محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853375424
این دهه هشتادی ها...
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
این دهه هشتادی ها...
در سکانس معروفی از کمدی کلاسیک «یک شب در کازابلانکا» گروچو مارکس که تازه مدیریت یک هتل در شهر کازابلانکا را بر عهده گرفته است، در اولین دستورش فرمان می دهد شماره همه اتاق های هتل را با هم عوض کنند.
هفته نامه چلچراغ - ابراهیم قربانپور:
یک روز در فروشگاه
در سکانس معروفی از کمدی کلاسیک «یک شب در کازابلانکا» گروچو مارکس که تازه مدیریت یک هتل در شهر کازابلانکا را بر عهده گرفته است، در اولین دستورش فرمان می دهد شماره همه اتاق های هتل را با هم عوض کنند. وقتی نیروی زیردستش از او می پرسد که آیا به آشفتگی ای که با این کار پیش خواهدآمد فکر کرده است یا نه، گروچو جواب می دهد: «من فکر آشفتگی اش رو کردم، اما تو چطور؟ فکر کردی چقدر بامزه می شه؟»شنیدن چنین دیالوگی در یکی از کمدی های دیوانه وار برادران مارکس دور از ذهن به نظر نمی رسد، اما مسئله این است که در هفته ای که گذشت، در دنیای واقعی کشور ما با اتفاقی رو به رو شد که از لحاظ منطقی تفاوت خاصی با همین دیالوگ نداشت. گروه نسبتا زیادی از جوانان پایتخت تصمیم گرفتند به مناسبت پایان امتحانات مدرسه در یکی از پاساژهای تهران دور هم جمع شوند تنها به این خاطر که دور هم جمع شده باشند.
در فراخوان آن ها برای جمع شدن هیچ هدف یا خواسته ای نیامده بود. آن ها هیچ به آشفتگی ای که پیش آمد، به مشکلات احتمالی، به پلیسی که در برابر تجمعات گسترده معمولا تمایلی به مهربانی و گذشت ندارد، به مردم که با تعجب به آن ها نگاه می کردند، یا به هیچ چیز دیگر فکر نمی کردند. آن ها فقط به «بامزه» بودن کاری فکر می کردند که داشتند انجام می دادند.این احتمالا اولین چیزی است که حتی پیش از نگاه کردن به عکس های تجمع آن ها به چشم می آید. از جمع شدن دور همی آن ها عکس زیادی در دست نیست. دو سه عکس موجود از فاصله ای نسبتا دور و به احتمال زیاد از دوربین های موبایل کسانی که با دیدن آن ها بهت زده شده یا به وجود آمده اند، گرفته شده است. عکس هایی مضطرب با کمترین کیفیت موجود، از چشم کسانی که از بیرون نگاه می کنند.
خود همین منتشر نشدن عکس های بیشتر از فاصله نزدیک تر، عکس هایی با دوربین های نیمه حرفه ای یا حتی عکس های فقط کمی حساب شده تر نشان می دهد جوانان حاضر هیچ به فکر ثبت واقعه ای نبوده اند که دارند می سازندش. برای آن ها هیچ مهم نبود که این می تواند آشکارترین جلوه حضور نسل آنان در عرصه های اجتماعی باشد. آن ها به این فکر نمی کردند که دارند یکی از بزرگ ترین اجتماعات چند سال اخیر را خلق می کنند. برای آن ها چیز مهمی وجود نداشت تا جدی تر به ثبتش فکر کنند. کار آن ها فقط برای کسانی مهم بود که از دیدن جمعیت زیاد آن ها شگفت زده شده بودند. تنها کسانی که هیچ اهمیتی برای کار آن ها قائل نبودند، خودشان بودند. به نظر خودشان آن ها فقط داشتند لذت می بردند؛ همین!
اپیکور 1395
بعد از آن که تظاهرات ماه می 1968 فرانسه گسترش یافت و از درهای دانشگاه بیرون رفت، دست در دست جنبش کارگری نهاد و در عمل تبدیل به بزرگ ترین تجمع سیاسی بعد از جنگ جهانی در اروپا شد، کمتر کسی دوست داشت به یاد بیاورد بهانه نخستین تظاهرات درخواست آزادی های جنسی بیشتر از سوی دانشجویان بود. برای بیشتر کسانی که در این تظاهرات ایستادگی کردند، کتک خوردند، راه حبس پیش گرفتند و هزینه دادند، به یاد آوردند ریشه های لذت جویانه تظاهرات اولیه کمی خجالت آور به نظر می رسید.شاید همین ریشه های کم و بیش مبتذل (اگر در نظر بگیریم که خود این واژه ار فرط به هر بهانه به کار رفتن به اندازه کافی مبتذل نشده است) بود که باعث شد متفکر بزرگی مانند آدورنو هیچ گاه نتواند با آن هم دل شود. به نظر می رسد لذت بردن هنوز نمی تواند بهانه ای برای آغاز هر چیز جدی باشد.
تجمع نوجوانان و جوانان زاده دهه های 70 و 80 تهران احتمالا قرار نیست مازادی مانند اتفاقات فرانسه داشته باشد؛ نه شرکت کنندگان آن به چیزی بیشتر از آن چه انجام داده اند، فکر می کنند و نه در افق امکان چنین اتفاقی به چشم می خورد. با این همه می توان مشابهت کوچکی میان این دو اتفاق در تهران و پاریس پیدا کرد. در هر دو این حرکت ها «لذت» نخستین چیزی است که به ذهن خطور می کند. چه لذت رادیکالی که دانشجویان پاریسی در جست و جوی آن بودند و چه لذت آغاز فصل تعطیل و دورهم بودنی که نوجوانان تهرانی را دور هم جمع کرد، هیچ نشانی از سیاست در خود نداشت. با این حال یکی از آن ها به تظاهراتی بزرگ و سراسری تبدیل شد و دومی حتی نتوانست به طور کامل برگزار شود.
این تفاوت در دو تجمع را از خلا عکس های دو تجمع به بهترین شکل ممکن می توان دید. در تصاویر سیاه و سفید آغازین پاریس می توان چهره دانشجویان خشمگینی را دید که معمولا در گروه های متراکم به یک نقطه خیره شده اند. به نظر می رسد همه تصاویر از چشمان مردی که روی چهارپایه برای دانشجویان سخنرانی می کند، ضبط شده است. میتینگ برای آن ها هنوز یک مسیر است. مسیری برای یافتن لذت. در تصاویر ضبط شده آن روزها دانشجویان معمولا تمامی تصویر را تسخیر کرده اند. آن ها قصد دارند چیزی را که حقشان می دانند، طلب کنند.
برای نوجوانان تهرانی سال 1395 اما میتینگ مسیری برای به دست آوردن یک هدف نیست، بلکه خود هدف است. آنها فقط جمع شده اند که جمع شده باشند. مانند تماشاگران فیلمی که آن را برای لذت بردن از داستان، کارگردانی، بازی ستاره های محبوب یا تصاویر درخشان و جذابش انتخاب نکرده اند، بلکه به سالن سینما آمده اند تا تنها از قرار گرفتن در سالن لذت ببرند.
در همین معدود تصاویر باقی ماننده از میتینگ نیمه تمام نوجوان های تهران می توان مجموعه ناهمگون نگاه ها و رفتارها را دریافت کرد. چیزی برای جمع کردن آن ها دور هم وجود ندارد. نه کسی برای آن ها حرف می زند، نه به سوی مقصد خاصی نگاه می کنند.
