واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: فحاشی، آبروریزی، بیاخلاقی و دیگر هیچ!
«ناسزا و حمله مردم در فضاي مجازي هر دفعه گريبان يكي از هنرمندان را ميگيرد و رفته رفته به مسئلهاي طبيعي و عادي تبديل ميشود.
نویسنده : جواد محرمي
«ناسزا و حمله مردم در فضاي مجازي هر دفعه گريبان يكي از هنرمندان را ميگيرد و رفته رفته به مسئلهاي طبيعي و عادي تبديل ميشود. مثل اينكه اين فضا به آينه تمامنماي جامعه تبديل شده كه هر آدمي مشكلات و عقدههاي دروني خودش را در صفحات مختلف خالي ميكند؛ چرا كه اگر در اين فضا فحش بدهي كسي دستش به تو نميرسد.»
جملات بالا را يكي از بازيگران سينما و تلويزيون فعال در فضاي مجازي بر زبان آورده است. نظير اين سخنان گلايهوار را اين روزها از چهرههاي ديگري كه در شبكههاي اجتماعي حضور دارند ميتوان شنيد.
هنرمندي كه به طور غيرمنتظره صفحه خود را ميبندد و شبكه اجتماعي را ترك ميكند و چندي بعد ميشنوي كه علت اصلي آن بداخلاقيهاي جماعتي بوده كه زير پستهاي او بيهيچ ملاحظهاي فحاشي كردهاند. آدمهايي كه براي درج نظرشان از ادبيات چالهميداني استفاده ميكنند و هيچ حد و مرزي هم نميشناسند به مرور اين روال را تبديل به اپيدمي فضاي مجازي ميكنند. همه اينها منجر به اين ميشود كه چهره مشهور مورد نظر كه تا آن زمان فكر ميكرده تعداد بالاي فالوور به معناي طرفدار است به نتيجه تازهاي ميرسد و تازه متوجه ميشود كه بيشتر دنبالكنندههاي او شامل كساني ميشوند كه نه به دليل علاقه به شخص او بلكه به دليل ارضاي كنجكاوي او را فالو كرده و در كمين نشستهاند تا او درباره مسئلهاي اظهارنظر كند و حرف متناقضي بزند يا به اصطلاح سوتي بدهد تا اين جماعت مثل مور و ملخ زير پست او هجوم بياورند و آنقدر ناسزا نثارش كنند كه مجبور به واكنش شود.
چهرههاي مشهور خود در بروز و ظهور چنين وضعيتي در جامعه نقش دارند. وقتي آدمهايي كه از آنها شخصيتهاي بزرگي در ذهنشان ساختهاند، مدام به يكديگر ميپرند و مچ همديگر را ميگيرند و به هم كنايه ميزنند و با زبان تحقير يكديگر را خطاب ميكنند، ديگر چه انتظاري از مردمي ميرود كه بياختيار چشم به رفتار اين چهرهها دوختهاند تا الهامبخش آنها باشند. واقعيت اين است كه جامعه ما مدتهاست دچار بيماري بداخلاقي شده است و مسئوليت اين بيماري بيش از همه متوجه دستگاهها و نهادهاي عريض و طويلي است كه بودجههاي بزرگ را ميبلعند و خروجي اقدامات آنها تأثيري بر رشد فرهنگي جامعه نميگذارد.
مطبوعات ما بيشتر به عنوان ابزاري براي مچگيري معرفي شدهاند نه عرصهاي براي فرهنگ سازي. سياسيون توانستهاند فهم و قرائت خود را از كاركرد رسانه تحميل كنند. در ايران رسانه بيش از اينكه وسيلهاي براي فرهنگسازي باشد، ركن چهارم دموكراسي تلقي ميشود. همان قرائت وارداتي كه بيش از همه رسانه را عرصهاي براي جنگ قدرت احزاب معرفي ميكند تا بستري براي رشد فرهنگي جامعه. بيعدالتي اجتماعي نيز به طور خودكار زمينهساز بداخلاقيهاي اجتماعي است. رسانهها نهتنها در فرهنگسازي و متعادل كردن روحيات و اخلاقي كردن روابط اجتماعي ضعيف عمل ميكنند، بلكه بر عكس خود بسترساز بسياري از بداخلاقيهاي اجتماعي ميشوند. بازتاب افراطي جنايات و بزهكاريها در صفحات حوادث مطبوعات با شرح جزئيات، خود به ترويج بداخلاقي اجتماعي دامنزده و در آلودهكردن فضاي فكري جامعه نقشآفرين است.
از سوي ديگر سينما و تلويزيون نيز سالهاست كه نقش فرهنگساز خود را فراموش كردهاند. سينماي اجتماعي ما در بهترين حالت مأموريت اصلي خود را بازتاب و ضريب دادن به زشتيهاي اجتماعي فرض كرده و در اين طريق ره به افراط پيموده است. همه اينها نشان ميدهد كه رسانههاي رسمي جامعه در انجام رسالت اصلي خود كه غنيسازي فرهنگ جامعه است، بازماندهاند. آنچه امروز در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي با عنوان بداخلاقي از آن ياد ميشود، بيش از همه قصور دستگاههاي فرهنگي كشور را نشان ميدهد. آنچه رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان ولنگاري فرهنگي ياد ميكنند، ناشي از كمكاري و وظيفهنشناسي همه حوزههاي فرهنگي و هنري كشور است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 133]