تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827202976




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خانم دکتر در بن‌بست زندگی


واضح آرشیو وب فارسی:الف: خانم دکتر در بن‌بست زندگی

تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۱۱
مرد مدیرعامل یک شرکت تجاری بود و زن پزشک. آمده بودند از هم جدا شوند، پسر ۸ ساله‌شان را هم آورده بودند. از قرار معلوم پسرک فهمیده بود اینجا با مدرسه فرق می‌کند. از نگاه او به جای صدای خنده و همهمه شاگردان، تنها صدای دعوای بزرگترها می‌آمد.پسر این زوج در کنار پدر و مادرش روی نیمکت راهروی دادگاه خانواده تهران نشسته و نگرانی در چهره‌اش موج می‌زد. در جریان مشاجرات زن و مرد، پسرک نیم نگاهی غمزده به آنها انداخت که در آستانه ورود به اتاق دادگاه بودند. وقتی پدر و مادرش از جا برخاستند، او نیز هراسان از روی نیمکت بلند شد تا پشت سرشان وارد دادگاه شود. ولی با ممانعت آنها پشت در بسته ‌ماند.داخل شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده، زن و مرد با فاصله چند صندلی از هم ‌نشستند و قاضی آماده شنیدن حرف‌هایشان شد.«رزیتا» خود را متخصص یک بیمارستان معروف معرفی کرد و با صدایی برآشفته به قاضی گفت: می‌دانید آقای قاضی به چه دلیل می‌خواهم طلاق بگیرم، به خاطر اینکه «از تحقیر کردن‌های خواهرشوهرم و حتی کتک خوردن از دست همسرم و خانواده‌اش به ستوه آمده‌ام. دیگر تحمل زندگی با این مرد را ندارم و می‌خواهم هر چه زودتر طلاق بگیرم تا من و پسرم به آرامش برسیم. نمی‌خواهم فرزندم در یک محیط پرتنش بزرگ شود و هرروز شاهد کتک‌کاری و ناسزاگویی میان من و پدرش و خانواده‌ هایمان باشد. امیرحسین هیچ‌وقت نتوانست خواسته‌های مرا برآورده کند و این برای من عذاب آور است.»زن اندکی سکوت کرد و ادامه داد: «۱۰ سال پیش را خوب به یاد دارم. روزی را که همکارم مهری در بیمارستان، برادر شوهرش را به من معرفی کرد. از آنجایی که او زن مهربانی بود و همیشه به عنوان یکی از همکاران خوبم به حساب می‌آمد، وقتی از امیرحسین تعریف کرد مطمئن شدم او مرد خوبی است. البته از شرایط ظاهری و اجتماعی خوبی هم برخوردار بود و همه اینها باعث شد خصوصیات اخلاقی‌اش را در اولویت قرار ندهم و به ظاهر امر توجه کنم. ما به طور سنتی و با رضایت خانواده‌ها به عقد هم درآمدیم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. اوایل زندگی همه چیز خوب پیش می‌رفت ولی به مرور زمان رفتارهای شوهرم تغییر کرد.»همان موقع خانم دکتر به در اتاق نگاهی انداخت و انگار که نگران پسرش باشد گفت آقای قاضی: «شوهرم مهندس و مدیرعامل یک شرکت خصوصی است و از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار است. اما متأسفانه رفتار با یک زن را بلد نیست و نمی‌تواند نیازهایم را برآورده کند. پس به چه امیدی باید با او زندگی کنم؟» و...مرد که تا این لحظه سکوت کرده بود رو به قاضی گفت: «همسرم چند ماه است که خانه‌مان را ترک کرده و من حتی پسرم را نمی‌بینم. زنی که شوهر دارد چرا نباید در خانه‌اش باشد؟ به چه حقی رفته و وظایفش را انجام نمی‌دهد؟»قاضی «حسن عموزادی» که در حال شنیدن اظهارات این زوج بود از زن خواست به این پرسش همسرش پاسخ دهد.خانم دکتر رو به همسرش کرد و گفت: «ای کاش دلیل رفتنم از خانه را هم بگویی؟... جناب قاضی مدت‌هاست که ما با هم اختلاف داریم و به هیچ عنوان نتوانستیم مشکلمان را حل کنیم.حدود دوماه پیش یک روز که از سر کار به خانه آمدم پسرم خواب بود، با وجود خستگی مشغول انجام کارهای خانه بودم که طبق معمول بر سر مسائل جزئی با همسرم دعوایم شد. هر چه گفتم سکوت کند تا پسرمان بیدار نشود، گوشش بدهکار نبود تا اینکه خواهر شوهرهایم به خانه‌مان آمدند و مرا به باد کتک گرفتند. شوهرم نیز آنها را همراهی کرد؛ البته فکر می‌کنم با تماس تلفنی امیرحسین به خانه ما آمده بودند. سر و صدایمان همه همسایه‌ها را از خانه‌ها بیرون کشید. هر چه می‌گفتم آنها از خانه‌ام بیرون بروند بی‌فایده بود. در همان لحظه نیز یکی از همسایه‌ها به دادم رسید و برای نجات جانم مرا تا خانه پدری‌ام همراهی کرد. از آن روز به بعد پسرم دچار ترس و اضطراب شده و تحت درمان و نظارت مشاور روانشناس است. پرونده شکایتم علیه همسرم و خواهرهایش نیز هنوز در دادسرا مطرح است. پزشکی قانونی هم ضرب و شتم مرا تأیید کرده است. از آن روز شوهرم قفل در خانه را عوض کرده و به ناچار در منزل پدرم به سر می‌برم ولی همین که در دادسرا طرح شکایت کردم، کلید خانه را داده که گاهی به خانه سر می‌زنم.»آقای مهندس که تا این لحظه سکوت کرده بود، ناگهان برآشفت و رو به قاضی گفت: «هیچ‌کدام از صحبت‌های همسرم صحت ندارد. غیر از اینکه می‌گوید می‌خواهد جدا شود. چرا درباره اینکه به خانه نمی‌آید حرفی نمی‌زند؟»زن بسرعت جواب داد: «تا خواهرانت خانه را ترک نکنند به آنجا برنمی‌گردم. خودت هم می دانی قاضی دادسرا دستور داده بود به هیچ‌عنوان حق ورود به خانه‌ام را ندارند و می‌توانم از آنها شکایت کنم... از طرفی پسرمان هم به‌خاطر یادآوری وقایع تلخ گذشته دوست ندارد به خانه‌ برگردد و ترجیح می‌دهد خانه پدربزرگش باشد؛ حداقل آنجا امنیت را حس می‌کند.» زن در ادامه رو به قاضی گفت: «اگر امیرحسین امنیت‌مان را تضمین کند؛ من برمی‌گردم البته به شرطی که پسرم هم راضی باشد.»بحث و جدل زن و شوهر تحصیلکرده ادامه داشت تا اینکه قاضی از زن و شوهر خواست بیرون بروند و پشت در دادگاه منتظر بمانند تا پسرک وارد شود و درباره ادعاهای والدینش حرف بزند. اضطراب در چهره او پیدا بود. وقتی با لبخند قاضی روبه‌رو شد، کمی آرام گرفت و در پاسخ به اینکه آیا به خانه‌شان برمی‌گردد یا نه؟ گفت: «خانه‌مان را دوست ندارم.» او از پاسخ به دیگر سؤالات هم خودداری کرد و ترجیح داد سکوت کند.قاضی در پایان جلسه زن و شوهر را فراخواند و ضمن دعوت‌شان به ادامه زندگی مشترک به آنها یک ماه فرصت داد تا تصمیم خود را بگیرند. اما آنها فقط روی «طلاق» توافق داشتند. بنابراین قرار شد زن مهریه ۱۰۰۰ سکه طلا خود را ببخشد و در ازای آن حضانت تنها فرزندش را بر عهده بگیرد. ولی مرد با عصبانیت گفت: اجازه نمی‌دهم چنین اتفاقی بیفتد و بچه از من جدا شود.» و... پسر همچنان پشت در بود تا ببیند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاید فکر می‌کرد اینجا هم مثل دفتر مدیر مدرسه فقط از نمره انضباط شاگردها کم می‌کنند.منبع: روزنامه ایران







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن