واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مرثيهاي بر انسان فلاكتزده ايراني!
خانه متلاشي شده، اعتياد، دختران بيسرپناه، مادر ازكار افتاده و... همه و همه يافتههاي مناسبي براي توليد يك فيلم اجتماعي هستند. مسائل اجتماعي آن قدر مدام دهان به دهان ميگردند و آن قدر عيان و پيش چشم ما هستند كه براي ديدن آنها نياز نيست سختي زيادي به خود بدهيم. «ابد و يك روز» از آن دست مواردي است كه به كمين اين اوضاع فلاكتبار رفته و آن را براي ما تصوير ميكند.
نویسنده : فاطمه معصومي
صحنههاي فيلم پر از بازيگر، پر از سر و صدا و شلوغي است كه بيشتر ذهن را به فيلمي مثل «درباره الي» يا «سعادت آباد» نزديك ميكند. كارگردان هياهوي خود را به پا ميكند، بازيگرها به خشونت با يكديگر دست به يقه ميشوند و زنها جيغ ميكشند انگار همه چيز خيلي بيشتر از آن چه در فيلم نشان داده ميشود است. درست است شايد همه خيلي خوششان بيايد و لذت ببرند از اينكه در حال مشاهده يك دعوا هستند ولي در حقيقت اين آش خيلي شورتر از آن است كه به نظر ميرسد. بازيهاي اين فيلم مثل نقش پيمان معادي، پريناز ايزدياز، شبنم مقدمي و ديگران شايد مقداري بيشتر يا كمتر از چيزي كه نشان ميدهند هستند. براي مثال در سكانس بقالي كه دو خواهر و محسن و مرتضي حضور دارند و درگيري لفظي بين مرتضي و محسن رخ ميدهد، پيمان معادي تلاش فراواني ميكند براي اينكه بگويد من هم اينقدر لات و پر سر و صدا هستم ولي واقعاً در مرتضي چنين چيزي نميبينيم. شايد اگر بازي نويد محمدزاده روبهروي او نبود بيشتر اين نقص به چشم ميآمد.
پريناز ايزديار در نقش آدم خوبه داستان و دختر فداكار حسي را القا نميكند كه اهميت داشته باشد كه او سرآخر با بيگانهها خواهد رفت يا برخواهد گشت. شايد از موارد با اهميت ديگر در اين زمينه كه ضربه نهايي را در بازگشت خواهر به مخاطب نميزند، مشخص نبودن تكليف سميه و بازگشت او به دليل ايستادن چند دقيقهاي روبهروي آرايشگاه و ديدن برادر كوچك است. شبنم مقدمي، به هيچ عنوان نميتواند از امكانات بازي خود استفاده كند، در صورتي كه بازيگر بسيار توانايي است و درحقيقت اين مسئله به فيلمنامه برميگردد و كه نقش پوستهاي از يك زن بيوه است كه ترجيح داده ميشود بيش از اين به او پرداخته نشود و اساساً بودن يا نبودن اين بازيگر چه تفاوتي براي نقشي ايجاد ميكند كه همواره در رفت و آمد است.
سعيد روستايي كارگردان جواني است كه از پس فيلمنامه خودش برآمده است. اين نكته مثبتي است كه در شايد بيشتر مواردي كه فيلم تحسينبرانگيز توصيف شده است، مرهون همين قضيه باشد. ليكن در حقيقت اگر بهترين فيلم و پرجايزهترين فيلم جشنواره فجر 94 ابد و يك روز باشد شايسته است كه نگران سينماي ايران باشيم. جريان ايجاد شده پيرامون اين فيلم از همان قاعده جو و موجي كه همواره دنبال هر پديده نوظهوري به راه ميافتد پيروي ميكند. مدتي كه از اين هياهو عبور كنيم شايد بتوان دوباره به ابد و يك روز رجوع و درباره آن صحبت كرد. گاهي اوقات كنايههايي در ابد و يك روز وجود دارد كه به قد و قواره فيلم نميآيد و ميتوان آن را به حساب شيطنتهاي جوانانه كارگردان گذاشت. براي مثال مرد سايهاي، شوهر شهناز، زن و بچهاش را برده است وسط بيابان (پرند) و در خانههاي مسكن مهر سكني داده است. به دنبالش هزاران بدبختي براي زن به ارمغان آورده و هنگامي كه از زن پرسيده ميشود پاسخ به اين مضمون ميدهد كه حداقل صاحب خانه شدهايم. شايد بتوان متذكر شد توهمي براي سازنده ايجاد شده كه من ميتوانم با طرح چنين مسئلهاي به قامت يك مصلح دربيايم اما اين مسائل از فيلم بيرون زده است.
مادر پير و بيمار فيلم در هيئت يك شارلاتان به تمام معنا كه مشخص نيست در طول عمرش چه ميكرده كه حاصل زندگياش چنين فرزنداني شدهاند اكنون كه به پيري رسيده نيز دست از كارهاي عجيب و غريبش برنداشته و مدام از سمت بچههايش توهين و تحقير ميشود. گاهي فيلم مانند بيانيه حمايت از حقوق زنان ميشود؛ چندين دختر و مادر از كار افتادهاي كه در وضعيت ذلت باري قرار دارند و شايد علت بسيار مهم اين است كه زن هستند. معلوم نيست فيلمهاي اجتماعي چه زماني ميخواهند دست از سر اين اداهاي نخنما شده حمايت از حقوق زنان بردارند.
با نگاه به اين مسائل شايد سادهلوحي مينمايد اگر بگوييم پيام فيلم محصور در اين خانواده است و ابد و يك روز قصد ندارد حرف بزرگتري بزند. ضمناً اگر ديدگاه رئاليستي اين فيلم را درست بدانيم و در آن خدشه وارد نكنيم اين فيلم هم جزو آن دسته فيلمهايي ميشود كه گرد يأس در جامعه ميپاشند و هر آن چه اميد و اعتقاد به آينده روشن است را نابود ميكنند. ابد و يك روز خانواده ايراني نابود شده بر اثر اعتياد را با يك خانواده افغانستاني مقايسه ميكند. محسن سعي ميكند كه اجازه ندهد تا خواهرش برود. وضع محسن و خانوادهاش با تمام فلاكت و بدبختيها بدتر از خانواده افغانستاني است و اين يعني ما خانواده افغانستاني را ملاك بدبختي فرض كردهايم. اين گزاره بسيار نژادپرستانه است كه از بسياري جنبهها فيلم را دچار خدشه كرده است. نگاه پر از نااميدي مدتهاست كه بر پيكره فيلمهاي اجتماعي غالب شده است و تفاوتي نميكند كه اين خانواده اهل نعمتآباد باشد يا سعادتآباد. در يكي اعتياد و فقر سبب نابودي شده يا در ديگري بياعتمادي و ثروت. ابد و يك روز بر خلاف دوسه المان كليشهاي پسر نابغه، خواهر فداكار، كورسوي نور در پايان فيلم به هيچ عنوان اميدي را به مخاطب انتقال نميدهد بلكه مرثيهاي در رثاي انسانهاي فلاكتزدهاي است كه در جامعه ايراني زيست ميكنند. اگر سيمين جدايي نادر از سيمين توانست مهاجرت كند و خوشبخت شود سميه اينجا زنداني ابد و يك روز است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]