واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۱:۴۲
یک شاعر و معلم با بیان اینکه زنگ خطر مدتهاست به صدا درآمده است، هشدار داد که باید برای فاصله گرفتن بچهها از خودمان چارهای بیندیشیم. شاهین رهنما در گفتوگو با خبرنگار ادبیات و کتاب ایسنا با شاره به تقارن هفته بزرگداشت مقام معلم با برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، ضمن قدردانی از جامعه و اصحاب رسانه با طرح این سوال که در شرایط فعلی بازار نشر و وضعیت نابسامان آموزش از کدام بزرگداشت معلم و کدام تکریم و کدام نمایشگاه کتاب و کدام مخاطب سخن میگویید، لب به اعتراض گشود. او اظهار کرد: اگر پوسته ظاهری این دو اتفاق فرهنگی را کنار بزنیم، متاسفانه چیز قابل توجهی مشاهده نمیکنیم. نشر بیمار ما با تیراژ 500 جلد برای هر عنوان، برای جمعیت بالای 70 میلیونی ما از یک سو و علاقه نداشتن مخاطب به خواندن و نبودن انگیزه لازم برای معلمان برای ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی سبب شده تا فرهنگ کتابگریزی جایگزین کتابخوانی شود. رهنما افزود: متاسفانه امروزه در کشور ما ارتباط بسیاری از معلمان با کتاب، ارتباطی بدون حس و مکانیکی است و عوامل بسیاری سبب شده تا معلم کتاب را دوست نداشته باشد و در همین راستا مدرسه و دانشآموزان را دوست نداشته باشد. معلمی که درگیر قسطهای فراوان و خرج و مخارج سنگین زندگی است، دغدغه نان شب دارد و به شکلهای مختلف تحقیر میشود، هرگز به این بزرگداشتهای صوری و دهان پرکن اعتقاد پیدا نخواهد کرد و البته توجهی هم به کتاب و نمایشگاهش نخواهد داشت و اینگونه است که بسیاری از معلمان شهرستانها حتی از وجود چنین نمایشگاهی بیاطلاعند. این شاعر و معلم تاکید کرد: ما نمیتوانیم از نمایشگاه کتاب حرف بزنیم درحالی که جایگاه واقعی و الهی معلم را نمیشناسیم. به دلیل ضعف در صنعت نشر و توزیع بد کتاب در کشورمان، معلم میتوانست بزرگترین پل ارتباطی بین ناشر و مخاطب باشد. اما این پل سالهاست که شکسته است و نیاز به بازسازی فوری دارد. اگر قصد پیشرفت داریم، اگر دلمان برای انقلاب و نظام میسوزد، اگر قرار است جلو دشمنان بایستیم و سربلند باشیم، باید به ترمیم این پل شکسته بپردازیم، باید جایگاه واقعی و الهی معلمها را به آنها برگردانیم، باید اعتماد به نفس را به آنها برگردانیم. باید آنها را به این باور برسانیم که دنیای بدون معلم دنیایی بیمحتواست. رهنما گفت: بنده نه به عنوان شاعر و نویسنده بلکه به عنوان کسی که 23 سال است در آموزش و پرورش تدریس میکنم عرض میکنم تا زمانی که معلمین ما دغدغههای معیشتی دارند، نمیتوانند با تمام حواس در خدمت مدرسه و آموزش باشند. امروز، کار تدریس چندین برابر دشوارتر از کار در معدن است، بچههای ما جسورتر شدهاند، معلم و مدرسه را قبول ندارند. جادوی تصاویر و فیلمهایی که در گوشیهایشان دارند گیجشان کرده است، خیلی از آنها تا صبح نشستهاند و با بازیهای مختلف سرگرم ماندهاند. خیلی از همین دانشآموزان رفتارهای پرخطری دارند و تجربههایی کسب کردهاند و اطلاعاتی دارند که خیلی از آدمبزرگهای متاهل شاید از آنها بی خبر باشند و خیلی چیزهای دیگر که گفتن آنها در این مجال نمیگنجد. این چهره فرهنگی یادآور شد: این اتفاقها شوخیبردار نیستند. سالهاست تکریم نکردن و بیتوجهی به فرهنگیان را تجربه کردهایم. نتیجهاش این شد که میبینیم. لطفا نخواهیم روی ضعفهایمان چشم ببندیم. اجازه ندهیم سرخوردگی و نبود اعتماد به نفس در معلمهای ما نهادینه شود. معدل بچههای ما هرسال پایینتر و پایینتر میآید. بینظمی و بیاخلاقی روز به روز بیشتر و بیشتر میشود. غیبتهای بچهها بیشتر و جسورانهتر اتفاق میافتد و در بسیاری از موارد از دست اولیای مدرسه و پدر و مادر هم کاری برنمیآید. او افزود: راستی چه کار کردهایم که دانشآموز ما موبایلش را از پدر و مادر و مدرسه دوستتر دارد؟ علتهای فراوانی وجود دارد. یکی از مهمترین آنها دور شدن آموزش و پرورش از نوجوانها و نشناختن نیازهای ذاتی آنهاست. با چشم بستن و سرپوش گذاشتن روی این نیازهای واقعی، دانشآموزان را به خودمان بیاعتماد کردهایم. دانشآموزان به این نتیجه رسیدهاند که نه معلم، نه پدر و مادر و نه مسئولین کشور او را درک نمیکنند و این بسیار خطرناک است. رهنما تاکید کرد: زنگ خطر مدتهاست به صدا درآمده است. از مسئولین کشور خواهش میکنم صدای این زنگ را بشنوند و جدی بگیرند. بچههای ما روز به روز دارند بیشتر از ما فاصله میگیرند. باید چارهای بیندیشیم. نکند چشم ببندیم و باز کنیم و ببینیم آنقدر دور شدهاند که دیگر دستمان به آنها نمی رسد، و یک روز ببینیم بچههای ما جوری فکر و عمل میکنند که انگار هیچ وقت آنها را نمیشناختهایم. اتفاقی که برای برخی از دانشآموزهای ما افتاده است. در پارهای موارد آنقدر بچه هایمان را محدود کردهایم که شیرجه رفتهاند در آغوش ماهوارهها و شبکههای مجازی، آن هم با بهانهها و ابزارهایی بسیار ساده که کنترل آنها با کمی درایت امکانپذیر است. مثلا دانشآموز ما با خواندن یا ساختن یک آهنگ ضعیف و بیمحتوای زیرزمینی به راحتی خودش را یکی از خوانندههای فلان شبکه ماهوارهای میشناسد، چراکه چراغهای سبزی که از آن طرف آبها میدرخشند هوشمندانه و هدفمند طراحی شدهاند و روز به روز نوجوانهای بیشتری را جذب میکنند. آن هم با آثاری که علاوه بر ضعف فنی از نظر محتوایی اصلا در راستای اهداف نظام و انقلاب نیستند. شاعر شعر «غمهای قلابی» تصریح کرد: ما برای علایق و خواستههای دانشآموزانمان احترام قائل نیستیم و حاضر نیستیم برای پیشبرد خواستههایشان پول خرج کنیم. در مدارس مسابقات فراوانی به نام مسابقات فرهنگی و هنری برگزار میکنیم اما بدون هدف، بدون برنامه، بدون مدیریت. امروز کمتر دانشآموزی علاقهمند به شرکت در این مسابقات است و نخبههای رشتههای فرهنگی و هنری توجهی به این جشنوارهها ندارند. یکی از دلایل آن جوایز تحقیرآمیزی است که برایشان در نظر گرفته میشود. فکر کنید اعضای یک گروه سهنفره درباره موضوعی تحقیق میکنند و پس از تلاش و پیگیریهای فراوان تحقیق خود را تایپ، صحافی و تجلید میکنند و چندصد تومان فقط خرج صحافی و تجلیدشان میشود و پس از اینکه در استان یا کشور مقام میآورند باید بعد از گذشت چندین ماه 50 هزار تومان جایزه بگیرند. دردناکتر آن که وقتی دانشآموزی در استان و کشور میدرخشد، بعد از دوران دانشآموزی خیلی راحت به حال خود رها میشود و آن استعداد به بیراهه میرود. او تاکید کرد: این همان زنگ خطر است که نتیجه کمکاری ماست، کمکاری منی که معلم هستم و بیانگیزه، کمکاری شمایی که مدیر هستید و به جای فکرکردن به دانشآموز و معلم به مسائل جناحی خودتان فکر میکنید و صدالبته به حفظ میزی که بر هیچکس وفا نکرده است. تا زمانی که انتخابهای مدیران ما انتخابهایی صرفا سیاسی و جناحی است، جا برای مدیران دلسوز و باسواد تنگ خواهد بود و بچههای ما از اهداف نظام دورتر و دورتر خواهند شد. رهنما بار دیگر گفت: بیاییم یک بار هم که شده، ریشهای به امور فرهنگی و آموزش و پرورش توجه کنیم و ببینیم اشکال کار کجاست. ببینیم چگونه میشود معلم را احیا کرد. چگونه میشود اعتماد به نفس از دسترفتهاش را به او برگرداند. چگونه میتوان دانشآموز را با مدرسه و کتاب آشتی داد؟ دانشآموزهای ما و حتی معلمها با کتاب قهرند و تا زمانی که بینشان آشتی اتفاق نیفتد، تا زمانی که مجلهها و کتابهای غیردرسی در سبد خرید خانوارها قرار نگیرد، نمیتوانیم ادعای پیشرفت داشته باشیم. بارها گفتهام باز هم میگویم، ملتی که کتاب نخواند نمیتواند ادعای بزرگی کند و حتی ممکن است از بزرگی باستانیاش هم فاصله بگیرد. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]