واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: تئاتر يعني فقط رقص؛ فكر كن!
همين چند شب پيش اتفاق بامزهاي را در يكي از جشنهاي تئاتري به چشم ديدم. اينقدر بامزه بود كه گفتم كمي از آن بنوسيم...
نویسنده : محسن غلامي(قلعه سيدي)
همين چند شب پيش اتفاق بامزهاي را در يكي از جشنهاي تئاتري به چشم ديدم. اينقدر بامزه بود كه گفتم كمي از آن بنوسيم! از اين اظهارنظرهايي كه احياناً ديدهايد كه طرف انگاري بيخ گلويش عقده شده و تا جمعي ميبيند، فكر ميكند بايد داد بزند، بلكه شايد يكي ته سالن براوو براوو برايش بكند.
طرف ميگفت در تئاتر بايد بزنيم و برقصيم گورباباي فلاني. تئاتر به زعم اين بنده خدا يعني بزن و بكوب و بيا وسط لابد! براي اينكه پز روشنفكري هم بدهد دوتا فحش به ملت ميداد و لابد بعد نيز اين ادعا را دارد كه آزادي نداريم.
اينجاست كه ميفهميم چقدر مظلومند قديميها مثل علي نصيريان و عزتالله انتظامي و گندههاي تئاتري ما و حتي شكسپير و چخوف و بقيه. چه كساني دنبالرو شما شدهاند؟ واقعاً! حالا هي سالها بشين و دم از اصالت هنر بزن.
نميدانم بهخاطر سن كم ماست كه قديمترها، پاتوقي مثل تئاترشهر را نديدهايم يا جديدا مُد شده كه حرفهای شاخدار بشنويم و قيافههاي عجيبالخلقه را اطراف سالنها ببينيم. منظورم آدمهايي است كه حولش ميچرخند و بههم كه ميرسند استاد استاد ميگويند. ذرهاي به اين پيرها و باكلاسهاي هنري ما نيز شباهت ندارند.
بالاخره تعجب نكنيد اينجا خاص بودن رسم است، به هر شكلي كه باشد. بيچاره واقعاً بزرگترهاي به اصطلاح خاك صحنه خورده، نمردند و ديدند چه كساني قرار است ميراثخورشان باشند. آخر برخي از اين جديدترها خيلي باحالند؛ قِر دادن روي صحنه را هنر ميدانند و به قول خودشان گور باباي سنت و باورهاي ايراني و متنهاي قَدَر و البته باهويت خارجي.
بيهويتي يعني همين، برخي تئاتريهاي ما و حرفهاي نسنجيده و خندهدار اين دوستان مثلاً هنرمند، كه عشقشان ديدهشدن است. ريختِ طرف، از چند فرسخي داد ميزد كه چيزي بارش نيست متأسفانه. مو سيخسيخي كردن و لباس پارهپوره پوشيدن و گشتن اطراف تئاترشهر كه نشد هنر!
توي بوق و كرنا هم ميكنند كه مثلاً هنرمنديم و شعار دهنپركن ميدهند. ما نيز مجبوريم انگار بهجاي تحسين اتفاقاً مستقيم سرمان را به سمت ديوار نشانه بگيريم و از زور خنده منفجر بشويم. بالاخره اين نيز وسيله تفريح ماست، چون چارهاي نداريم، وقتي سوادي نباشد هر حرفي از همان بعضيها زده ميشود و ميشود مايه شادي بقيه. اينها را نوشتم تا گريزي بزنم به اين آقاي فلاني كه روي استيج جشن فلان انجمن! تمام هنرش را مثلاً در رقص خلاصه ميكند و حرفي سر ميدهد كه در قوارهاش نيست. بالاخره خاص بودن در تئاتر ما، انگاري يعني زدنساز مخالف و شمايل عجقوجق.
اگرچه تر و خشك را كه نبايد با يكديگر سوزاند و ازشان حرف زد. بچههاي سر به زير الان تئاتر را ببين مثل همينهايي كه سالن به زور بهشان ميرسد و با كلي مكافات كار ايراني يا خارجي خوشمتني را براي خانوادهها اجرا ميكنند. هرچند كه كم هستند مثل نمايشهاي بومي و سنتي. همينهايي كه نه پز ميدهند و نه شعار اتفاقاً. با هنرشان مخاطب شايد گريه كند، شايد از خنده بتركد، اما توهين ابداً توي كارش راه ندارد. ولش كن سخنان گهربار آن آقا را! حرف زيادي است، كي حوصله شنيدن اين حرفها را دارد. خريداري هم ندارد واقعاً. حالا وزير محترم! بيا و بگو امسال همه بودجه فرهنگ را ميخواهيم به تئاتر بدهيم و اين حرفها. البته دم شما گرم، ولي خدايي اين حرفها را نيز گوش كن و حواست باشد كه قرار است پشت چه كساني و چه حرفهايي بايستي.
نق زدن ما نيز تكراري است وقتي نظارت در تئاتر يعني هيچ، وقتي مخاطب عام بهويژه خانوادهها در سالنها پيدا نميشود و صاحبي ندارد، ديگر از چه تئاتري حرف بزنيم؟ وگرنه هنر نمايش اينقدر جذاب هست كه آدم و عالم را درگير ميكند. براي همين است كه مادر سينما و غيره به حساب ميآيد. ولش كن، سري را كه درد نميكند، چرا دستمال ببنديم. زور ما اندازه نقادي است و نصيحت كردنِ كوتاه، مفيد، مختصر. باقي را بايد گردن مديريت فرهنگي انداخت كه چهارچشمي مراقب باش تا بفهمي در اين وادي چه خبر است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]