اگر به همان مثال سینما برگردیم، آن ها به جای آن که به پرده سینما خیره شده باشند، چشمان خود را به گوشه های مختلف سالن سینما دوخته اند (و کنایه آمیز این که پاساژ عظیم کوروش به واسطه مجموعه سالن هایی که در یکی از طبقاتش ساخته است، عنوان سینما را هم یدک می کشد). چیزی که آن ها را در تجمع گرده آورده است، چیزی بیرون از خود این تجمع نیست تا به جست و جویش درآیند. آنها با صرف حضورشان به آن چه خواسته اند، رسیده اند. تیر آن ها درست پیش پایشان به زمین افتاده است، اما این فقط از دید دیگران ناکامی به نظر می رسد. آن ها واقعا پیش پایشان را هدف گرفته اند.
از خیابان تا پاساژ
معروف است که پس از انقلاب اکتبر در دادگاهی یکی از افسران شهرستانی را محاکمه می کردند که در یک تظاهرات کوچک به سربازانش دستور داده بود به سمت مردمی که در سکوت تحصن کرده بودند، تیراندازی کنند. قاضی از او سوال می کند چرا به مردمی که فقط سکوت کرده بودند، شلیک کرده است؟ افسر با خون سردی جواب می دهد: «آن ها می توانستند در خانه هایشان هر چقدر می خواهند سکوت کنند. خیابان که جای سکوت کردن نیست!»
اگرچه به نظر مضحک می آید، اما از یک منظر افسر روسی کاملا درست می گوید. تسخیر کردن یک مکان در دنیای امروزین ما به خودی خود می تواند عملی رادیکال محسوب شود. اما نکته شیطنت آمیز مدرسه درست در کیفیت جایی است که تسخیر می شود. به تصاویر میتینگ نوجوانان تهرانی که نگاه می کنیم، عموما یک عنصر بیشتر فضای عکس را تسخیر کرده است؛ پاساژ کورش. از دید یک ناظر بدبین می توان چنین گفت که، لااقل در عکس ها، این نوجوانان نیستند که پاساژ را تسخیر کرده اند، بلکه این پاساژ است که نوجوانان را زیر سلطه گرفته است.
پاساژها و مراکز خرید میعادگاه های تازه طبقات متوسط و بالادستان جامعه ایرانند که دارند به سرعت جای پارک ها، رستوران ها و کافه ها را می گیرند. خود پاساژ کورش با چند سالن سینما، چند رستوران، کافی شاپ و حتی یک شهربازی در حقیقت نماد کاملی است از شهری که مراکز خرید در حال بلعیدن آن هستند. بسیاری از ساکنان طبقه متوسط اجتماع تفریحات اوقات فراغت و دور هم جمع شدنشان را در مراکز خرید برگزار می کنند. مراجعه به مراکز خرید رفته رفته از علمی که قرار بود برای رفع نیازهای خانواده انجام شود، به یکی از نیازهای خانواده تبدیل شده است.
این که نوجوانان تهرانی برای برگزاری میتینگی که سودای جمعیتی چندهزار نفره را در سر داشت، یک مرکز خرید را انتخاب می کنند، می تواند کنایه هولناکی باشد به این که مراکز خرید قرار است آخرین پایگاه اجتماعی مردم را نیز در خود ببلعد. ادغام شدن تمام فعالیت های اجتماعی در محلی که ذاتا برای خرید و فروش ساخته شده است، چیزی نیست که معنای خوشایندی داشته باشد. این که حتی یک میتینگ اجتماعی باید زیر نفس های سنگین مناسبات پولی برگزار شود، شاید حتی در چشمانی بدبین تر به این معنی باشد که طبقه متوسط تمام خصلت رهایی طلب خود را زیر سایه خرید و فروش از دست داده است.
با این همه برای کسانی که ترجیح می دهند این قدر هم اوضاع را سیاه نبینند، هنوز یک روزنه امید باقی است. میتینگ چند هزار نفره نوجوانان تهرانی به تعطیل شدن چند ساعته مرکز خرید منجر شد. به نظر می سد این یکی استخوانی است که در گلوی مراکز خرید گیر خواهدکرد. ظاهرا هنوز راهی برای هضم کردن کامل هرگونه فعالیت اجتماعی پیدا نشده است.
در غیاب سیاست
رمان «از چشم غربی» جوزف کنراد روایت زندگی سیاسی یک جوان روسی است که تا پیش از یک روز خاص کمترین رابطه ای با سیاست و مبارزه ندارد. دانشجویی از طبقات پایین اجتماع که به سختی توانسته است امکان تحصیل در دانشگاه را پیدا کند و ترجیح می دهد تا می تواند از هر حرکت سیاسی که می تواند آینده شغلی مطلوب او را به خطر بیندازد، دوری کند. اما ناگهان یکی از دوستان نه چندان نزدیک او که در یک اعدام انقلابی مشارکت کرده است، او را وارد شبکه ای از اتفاقات می کند که او به ناچار با آن ها همراه می شود و با گروه های آنارشیست روسی در دیگر نقاط اروپا آشنا می شود و به طور کامل از آن چه برای آینده اندیشیده بود، فاصله می گیرد.
خود کنراد احتمالا «از چشم غربی» را رمانی در انتقاد از گروه های آنارشیستی می دانست، اما رمان او ناخواسته به وجه پررنگ و معمولا نادیده گرفته شده ای از فعالیت سیاسی اشاره می کند؛ خصلت تصادفی سیاست! در حقیقت سیاست عموما نه به صورت ارادی که به یک باره و ناخواسته مازادش را بر زندگی ما تحمیل می کند. مادامی که زندگی ادامه دارد، سیاست می تواند آن را تسخیر کند.
عملی که تا دیروز هرگز سیاسی به نظر نمی رسید، ناگهان ممکن است رنگ سیاسی بگیرد. راه رفتن در خیابانی که تا سه روز پیش برای مردمان مباح و حتی مطلوب شمرده می شد، ناگهان با تغییر کوچکی در وضعیت ممکن است به عمل رادیکالی تبدیل شود که حاکمیت برای آن مجازاتی سنگین در نظر می گیرد.این درست همان نقطه اتصالی است که می تواند نوجوانان بی خیال و در پی لذت پاساژ کورش را به حاضران در تمامی جنبش های سیاسی تاریخ پیوند دهد. سیاست مکارتر از آن است که بتوان اجتماعی را از او مصون نگه داشت. او در گوشه و کنار تاریخ به انتظار کمین کرده است تا به یک باره به آغوش نسل هایی بپرد که به خیال خود از او می گریزند.
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۵ - ۰۶:۴۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]
صفحات پیشنهادی
تجمع دهه هشتادی ها را امنیتی نکنید
تجمع دهه هشتادی ها را امنیتی نکنید یک جامعه شناس گفت تجمع نوجوانان دهه هشتادی را نباید امنیتی کرد جوانی اقتضائاتی دارد که باید مسوولان ما با آن کنار بیایند چرا کسی نمی پرسد صدا و سیما برای جوان ما چکار کرده است خبرآنلاین یک جامعه شناس گفت تجمع نوجوانان دهه هشتادی را نبایدتجمع دهه هشتادیها چرا قابل هضم نبود؟
تجمع دهه هشتادیها چرا قابل هضم نبود جامعه > شهری - محمد زینالی اُناری اگر افراد نیم قرنی یادشان بیاید آن اول انقلاب خیلی از مردم همدیگر را برادر می نامیدند گروه های سیاسی زیادی بودند که این اتحاد را داشتند و متلاشی شدند اما مهم ترین آن ها حضور مردم در پشت سنگرشما چقدر «دهه هشتادیها» را میشناسید؟
شما چقدر دهه هشتادیها را میشناسید شماها تا چه میزان دهه هشتادیها را میشناسید به چه میزان از دغدغهها و اولویتهای آنها آگاه هستید و آنها را میپسندید خیلیها معتقدند دهه هشتادیها برخلاف سایر نسلهای اخیر چنداد سیاستزده نیستند و بیشتر به دنبال تغییر در سبک زندگی خود هستصدای پای دهه هشتادی ها
صدای پای دهه هشتادی ها عصر روز سهشنبه ١٨ خرداد مغازهداران و كاركنان مجتمع تجاري كوروش در غرب تهران كمكم از خودشان و همكارانشان پرسيدند اين همه بچه توي پاساژ چه ميكنند ساعت از چهار گذشته بود كه نرم نرمك جمع شدند و بعد اينقدر تعدادشان زياد شد كه ديگر شكي نماند خبري هستیک جامعه شناس: تجمع دهه هشتادیها را امنیتی نکنید، انقلاب که نکردهاند/ آنها به رسانهها اعتماد ندارند
یک جامعه شناس تجمع دهه هشتادیها را امنیتی نکنید انقلاب که نکردهاند آنها به رسانهها اعتماد ندارند جامعه > آسیبها - یک جامعه شناس گفت تجمع نوجوانان دهه هشتادی را نباید امنیتی کرد جوانی اقتضائاتی دارد که باید مسوولان ما با آن کنار بیایند چرا کسی نمی پرسد صدا ودهه هفتادی و هشتادی،آیندگان بلاتکلیف!
دهه هفتادی و هشتادی آیندگان بلاتکلیف این نسل دیگر خسته شده است از جامعه از بی تفاوتی های ما از تمام آدم بزگ ها ی توو خالی از این همه رنج صدای فریادشان را هیچ کدام از ما نمی شنویم شیوا محمدی کارشناس آموزشی نوشت 500تا 2000 نوجوان هم زمان متحد و یک صدا کوروش را می بندندصدای پای دهه هشتادی ها می آید
صدای پای دهه هشتادی ها می آید در یک روز گرم خرداد ۲۲ هزار عضو یک گروه مطرح تلگرامی سر یک ساعت مشخص در پاساژی در غرب تهران با هم قرار گذاشتند همه این بچه ها که در بیشترین حالت ۲۵ ساله و در کمترین حالت ۱۲ ساله بودند در یک مساله اشتراک داشتند و آن هم پایان یافتن امتحانات و آغاز تیک تحلیل از میتینگ دهه هشتادی ها
یک تحلیل از میتینگ دهه هشتادی هاتاریخ انتشار پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۶ ۱۰ هنوز معلوم نیست جرقه برگزاری میتینگ نوجوانان دهه هشتادی چطور زده شد اما آنچه معلوم است اینکه این نوجوانان توانستند دوهزار نفر را در یکی از پررفتوآمدترین اتوبانهای تهران و جلو یک مجدرگیری گروهی دختر دهه هشتادی در ماجرای قرار تلگرامی+تصاویر
در خبر ها خوانده بودید که قرار تلگرامی تعدادی از جوانان و نوجوانان دبیرستانی در تهران فعالیت پاساژ کوروش را مختل و برای مدتی آن را تعطیل کرد قرار تلگرامی فیلم درگیری فیزیکی گروهی از دختران دهه هشتادی در قرار تلگرامی روز سه شنبه گذشته جنجالی شد و در شبکه های مجازی به صورت میلیونیبررسی تجمع دهه هشتادیها در تهران
بررسی تجمع دهه هشتادیها در تهران روز نو با یکدیگر کل کل دارند کل کلی که هنوز پایانش مشخص نیست معلوم نیست برد با دهه شصتیهاست یا هفتادیها و حالا باید گفت دهه هشتادیها هم به این قائله وارد شدهاند سه قشری که به فاصله 10 سال از یکدیگر به دنیا آمدهاند و زمین تا آسمان با هم-
سبک زندگی
پربازدیدترینها