تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دور...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828670955




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سوره حمد مردگان را زنده می‌کند؟!


واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
سوره حمد مردگان را زنده می‌کند؟!
سوره حمد مردگان را زنده می‌کند؟! . شیخ مرتضی با اصرار از نگهبان می‌خواهد به آقای کاشانی بگوید شیخ مرتضی آمده. نگهبان که اصرار او را می‌بیند داخل تجارتخانه می‌َشود و به مرحوم کاشانی می‌گوید پیرمردی افتاده حال روی کول آقایی آمده دم در و می‌گوید شیخ مرتضی است.


به گزارش فرهنگ نیوز، حکایت‌های فراوانی از زندگی مرحوم شیخ مرتضی زاهد که خود را وقف ارشاد و تعلیم و تربیت و خدمت به مردم کرده بود وجود دارد. درب خانه‌اش چه در روزهای برگزاری جلسات و چه غیر آن همشه به روی همه باز بود تا مردم از صفای باطنی و معنویش استفاده کنند. از آن روزها داستان‌هایی نقل شده که تنها گوشه‌ای است از آنچه درباره‌ی شیخ زاهد تهران وجود دارد و می‌شود گفت.

*آسمانیان توقع نداشتند سگی را بیرون کنم

چند ساعتی بود که باران می‌بارید و همه جا و هر کسی را که زیر باران مانده بود خیس کرده بود حتی سگ ولگرد کوچه را، او برای در امان ماندن از باران به داخل خانه‌ی شیخ مترضی آمد و در درگاه اتاق آقا دراز کشید و خوابید. خیلی نگذشته بود که آقا از اتاق بیرون آمد و نگاهش به سگ افتاد که با بدن خیس از باران پشت در نشسته بود. شیخ مرتضی از اینکه دید سگی خیس وارد خانه‌اش شده و قسمت‌هایی از خانه را نجس کرده ناراحت شد.

به خصوص اینکه در آن زمان و در آن وضعیت آب کشیدن دالان و حیاط خانه بسیار مشکل بود. چاره‌ای جز بیرون کردن سگ از خانه نبود. عصایش را برداشت و بدون اینکهم آن را به سگ بزند چند بار به آرامی اشاره به بیرون راندن سگ کرد و سگ نیز با همین عصا تکان دادن‌های آرام و بی آزار از جا بلند شد و از خانه بیرون روفت. شب هنگام شیخ مرتضی خوابی دید که معنایی برایش نداشت جز یک چیز: بیرون راندن آن سگ. صبح که شد با ناراحتی از خوابی که شب قبل دیده بود برای دیگران گفت: «دیشب خواب دیدم بر دست‌هایم آتش افتاده. گویی آسمانیان توقع نداشتند شیخ مرتضی زاهد سگ را از خانه بیرون کند»*گره گشایی از گرفتاری مردم

درب خانه‌ی شیخ مرتضی به صدا در آمد. پشت در آقایی مومن و متدین بود که شیخ مرتضی او را خوب می‌شناخت. گرفتاری‌ای برایش پیش آمده بود که برای رفعش نیاز به مقدار قابل توجهی پول داشت و درب خانه‌ی شیخ مرتضی را زده بود به امید اینکه گره کارش باز شود. شیخ مرتضی که می‌دانست او آدمی اهل کار و تلاش و آبرومند است بی معطلی یکی از دوستانش را خبر کرد و از او خواست او را کول بگیرد و به جایی برساند.مدت‌ها بود دیگر نمی‌توانست با پای خودش جایی برود. دوست شیخ مرتضی می‌آید و آقا را روی کولش می‌گذارد و به سمت حجره و تجارتخانه‌ی مرحوم کاشانی که پیاده نزدیک به یک ساعت راه بود را می‌افتند. وقتی جلوی تجاتخانه‌ی مرحوم کاشانی می‌رسند آن قدر خسته‌ی راه شده بودند که نگهبان آنجا فکر می‌کند آن دو گدا هستند و به داخل راهشان نمی دهد. شیخ مرتضی با اصرار از نگهبان می‌خواهد به آقای کاشانی بگوید شیخ مرتضی آمده. نگهبان که اصرار او را می‌بیند داخل تجارتخانه می‌َشود  و به مرحوم کاشانی می‌گوید پیرمردی افتاده حال روی کول آقایی آمده دم در و می‌گوید شیخ مرتضی است. آقای کاشانی تا این حرف را می‌َشنود با عجله پایین می‌آید و آقا را می‌برد بالا و ماجرا را که می‌شنود مبلغ مورد نیاز را تقدیم او می‌کند. شیخ مرتضی دوباره سوار کول دوستش می‌شود و راه می‌افتد سمت منزل و آن پول  را به آقای گرفتار می‌رساند.

منبع: مشرق


95/4/6 - 12:00 - 2016-6-26 12:00:59





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن