واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
روایت خبرنگار بی بی سی از ایران
واندانا ویجایف، خبرنگار سرویس هندی بی بی سی در مطلبی که در سایت بی بی سی جهانی نوشته، تجربه سفر خود به ایران را با خوانندگان به اشتراک گذاشته است.
روزنامه هفت صبح: واندانا ویجایف، خبرنگار سرویس هندی بی بی سی در مطلبی که در سایت بی بی سی جهانی نوشته، تجربه سفر خود به ایران را با خوانندگان به اشتراک گذاشته است. تجربه هایی که به عقیده او در آستانه سفر نخست وزیر هند به ایران، بهتر از هر تحلیل سیاسی، می تواند درکی از جامعه ایران و لزوم روابط بین ایران و هند ارائه کند. این گزارش خواندنی را از دست ندهید.
در حالی که نخست وزیر هند چمدان خود را برای دیدار از ایران بسته است، در دهلی نو، صحبت های زیادی در خصوص رابطه دو کشور در جریان است. برای من، گذراندن تعطیلات سال گذشته در ایران، بیش از صحبت هر صاحب نظر سیاسی درباره همسایه خاورمیانه ای مان، درس داشت.
ما همه هوادارهای شاهرخان هستیم
سال گذشته که به ایران سفر کردم، خوشامدگویی گرمی از طرف بسیاری از غریبه ها که مرا نمی شناختند دریافت کردم. به خصوص به خاطر اینکه موضوع بالیوود، یک شکننده یخ در بین روابط انسانی است. در روز نخستی که در ایران بودیم، یک نگهبان، بیرون موزه کاخ سعدآباد با خجالت از من پرسید: «آیا شما هندو هستید؟ آیا شاهرخ خان را می شناسید؟ من این موضوع را مورد تحقیق قرار ندادم اما شاهرخ خان یکی از بزرگترین سوپراستارهای سینمای هند است و هوادارانی در سراسر جهان دارد که کارهای او را دنبال می کنند. در همان روز اول وقتی که با دوستان ایرانی عاشق بالیوودم سلفی می گرفتم، چیزی درون من می گفت که لحظه های خوش دیگری در راه است. من اشتباه نمی کردم.
عشق به رژ لب
در میانه سفرم با یک لباس محلی از خودم عکس می گرفتم که یک خانم مسن به سمت من آمد. تلاش کردیم که با هم ارتباط برقرار کنیم اما نمی توانستیم زبان همدیگر را بفهمیم. اینجا بود که او حالت چهره خود را به صورت یک خانم هندی درآورد که رژ لب می زد و یک بیندی داشت؛ خالی که در پیشانی برخی از زنان هندی قرار گرفته است.
زمانی که من فهمیدم او چه می خواهد، رژ لب خودم را به او دادم. او ماهرانه آن را به لب های خود کشید و در آینه نگاه کرد که مانند یک عروس جدید به نظر می رسید. البته کمی بعد با عصبانیت رژ لبش را پاک کرد چون کسی داشت به او نگاه می کرد. قبل از آن که بفهمم، او گونه مرا بوسید، مرا بغل کرد و رفت. من هنوز گرمای آن آغوش را درک می کنم. نمی دانم دلیل رفتارهای او چه بود ولی آنقدر می دانم که این لحظه یک همبستگی زنانه بود و نیاز به هیچ لغتی نداشت.
مد و عمل زیبایی
چیزهای زیادی بود که درباره ایران یاد گرفته بودم و می دانستم و چیزهای زیادی هم بود که نمی دانستم. همه ما هم یکسری از انگاره ها و تصورات را در ذهن مان داریم. زمانی که به ایران رسیدم، کنجکاو بودم که جایگاه زنان در جامعه ایرانی را بدانم.
وقتی در خیابان های ایران پرسه زدم، زنانی را دیدم که بدن و لباسی مطابق با مد داشتند. دختران جوانی که به صورت باهوشی با لباس های جین و با موهای هایلایت شده، با روسری های رنگی و طبق مد، موهای خود را کم و بیش پوشانده بودند. همه آنها کیف های زیبایی همراه با زرق و برق حمل می کردند. من همچنین پسران جوان و دخترانی را دیدم که دست در دست هم در پارک ها قدم می زدند و سپس مورد عجیب دماغ های بانداژ شده؛ تقریبا در هر گوشه و کنار من زنانی را دیدم که بینی هایشان را بانداژ کرده بودند.
با خودم گفتم چگونه بینی این تعداد از زنان آسیب دیده است. بالاخره از کسی پرسیدم. او به من گفت که این زنان بینی هایشان نشکسته و تحت عمل زیبایی قرار گرفته است. ظاهرا عمل بینی به شدت در میان زنان ایرانی رایج است. این چیزی بود که من اصلا نمی دانستم. من در مورد این خوانده بودم که زندگی این زنان خیلی سخت است اما در این سفر فهمیدم که به صورت شفافی، بسیاری از زنان به مد دسترسی دارند و اگر پول داشته باشند هر مسیری را می روند تا آن طور که دوست دارند به چشم بیایند.
ریشه های مشترک برای گیاهخواری
به عنوان یک گیاهخوار خالص، در مورد گزینه هایی که در ایران برای خوردن در اختیار داشتم، نگران بودم. آن طور که روزهای سختی در چین تجربه کردم. نگرانی ام وقتی تغییر کرد که فهمیدم ما ریشه های مشترکی و فرهنگ های غذایی همسانی داریم. غذاهای سبزیجاتی پارسی به کمک من آمد.
دین زرتشتی یکی از قدیمی ترین ادیان است و در ایران قدیم یعنی حدود سه هزار و 500 سال قبل تاسیس شده است. در قرن دهم گروهی از ایرانیان برای کسب آزادی مذهبی از کشورشان فرار کردند و این سفر در سواحل گجورات هند پایان یافت؛ جایی که در حال حاضر یک جامعه هندی پارسی است. از آن زمان پارسی ها در هند مستقر شدند و ارتباطات زیادی با ایران برقرار کردند. اگر شما مثل من از سبزیخوارانی هستید که حتی تخم مرغ هم نمی خورید، باید بدانید که فرهنگ گیاهخواری از این تغییر به ایران منتقل شده و رستوران های پارسی زیادی در ایران شما را مطمئن می کنند که شما خوب تغذیه خواهید شد.
الماس ها برای همیشه آنجا می ماند؟
به عنوان یک هندی من هم شیفته این بودم که موزه ملی جواهرات در تهران را ببینم که خانه بسیاری از الماس های هندی است، از جمله الماس مشهور دریای نور؛ الماسی که بزرگترین الماس صورتی جهان است. مورخان ادعا می کنند که این الماس توسط امپراطور نادر شاه از هند دزدیده شده اما هیچ کاری برای بازگشت این الماس در هند صورت نگرفته است. برخلاف تلاش هایی که برای بازگشت کوه نور انجام شده است.
قبل از نمایش این الماس ها هم، راهنمای ایرانی موزه با چشمک زدنی بازیگوشانه به بازدیدکنندگان هندی گفت: «گذشته ها گذشته است.» در حقیقت، رابطه بین دو کشور بیش از غذا، شعر، موسیقی، فیلم و نوستالژی است. موضوعات بزرگتری مثل نفت، تحریم ها، دیپلماسی و استراتژی منطقه ای هم هست که باید حواس مان به آنها باشد اما به عنوان مسافر غریبی که ایران را می دید، من خوشحال بودم که طرف دیگر این کشور را دیدم و فهمیدم که برخلاف تفاوت های سیاسی، ما مسائل مشترک بسیاری هم داریم.
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]