تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا شما را به چيزى با فضيلت‏تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاه نكنم؟ آن چيز اصلا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804564630




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از حال و روز خانه و خانواده «ستایش» بعد از فاجعه ورامین/ خانه را عوض می‌کنیم


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: از حال و روز خانه و خانواده «ستایش» بعد از فاجعه ورامین/ خانه را عوض می‌کنیم جامعه > حوادث - روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: در «خیرآباد» شر به پا شده. سرنوشت دو کودک و نوجوان در روزی نحس دگرگون شده و حالا همه داستان مرگ دلخراش ستایش را شنیده‌اند. نوجوان همسایه، دختر پنج ساله را به خانه کشانده و پس از کشتن او، جسد دختر را با اسید سوزانده تا سربه‌نیستش کند اما عاقبت پلیس جسد را روی پشت بام خانه پیدا و متهم را دستگیر کرد.

از هر رهگذری که بپرسی، خانه‌ «ستایش قریشی» را نشان می‌دهد. ظهر کوچه خلوت‌ است. خانه، ته یکی از کوچه‌های بی‌نام است، منطقه‌ای در حاشیه جنوب‌شرق تهران که خیلی از ساکنانش از مهاجران افغانند. همسایه‌ها دری آهنی را نشان می‌دهند که برگه اعلامیه‌ فوت روی آن چسبیده و می‌گویند کسی در این خانه نیست. یک در آن‌سو‌تر، خانه‌ پسر را نشان می‌دهند و حالا شش روز از واقعه می‌گذرد. ساعتی پیش پلیس و متهم به محل وقوع جرم آمده، صحنه را بازسازی کرده و رفته‌اند. مادر داغ‌دیده خانه را تاب نیاورده و پیش اقوام نزدیکش رفته است. شماره تلفن‌شان در آگهی گم‌شدنِ ستایش همه‌‌جا پخش شده و با خبری‌شدنِ حادثه، تلفن مدام زنگ می‌خورد. با اینکه در بسیاری خبرها صحبت از تجاوز و سپس قتل دخترک است اما خانواده‌ دختر تأکید می‌کنند که «هنوز جواب آزمایش‌های پزشکی‌قانونی نیامده و معلوم نیست چه بلایی سر بچه آمده است.» همسایه‌ها با خانواده ستایش همدردی می‌کنند. همسایه‌ها افغانستانی و ایرانی‌اند و تقاضای رسیدگی به پرونده را دارند. یکی از نزدیکان خانواده می‌گوید: «تلفن خانواده‌ ستایش هر لحظه زنگ می‌خورد، آنها هم واقعیت را که اتفاق افتاده بود، گفتند اما دیگر خسته شد‌ه‌‌اند از این همه تماس و دیگر جواب نمی‌دهند.» تلفن‌ها خاموشند؛ خانواده‌ ستایش هنوز اشک می‌ریزند و هنوز بهت‌زده‌اند از‌ آنچه‌ که شش روز پیش زندگی دو خانواده را دگرگون کرده و داستان هر روز پر‌و‌بال بیشتری می‌گیرد. «تلفن‌ها را خاموش کردیم، بعضی زنگ می‌زدند و حرف‌های عجیب و غیر‌واقعی می‌گفتند اما خیلی از ایرانی‌ها با ما همدردی می‌کردند. دیگر چه می‌خواهیم جز اجرای عدالت؟ نمی‌خواهیم خون کشته‌مان پایمال‌شود.» خواهران به ردیف گرد مادر نشسته‌اند؛ یک هفته است که رنگ به رخ ندارند. شنبه‌ پیش دختر کوچک‌شان گم شد. ظهر از خانه بیرون زد و دیگر برنگشت تا دو روز بعد مادر جسم بی‌جانش را دید. نفیسه، دختر بزرگ خانواده که برادر کوچکش را بغل گرفته، هنوز به خاطر دارد که وقت بیرون‌رفتن خودش لباس خواهر را پوشاند و موهایش را شانه زد: «پولش را برداشت، پیش مادر مویش را تاب داد و رفت. کار هر روزش بود که این موقع برود کوچه و با دوستاش بازی کند.» بعد‌ از‌ آن هر چه منتظر شدند برنگشت؛ تا غروب آن روز همه جا را گشته بودند اما ستایش آب شده و توی زمین فرو رفته بود. همه خانواده در تلاش پیدا‌کردن دخترک بودند؛ حتی همسایه‌ها. شوهر‌خاله می‌گوید به کلانتری رفتند و پرونده تشکیل دادند. اعلامیه گم‌شدن ستایش را به در و دیوار زدند و قول مژدگانی دادند اما باز هم پیدا نشد. باقی داستان همان است که بارها گفته‌اند، فردای آن روز مردی مدام به پدر ستایش زنگ می‌زند. شماره نا‌آشنا که بعد از پیگیری‌ها معلوم شد، کسی آن سوی خط از باجه تلفن همگانی تماس می‌گیرد. او می‌گفت: آقای قریشی نگران نباش، دخترت پیدا می‌شود. هی زنگ می‌زد و می‌گفت بچه‌ات نیم ساعت دیگه می‌آید. دوباره یک ساعت بعد زنگ می‌زد و می‌پرسید نیامد؟ باز تماس می‌گرفتند که کوچه شلوغ است، بگذار خلوت شود تا ساعت هشت شب می‌آوریمش. نفهمیدیم کی بود، هر چی می‌پرسیدیم می‌گفت: چه کار‌ داری من کی‌ام؟ اینها را همه به آگاهی گفتیم. چطور می‌شود جسدی دو روز و یک شب در خانه‌ای باشد و اهل خانه خبر نشوند؟ خانه‌ همسایه دو طبقه است، شاید دختر بی‌جان را طبقه بالا گذاشته و مادرش نفهمیده است؛ چون جسد را پشت بام پیدا کردند.» ساعت 8:00 شب پلیس آمد و جنازه را در خانه‌ همسایه پیدا کرد. خاله ستایش هم مانند همسایه‌ها فکرش را نمی‌کرد، نوجوان 17 ساله چنین با سرنوشت خود و ستایش بازی کند. او می‌گوید: «فقط 17 سال دارد، چه کسی فکرش را می‌کرد؟ اگر کمک نیروی انتظامی نبود، کاری از دستمان برنمی‌آمد؛ با یک اعلامیه می‌ماندیم و دختری گم شده. ما با آرامش ماجرا را پیش بردیم، نخواستیم شلوغ شود. فامیل را آرام کردیم که بعد از این دعوا نشود و کسی پیگیر همسایه نباشد؛ ما همه را متهم نمی‌کنیم.» اهل خانه می‌گویند، پسر شاگرد ممتاز مدرسه بود و عکسش را زده بودند و به در و دیوار و زیرش نوشته بودند: دانش‌آموز نمونه. بعد از واقعه اما پیدا نبود که چه کسی شبانه همه عکس‌هایش را از دیوارها کنده است. بعد از این اتفاق دو همسایه یکدیگر را ندیدند و خانواده پسر هم دیگر پیدایشان نشد. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد در همسایگی قتلی اتفاق افتاده و برای پاک‌کردن جرم، پسری نوجوان دست به دامن اسید شود و سر آخر از دوستش کمک بخواهد و او هم پلیس آگاهی را خبر کند. همسایه‌ها می‌گویند: «نمی‌دانیم خانواده آن پسر خبردار شدند یا نه؟ مادرشان می‌آمد و با اینها همدردی می‌کرد که نگران نباشید پیدا می‌شود. پدرش تهران کار می‌کند، بابای پسر هم عکس ستایش را گرفته بود که برای پیدا‌کردنش کمک کند.» حرف همه‌شان یکی است، همه فامیل داغدار ستایش و هم‌ولایتی‌هایشان می‌گویند: نمی‌شود با تقدیر جنگید که با قانون طرفند و نه با همسایه. «ما مهاجر هستیم اما چه فرقی می‌کند، همه انسانیم. شاید این اتفاق برای یک کودک ایرانی می‌‌افتاد، ما با هم خصومتی نداشتیم.» بعد از واقعه جز همسایه‌ها که برای همدردی آمدند، فرماندار ورامین، سفیر افغانستان و چند مسئول استانی هم آمده و گفته‌اند که کارهای قانونی را پیش می‌برند. چند وکیل هم اعلام آمادگی کرده‌اند که پرونده را دست بگیرند. نماینده‌های انجمن حمایت از حقوق زنان و کودکان مهاجر هم با خانواده ستایش همدردی کرده و برای کمک به آنها اعلام آمادگی کرده‌اند. برای صفیه، مادر ستایش تنها دو دختر و دو پسر باقی مانده است؛ نفیسه تا سوم راهنمایی خوانده و حالا نامزد کرده است. رحیمه پنجم دبستان است و منیر احمد، کلاس هشتم است. با وجود حضور بچه‌ها، خانه خالی است. خلوت است و جای ستایش در آن خالی است. «دیگر نمی‌توانیم در خانه بمانیم، باید خانه را عوض کنیم. آنجا که می‌رویم مدام شلوغ می‌شود، همسایه‌ها می‌آیند و خبرنگارها، از این محله باید رفت.»

۴۷۴۷

کلید واژه ها: جنایت - قتل -




دوشنبه 30 فروردین 1395 - 09:25:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن