واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: قتل به خاطر تهمت ناروا
مردي كه از هفت سال قبل به اتهام قتل يكي از دوستانش در بازداشت به سر ميبرد، به زودي در دادگاه محاكمه ميشود.
هفت سال قبل بود كه اعضاي خانوادهاي مأموران پليس را از ماجراي ناپديد شدن مردي به نام احسان با خبر كردند. تحقيقات پليس در اين باره جريان داشت تا اينكه جسدي با مشخصات احسان حوالي شهر كشف شد و خانوادهاش او را شناسايي كردند. گزارش پزشكي قانوني نشان داد كه احسان با اصابت جسمي سخت به سرش كشته شده است. از آنجا كه تلفن همراه مقتول همراه جسد نبود، احتمال ميرفت كه قاتل گوشي او را سرقت كرده باشد. بررسيها در اين باره متمركز شد و با بررسي تماسهاي مقتول مشخص شد كه احسان با مردي به نام بهادر اختلاف داشته است.
بهادر وقتي بازجويي شد، گفت: قبول دارم كه با احسان اختلاف داشتم، اما دليلي ندارد كه بخواهم او را به قتل برسانم. اختلاف ما بر سر يك چك بود كه احسان ادعا ميكرد من آن را سرقت كردهام. بارها در اين باره به او توضيح دادم، اما قانع نشد و اختلافمان باقي ماند. بهادر درباره آشنايياش با احسان هم توضيح داد: برادرم مستأجر احسان بود و من به واسطه رفت و آمد به خانه برادرم با احسان صميمي شدم. بعد از آن بود كه مدعي شد من يك فقره چك از خانه او دزديدهام.
در شاخه ديگري از بررسيها مأموران موفق شدند با رديابي تلفن همراه مقتول، گوشي را دست مردي افغان به نام عزيز كشف كنند. عزيز گفت: من نميدانستم كه گوشي سرقتي است. آن را به مبلغ كمي از احسان خريدم كه گفته بود گوشي متعلق به خودش است و نيازي به آن ندارد. احسان كه راهي براي انكار نداشت به قتل اقرار كرد و در شرح ماجرا گفت: مدتي از رابطه دوستانهام با احسان ميگذشت و مشكلي با هم نداشتيم تا اينكه من را متهم كرد كه يك فقره چك از خانهاش سرقت كردهام. همين موضوع باعث اختلاف ما شد؛ چراكه حرف او دروغ بود و من اصلاً نيازي به چك او نداشتم كه بخواهم آن را سرقت كنم. روز حادثه هم از من خواست كه قرار ملاقات بگذاريم تا درباره اختلافمان حرف بزنيم. درباره موضوع با او حرف زدم و از او خواستم به دادسرا برود و شكايتش را پس بگيرد. احسان اما درباره خانوادهام حرفهاي زشتي زد و تهمتهاي ناروايي به برادرم نسبت داد كه حالم بد شد. مقابل حرفهايش سكوت كردم و خواستم سوار ماشين شود تا او را به خانهاش برسانم. وقتي سوار شد با چكشي كه داخل ماشين داشتم، چند ضربه به سرش زدم كه كشته شد. بعد جسد را در بيابان رها كردم. گوشي تلفن همراه او را هم برداشتم و آن را به بهاي كمي فروختم تا كسي به من مظنون نشود، اما سرانجام گرفتار شدم.
با كامل شدن تحقيقات، پرونده براي رسيدگي روي ميز هيئت قضايي شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد. متهم به زودي پاي ميز محاكمه حاضر ميشود.
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]