محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845989084
یادداشت حمید جبلی برای «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر»
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۸
حمید جبلی درپی اجرای طرح «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» در تهران یادداشتی منتشر کرد. به گزارش ایسنا، در طرح «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» آثار هنری هنرمندان ایرانی و خارجی روی بیلبوردها به‌نمایش درآمده‌اند. این طرح از زمان اجرای نخستین دوره‌اش در سال گذشته، موافقان و مخالفانی داشته است. در یادداشت این بازیگر سینما که در اختیار خبرنگار ایسنا قرار داده، آمده است: «کنار راننده نشسته بودم. او از زمین و زمان بد می‌گفت، از موتورسوارها که هیچ قانونی را رعایت نمی‌کنند، بعضی به اندازه یک وانت بار می‌زنند و بعضی به اندازه یک تاکسی سوار می‌کنند. از راننده‌های خانم پشت فرمان ماشین‌های شاسی‌بلند که با موبایل صحبت می‌کنند و به حق تقدم توجهی ندارند. او قبلا راجع به تبلیغات خیابانی گفته بود: می‌خواهند دل ما را بسوزانند. این اجناس به درآمد ما چه ربطی دارد. سر چهارراه رسیدیم. کودکی با قوطی اسفند جلوی پنجره آمد. راننده به او و شرایط هم بد و بی‌راه گفت. نگاهش به تابلوی تبلیغات افتاد. من هم نگاه کردم. تابلوی بزرگ نقاشی زیبایی به جای آگهی نصب شده بود. یک لحظه با هم نگاه کردیم. آرام زیر لب گفت: چه قشنگ. به من نگاه کرد و لبخند زد و به بچه رو کرد و با دست نقاشی را نشان داد. هر سه لبخند زدیم. تا چهارراه بعدی سکوت کرد و وقتی پشت چراغ ایستاد گفت: این یکی هم قشنگ است.» انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها