واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: چقدر وقایع تاریخی قانونمند عمل میکنند؟
دکتر موسی اکرمی*
کد خبر: ۵۹۳۵۹۳
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۶ - 30 May 2016
معمولاً وقتی از «تاریخ» حرف میزنیم، دو معنا از آن مستفاد میشود؛ نخست، رویدادهای عامی که در گذر زمان تا مقطع تاریخی «زمان حال» رخ دادهاند. دوم، علم به رویدادهای عام. هدف ما در این گفتار همین معنای دوم از تاریخ است. برای سخن گفتن از تاریخ به معنای «علم»، نخست باید تعریفی از «علم» ارائه کرد. در تعریف علم مفهومی به نام «شناخت» را نباید نادیده گرفت؛ چیزی که با عنوان عام knowledge از یونان باستان مشهور است و پنج دستگاهِ باورِ مدعیِ «شناخت» داریم؛ «فلسفه»، «علم»، «عرفان»، «دین» و «اسطوره». بحث ما در این نوشتار، صرفاً به بعد «فلسفی» از تاریخ علم محدود میشود.
علم دستگاه باور مدعی شناختی است که به موضوعات ویژهای با روششناسی ویژهای میپردازد. این موضوعات به دو بخش موضوعات «طبیعی» و «انسانی» تقسیم میشوند. موضوعات طبیعی به طبیعت ارجاع داده میشود و موضوعات انسانی، با «بودن» انسان و پدیدآمدن انسان به وجود آمده است. بنابراین دو نوع علم به وجود میآید؛ «علم طبیعی» و «علم انسانی».
از طرفی برای دقیقتر کردن تعریف علم باید دیدگاه یا به تعبیری چارچوبی نظری داشت. در این گفتار «واقعگرایی علمی» چارچوب نظری ما خواهد بود که خود به پنج بعد تقسیم میشود؛ واقعگرایی هستیشناسی، معرفتشناختـی، روششناختــی، معناشناختی و ارزششناختی.
معمولاً در کتابهایی که راجع به واقعگرایی علمی سخن میگویند، سه عرصه هستیشناختی، معرفتشناختی و معناشناختی را برجسته میکنند و در مورد روششناسی و ارزششناسی کمتر سخن گفته میشود. با این حال چون در اینجا بحث در حوزه علوم انسانی و بهطور مشخصتر تاریخ است، طبعاً عرصه ارزششناختی نیز اهمیت پیدا میکند. واقعیت این است که تاریخ به مثابه رویدادهایش که جهان تاریخ است، قرار است متعلق علم من به عنوان مورخ باشد و این جهان در چارچوب واقعگرایی متافیزیکی مستقل از ذهن من وجود داشته و اتفاق افتاده است که باید آن را کشف کرد. به تعبیری تاریخ به مثابه مجموعهای از رویدادهایی است که روی داده است. پس مورخ در مقام تاریخدان نخست باید باور داشته باشد که رویدادی رخ داده است و حال از ابزارهای موجود برای کشف و نزدیک شدن به آن رویداد بهره بگیرد تا بتواند روایتی بیطرفانه، فاقد سوگیری و تعبیر و تفسیر را از آن رویداد ارائه کند.
باور دوم این است که در چارچوب واقعگرایی معرفتشناختی، این امکان وجود دارد تا نسبت به رویدادهای تاریخی به معرفت برسیم به شرط آنکه تمام شواهد موجود گردآوری شده باشد و در نهایت در چارچوب دلالتشناسی علمی- تاریخی میتوان گزارههای صادقی را عرضه کرد که اینها به تاریخ، آنگونه که بوده و به وقایع تاریخی، آنگونه که رخ داده، ارجاع میدهند اما در این میان، این سؤال مطرح میشود که چقدر وقایع تاریخی قانونمند عمل میکنند؟
واقعیت این است که هیچ رویدادی چه در دنیای طبیعی و چه در دنیای انسانی بدون علت رخ نداده است و تاریخ نیز از این امر مستثنی نیست با این تفاوت که در تاریخ با مجموعهای از عوامل سر و کار داریم و این علل ایستا نیستند و در چارچوب شبکهای گسترده عمل میکنند که همگی باید شناخته شوند. اینجا است که مجدداً این سؤال پیش میآید که چگونه باید به تاریخ نگاه کرد؟ و پرداختن به تاریخ چه مقتضیاتی دارد؟
دراین رابطه میتوان به دو دیدگاه اشاره کرد؛ برخی بر این باورند که میتوان با معیارهای امروز به گذشته نگاه کرد و بر اساس امروز در مورد گذشته قضاوت کرد. این نگاه پسندیده نیست. هیچگاه نمیتوان با نگاه امروزی گذشته را شناخت و از آن وخیمتر در رابطه با آن «قضاوت» کرد. این دیدگاه منتسب به حزب «ویگ» در انگلستان است. واقعیت این است که نمیتوان معیار امروزی از علم را بر کل تاریخ علم سوار کرد. این در حالی است که برخی دیگر بر این باور هستند که هر آنچه به نام علم در گذشته نام برده شده است، لزوماً علم تلقی میشود.
این دیدگاه نیز تاریخ علم را به دام «نسبیگرایی معرفتی» میاندازد؛ به این معنا که برداشتی که از علم، امروزه وجود دارد در گذشته نیز به نوع دیگر حاکم بوده است، چه دلیلی دارد که دید امروز را نسبت به دیروز برتری بخشیم؟
برای رهایی از دام نسبیگرایی باید پیشفرضهایی را برای شناخت علمی قائل شد؛ در این راستا، عوامل چندگانهای وجود دارد؛ نخست اینکه علم باید بتواند «قدرت تبیین» به ما بدهد. دوم، «قدرت پیشبینی» علم است؛ به تعبیری آنچه از آن با عنوان علم نام میبریم باید بتواند در چارچوب قوانین و قواعد، به پیشبینی بپردازد. سوم؛ «قدرت دخالت» در آن جهانِ مورد نظر است؛ طبعاً این مورد چندان در رابطه با تاریخ موضوعیت ندارد چراکه در گذشته رخ داده است.
واقعیت این است که ما گزارههایی تحت عنوان پیشا علم داریم که عبارتند از گزارهها و نظریههایی از جنس علم.
این گزارهها تلاش میکنند تا ویژگی «تبیین»، «پیشبینی» و «دخالت» را داشته باشند اما با این حال نمیتوانند واجد همه معیارهای علم باشند؛ چراکه با عناصری که به طور مشخص، علمی و دقیق نیستند، آمیخته شدهاند.
از این رو، میتوان چنین نتیجه گرفت که در گذشته چیزی به عنوان فعالیت علمی وجود داشته است که این فعالیت علمی میتوانسته به تدریج به علم تبدیل شود؛ به تعبیری، بهتدریج عناصر غیرعلمی را از خود حذف کرده و به علم بدل شود. بنابراین این نوع فعالیتها را میتوان بخشی از «تاریخ علم» تلقی کرد.
اما با این حال نمیتوان برای اینها همان وزنی را قائل شد که برای اندیشه نیوتن قائل هستیم. از این رو، باید از هر دو رویکرد افراطی که پیشتر ذکر آن رفت دوری گزید و درعین حال نمیتوان هر آنچه در طول تاریخ، به نام علم رخ داده را کار علمی تلقی کرد.
باوجود تصور برخی که به علوم انسانی نگاه تفهمی و نه تبیینی دارند، معتقدم علوم انسانی نیز در قالب «رئالیسم علمی» میگنجد؛ چراکه در علوم انسانی و بویژه تاریخ نیز میتوان خود را به جای دانشمند گذاشت و در رابطه با برداشت علمی او در آن برهه تاریخی قضاوت کرد. این همان رویکردی است که تاریخنگاری امروزی بر آن تأکید دارد. نکته دیگر آنکه در تاریخنگاری علمی نباید نقش شخصیتها را خیلی بزرگ یا خیلی کوچک کرد. متأسفانه آنچه از تاریخنگاری علم موجود است، تنها بر دستاوردهای علمی دانشمند تمرکز دارد؛ به طوری که گویا «جامعه» و «فرهنگی» که دانشمند در آن فعالیت علمی خود را سامان داده است، موضوعیت نداشتهاست. تاریخ علم، تاریخ فعالیت علم است و فعالیت علمی، چند بعدی و چند جنبهای است که در پیوند تنگاتنگ و در یک شبکه ارتباطی با عوامل گوناگون قرار دارد. بنابراین برای شناخت تاریخ علم باید نگاهی چند بعدی را مدنظر داشت.
*استاد فلسفه علم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]