ابی‌طالب» بود. شعب، یعنی همین شکاف کوه؛ یک درّه‌ی کوچک. ما مشهدی‌ها به چنین جایی «بازه» می‌گوییم. اتفاقاً این از آن لغت‌های صحیحِ دقیقِ فارسیِ سره هم هست که به لهجه‌ی محلی، روستایی‌ها به آن «بَزَه» می‌گویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابی‌طالب یک بازه یا یک شعب داشت؛ گفتند به آنجا برویم. حالا شما فکرش را بکنید! در مکّه، روزها هوا گرم و شبها بی‌نهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیر قابل تحمّل. این‌ها سه سال در این بیابان‌ها زندگی کردند. چقدر گرسنگی کشیدند، چقدر سختی کشیدند، چقدر محنت بردند، خدا می‌داند. یکی از دوره‌های سخت پیامبر، آنجا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسئولیتش فقط مسئولیت رهبری به معنای اداره‌ی یک جمعیت نبود؛ باید می‌توانست از کار خودش پیش اینهایی که دچار محنت شده‌اند، دفاع کند. ... فاطمه‌ زهرا سلام‌الله‌علیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا بوده که گفتند فاطمه «امّ‌ابیها» مادر پدرش است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی‌که یک دختر شش، هفت‌ساله این‌گونه بوده است. البته در محیط‌های عربی و در محیط‌های گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی می‌کنند؛ مثلًا به اندازه‌ی رشد یک دختر ده، دوازده‌ساله‌ی امروز. این، احساس مسئولیت است. آیا این نمی‌تواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسئولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه‌ی عظیم نشاطی را که در وجود اوست، خرج کند، برای اینکه غبار کدورت و غم را از چهره‌ی پدری که مثلًا حدود پنجاه سال از سنش می‌گذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمی‌تواند برای یک جوان الگو باشد؟ این خیلی مهمّ است. نمونه‌ بعد، مسأله‌ی همسرداری و شوهرداری است. یک‌وقت انسان فکر می‌کند که شوهرداری، یعنی انسان در آشپزخانه غذا را بپزد، اتاق را تروتمیز و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه بگذارد که آقا از اداره





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن