تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):مؤمن كم حرف و پر كار است و منافق پر حرف و كم كار.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827687681




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سفر ابدی شکیبایی 8 ساله شد / «عمو خسرو سلام!»


واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:



سفر ابدی شکیبایی 8 ساله شد / «عمو خسرو سلام!»
روز نو : نمایش تمام شد و کارگردان دنبال بازیگرش رفت اما ناگهان متوجه شد خسرو به بیمارستان چشم پزشکی فارابی مراجعه کرده. بخشی از چشمش به یکی از نقاب‌های تیز نمایش گرفته و پاره شده بود اما او دو ساعت و نیم روی صحنه مانده بود تا بازی‌اش تمام شود... خسرو شکیبایی چنین بازیگری بود.
 
چندین سال پشت صحنه‌ی تئاتر، انتهای سالن‌ها، نشسته بود تا روزی بیایند و بگویند «آی پسر بیا فلان کارو انجام بده» و این کار، البته بازیگری نبود، کار بی‌اهمیتی پشت صحنه بود اما خسرو شکیبایی صبور بود و عاشق و از همه این روزها گذشت تا شد هامون سینمای ایران.    
 
به گزارش ایسنا، عده‌ای او را «خسرو» سینما می‌نامند و گروهی «هامون» می‌خوانندش اما او با هر نامی که خوانده شود، بازیگر لحظه‌های به یادماندنی است.
 
مانند بسیاری از هم‌نسلانش مدت‌ها انتظار کشید تا روی صحنه تئاتر برود و به نقش‌های گوناگون جان ببخشد؛ از شاهزاده و گدا تا یک جوان انقلابی و شورشی، از یک برادر معتاد تا پاپ مقدس...   
 
در همین درخشش‌ها بود که چشمان تیزبین داریوش مهرجویی، او را کشف کرد. کارگردان خوش فکر سینما دنبال مردی بود در قامت «هامون» و به همان اندازه شیدا و شوریده و حالا این مرد را روی صحنه نمایش «شاهزاده و گدا» یافته بود، نمایشی که شکیبایی در آن هم نقش شاه را بازی می ‌کرد و هم گدا را.
 
هادی مرزبان کارگردان این نمایش درباره آن روزها گفته است: قرار بود خسرو در نمایش «آهسته با گل سرخ» نقش جلال را بازی کند. شبی به اتفاق همسرش پروین کوشیار به خانه‌ی ما آمدند و او گفت« به من پیشنهاد بازی در یک فیلم شده که اگر بازی کنم تا شب عید خانه‌دار می‌شوم.» نگاهش کردم و گفتم«می‌دانی به هنر تو خیلی اعتقاد دارم اما برو و خانه‌دار شو!» بعد از مدتی سکوت اولین جمله‌اش این بود: «خیلی بی‌معرفتی! به همین سادگی بروم؟!» و چهره‌اش درهم شد، دوباره گفت:« لامصب یه چیزی بگو! بگو نرو!» اما من گفتم «خسرو برو و خانه‌دار شو!» پروین خانم گفت:« دنبال بهانه‌ای است که نرود.» به هر حال رفت و فیلم «هامون» را بازی کرد.
 
هامون را بازی کرد و در سینما ماند. حالا دیگر هیچ فرقی نمی‌کرد «اسد» و «صفا»ی فیلم «پری» باشد یا «گشتاسب» فیلم «سارا»،«رضا»ی «کیمیا» باشد یا پدر دوقلوهای «خواهران غریب»، راننده خسته «اتوبوس شب» باشد یا روشنفکر سرخورده «درد مشترک»، «مدرس» باشد یا «مراد بیگ» ... یک قانون ثابت در تمام این نقش‌ها وجود داشت؛ او همیشه عاشق بود!
 
عاشق بود و این عشق را به بازیگر مقابلش هم می‌بخشید آنچنان که همه بازیگران مقابل او همچون رضا کیانیان، بیتا فرهی، مهرانه مهین‌ترابی، رامبد جوان، هدیه تهرانی و ... گفته‌اند او همیشه به بازیگر مقابلش کمک می‌کرد تا بهتر بازی کند.
 
این عشق فقط در سینما خلاصه نمی‌شد. پسربچه دیروز که در تمام دوران کودکی به همراه پدرش، خود را به جادوی پرده نقره‌ای سینما سپرده بود، به همان اندازه هم عاشق شعر بود. خوب هم شعر می‌خواند و با خواندن شعرهای فروغ، سهراب، سید علی صالحی یا محمدرضا عبدالملکیان و ... ما را در این عشق نیز شریک کرد.
 
صبح روز 28 تیر سال 87 چه کسی می‌دانست در اتاق سرد بیمارستان «پارسیان» چه مرد شوریده حالی خفته است.چه کسی باورش می‌شد با آن صدای گرمش با آن حضور شیدایی‌اش، این چنین آرام خفته باشد اما او همه را غافلگیر کرد! «و رفت تا لب هیچ...»
 
هشت سال از آن روز عجیب می‌گذرد، از روزی که در اوج گرمای تابستان، چه سرد بود ! بی رحمانه رفت. رامبد جوان راست می‌گفت «عمو خسرو به طرز بی‌رحمانه‌ای دوست داشتنی بود! نمی‌شد او را ببینی و دوستش نداشته باشی!»
 
اما ای کاش به تاسی از نام خانودگی‌اش، برای رفتن هم کمی شکیبایی به خرج می‌داد و این گونه ناگهانی مهمان قطعه هنرمندان نمی‌شد.
 
روز خاکسپاری‌اش محمد اصفهانی در میان جمعیت غیرقابل کنترلی که در تالار وحدت گرد هم آمده بودند، قطعه مورد علاقه‌اش «بهار دلنشین» را اجرا کرد تا کوچ تابستانی بازیگر شیدایی ما رنگ و بویی از بهار داشته باشد

منبع: ایسنا


تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن