واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: مجری دیدنیها در «کهریزک» +تصاویر
آنهایی که دهه۶۰مشتری برنامه دیدنیها بودند با صدای هنرمندی خاطره دارند که این روزها آرام در خلوتی از کرج زندگی می گذراند وحال همراه ما شده تا دیداری با مخاطبان سالهای دورش داشته باشد.
خبرگزاری مهر: ساعت ۹ صبح است بسیاری از شهروندان در این چند روز تعطیلات ترجیح داده اند به سفر بروند ولی ما طبق قرار قبلی باید جایی برویم که قرار است خاطرات دوران کودکیمان را با او مرور کنیم به دیدار جلال مقامی که همه او را با برنامه مشهور دیدنی ها می شناسندش و این بار چهره در چهره می بینیمش پس در یک خودرو می نشینیم و مقصدما مشترک است، بعد از آن سکته، حنجره اش سرد شده ولی دَم گرمی دارد.
در ابتدای دیدار سلام و علیک گرمی می کند و خوش رو بودنش را از همان ابتدا به ما نشان می دهد در بین راه از دوران سخت بیماریش، از حال ناخوش و بی حوصله شدنش و از ضعیف شدن روحیه اش می گوید.
می گوید: با این روحیه ضعیف ایکاش جای دیگری می رفتیم، ولی کاری نمی شد کرد از مدتها قبل به مسئولان کهریزک قول داده بودیم هماهنگی ها انجام شده بود و دیگر نمی شد قرار را لغو کرد.
مرد خوش صدای گزارش ما می گوید: عیادت از بیماران و افراد سالخورده برای روحیه تحلیل رفته ام مناسب نیست و حال روحی و جسمی ام را تحت تاثیر قرار می دهد.
دیدم کمی سازش ناکوک است گفتم انشالله می رویم و افرادی را می بینیم که روی شما هم تأثیر مثبتی خواهند گذاشت، حرفه ای بود و با وجود حال ناخوشش زیر قولش نزد و با آن که می توانست، قرار را لغو کند، آمد.
مسیر مهرشهر تا محمدشهر را طی کردیم و به کهریزک رسیدیم همان بدو ورود با دیدن درختان میوه و فضای سبز ورودی تعجب کرد و گفت: ورودی زیبای اینجا هیچ شباهتی به تصورات من از کهریزک ندارد.
گفتم ساختمان ها و آسایشگاه ها هم بسیار زیباست، با ورود ما مسئولان و کارکنان به استقبال نوستالژی کودکی، جوانی و میانسالی شان آمدند، بازار عکس های یادگاری با پیرمرد دوست داشتنی امروز و مجری توانمند و شایسته سال های نه چندان دور تلویزیون داغ شد.
کهریزکی ها خوب می شناختندش، «استاد جلال مقامی» و برنامه های فاخرش خاطره مشترک بسیاری از بینندگان تلویزیون جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می داد همچنان خوش چهره و خوش برخورد بود، با وجود ضعف عضلانی پا به پای ما حرکت می کرد و خستگی هم نمی توانست لبخند را از روی چهره اش محو کند.
زن و مرد، پیر و جوان همه گرد هم جمع شده بودند و جلال مقامی با روی گشاده با آنها گپ و گفت می کرد، به اتاق ها سرک می کشید و با آن هایی که نیامده بودند نیز صحبت می کرد هر چه می گذشت این دوبلور با سابقه انرژی بیشتری از خود نشان می داد انگار نه انگار که یک سال بیشتر نیست که از سکته اش می گذرد و هنوز دوران نقاهتش پایان نیافته است.
در اتاقی که به گالری و کارگاه نقاشی شباهت داشت با هنرمندی هم صحبت شد آثارش را نگاه کرد و در خلال دیدن آثارش از هر دری سخن گفت، هر دو بچه تهران بودند و تا حدودی هم سن و سال، تهران را از شصت سال پیش ورق زدند و به کهریزک رسیدند، از محله ها و بچه محل های معروفشان گفتند و شنیدند.
استاد مقامی از هنرمند مقیم کهریزک که دچار بیماری ضعف عضلانی بود توضیحاتی در مورد بیماریش خواست و وقتی شنید با وجود مادرزاد بودن بیماری ازدواج کرده بسیار خوشحال شد، همسر او نیز دچار همین بیماری بود و بعد از چند سال زندگی هر دو به کهریزک آمده بودند تا زندگی مشترک خود را در این آسایشگاه بگذرانند.
با مردم خوش صدای گزارش به اتاق های دیگر رفتیم و در فضای آسایشگاه چرخی زدیم، با جوانی سی و چند ساله که بر روی صندلی چرخ دار نشسته بود هم صحبت شد، بیماری «ام.اس» داشت و این مریضی ناشناخته سلامتی او را به غارت برده بود، یکی از مدیران سابق یک شرکت خودروسازی بود که با دچار شدن به بیماری، کهریزک را برای ادامه روزگار انتخاب کرده بود، روحیه اش بالا بود و به گفته خودش زندگی را معنوی تر ادامه می داد.
با جلال مقامی به قسمتی دیگر از کهریزک رفتیم که محل زندگی خیرینی بود که اموالی از خود را به کهریزک هدیه کرده بودند، ساکنان این بخش افرادی متعلق به طبقه اجتماعی متوسط رو به بالا بودند.
با راهنمایی مسئولان جلال مقامی در لابی با خانمی هنرمند همکلام شد، متین و موقر بود، خوش پوش و آراسته، استاد را به سرعت شناخت، این بانوی خیر نوه رشدیه معروف بود که بخشی از آموزش و پرورش مدرن امروزی و دانش آموزان، دین فراوانی به وی دارند، نقاش بود از کودکی خود گفت و چگونگی علاقه مند شدنش به هنر نقاشی، کهریزک را به اختیار برای ادامه حیات برگزیده و از این انتخاب راضی بود.
به اتاقش سری زدیم، پر از نقاشی بود، در کنار پرتره هایی که بر دیوار رخ می نمودند پرتره یک فرد نظامی بر دیوار نصب شده بود که برای من حس متفاوتی داشت، در میان گفت و گوهایمان خودش به آن تابلو اشاره کرد و گفت؛ پدر مرحومش است در لباس نظام و او خود پدر را نقاشی کرده بود.
در ادامه با برگشتن به لابی استاد مقامی با زن و شوهری به صحبت مشغول شد، ۳۷ سال خارج از کشور زندگی کرده بودند و بعد از مراجعه به وطن کهریزک را برای ادامه زندگانی برگزیده بودند، مرد متولد و پرورش یافته اهراب، یکی از قدیمی ترین محله های تبریز بود و همچنان با لهجه شیرین ترکی سخن می گفت، وقتی دلیل بازگشتش به وطن را پرسیدیم با همان شیرینی بیانش گفت: «هرکسی دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش».
گفتگوی استاد صدا با برخی دیگر از ساکنان کهریزک ادامه داشت و هر چه پیش تر می رفتیم روحیه اش شادتر می شد انگار نه انگار که در ابتدای دیدارمان از خبر حضور در کهریزک چندان خرسند نبود.
پس از دید و بازدید، کهریزک را با استقبالی پرشور ترک کردیم و این بار این مرد دیدنی ها بود که از روحیه گرفتنش از دیدار کهریزک می گفت، از اجتماع مردمان در این آسایشگاه و مراقبت های خوب آنجا خرسند بود، چشمان کم شوق هنرمندی که سالهاست ساکن کرج است در هنگام ورود، پس از پایان این بازدید چنان برق شعفی به خود گرفته بود که هنگام خداحافظی باتمام وجود از ما برای هماهنگی این دیدار تشکر کرد.
شنبه, 19 تیر 1395 ساعت 14:58
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]