تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهشت را درى است كه ريّان ناميده مى شود از آن در، جز روزه داران وارد نشوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820471849




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ريحانه بابا، خونش از رقيه (س) كه پررنگ‌تر نيست


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: ريحانه بابا، خونش از رقيه (س) كه پررنگ‌تر نيست
ريحانه همان سه ساله شهيد پويا ايزدي است. همانند سه‌ساله‌حسين‌بن‌علي (ع) كه اين روزها فصل جديدي از امتحان الهي را براي مدافعان حرم و خانواده‌هايشان رقم زده است و دوري و دلتنگي اما براي آنها كه «يا ليتني كنا معك» بر زبانشان جاري است گويي كار چندان دشواري نيست.
نویسنده : صغري خيل فرهنگ 


ريحانه همان سه ساله شهيد پويا ايزدي است. همانند سه‌ساله‌حسين‌بن‌علي (ع) كه اين روزها فصل جديدي از امتحان الهي را براي مدافعان حرم و خانواده‌هايشان رقم زده است و دوري و دلتنگي اما براي آنها كه «يا ليتني كنا معك» بر زبانشان جاري است گويي كار چندان دشواري نيست. شهيد مدافع حرم پويا ايزدي اما همه زندگي‌اش با عشق به اهل بيت رقم خورده است. علاقه او به حضرت‌زينب(س) او را فدايي حرمش مي‌كند، عشق به امام حسين(ع) او را شهيد كرب بلايي ديگر و علقه‌اش به ابوالفضل (ع) او را شهيد روز تاسوعا و غيرت عباس (ع) مي‌نمايد. ارادت پويا به امام‌رضا(ع) هم از آنجا بر جسته‌تر مي‌شود كه هشتمين شهيد لشكر8 نجف است و ماه هشتم به شهادت مي‌رسد و هشت روز بعد دفن مي‌شود. زندگي اين انسان‌هاي الهي به عشقشان به اهل بيت گره خورده است. آنچه در پي مي‌آيد همسرانه‌هاي معصومه رجبي از شهيد مدافع حرم پويا ايزدي است. خانم رجبي! چند سال داريد؟ چطور با شهيد ايزدي آشنا شديد؟ من متولد 1367 هستم و همسرم هم متولد اول شهريور ماه 1362 بود. پويا برادر زن برادرم بود. بعد از ازدواج برادرم با خواهرش به خواستگاري من آمدند. خودشان مي‌گفتند از مدت‌ها قبل من را زير نظر داشتند و به اين نتيجه رسيدند كه من و پويا مي‌توانيم همسر ايده‌آلي براي هم باشيم. براي پويا، ايمان و نجابت همسرش بسيار اهميت داشت. همسرم آن زماني كه به خواستگاري من آمد پاسدار بود. خانواده مهريه‌اي سنگين برايمان تعيين كردند اما پويا پذيرفت. ما همديگر را دوشت داشتيم و حاضر بوديم هر كاري كنيم كه به هم برسيم. 19 آذرماه 1387 عقد كرديم و 29 آبان ماه 1388 جشن عروسي‌مان را گرفتيم. خيلي دوست داشتيم كه حضرت آقا خطبه عقدمان را بخوانند اما قسمت نشد. همسرتان يك نظامي بود، مشكلي با سختي‌هاي شغلش نداشتيد؟ پويا همان ابتدا من را با شرايط زندگي با يك نظامي آشنا كرد. نظامي بودنش كمي خانواده‌ام را نگران كرده بود اما همان ابتدا پويا به من گفت كه از شما مي‌خواهم خوب به صحبت‌هاي من گوش و چند روزي به آنها فكر كنيد. پويا گفت: من لباس سبز بر تن دارم و شايد روزي لازم باشد تا جانم را در اين لباس فدا كنم. از همان روزها از شهيد و شهادت و آرمان‌هايش برايم حرف مي‌زد. چه مدت با ايشان زندگي كرديد؟ زندگي شيرين من و پويا وارد هفت سال شده بود كه به شهادت رسيد. دخترم ريحانه تنها يادگار من از شهيدم است. ريحانه متولد 11 بهمن ماه 1392است. به نظر شما چه ويژگي‌هايي در همسرتان بود كه عاقبتي مثل شهادت يافت؟ همسرم بسيار مهربان، خوش اخلاق و شوخ طبع بود. مشاور خوبي براي فاميل بود و دست توانمندي در انجام امور خير داشت. البته ما بعد از شهادتش متوجه كارهاي خير او شديم. پويا بسيار احساساتي بود و هميشه اوج احساساتش را نسبت به خانواده نشان مي‌داد. نسبت به من و ريحانه هم همين طور بود. هميشه به بهانه‌هاي مختلف براي من و ريحانه هديه مي‌خريد حتي اگر شده يك شاخه گل مي‌خريد. عيد غدير برايش خيلي اهميت داشت و مي‌گفت براي ما شيعيان عيد غدير بايد در اولويت باشد. خيلي تلاش مي‌كرد تا هر كاري را كه انجام مي‌دهد ابتدا رضايت خدا بعد رضايت من باشد و لبخند من را ببيند. وقتي پاي اعتقاداتش به ميان مي‌آمد ديگر با كسي شوخي نداشت و كاملاً منطقي و جدي برخورد مي‌كرد. هميشه مي‌گفت من يك عشق آسماني دارم كه خداست و يك عشق زميني كه شما هستيد. پويا در كارش ايمان و اخلاص داشت. همسرم بسيار ولايتمدار بود. به نظر من همين ولايتمداري او را تا  شهادت رساند. هميشه تأكيد مي‌كرد پشتيبان ولايت‌فقيه باشيم و به ديگران هم سفارش مي‌كرد كه گوش و چشم‌مان به اوامر رهبري باشد. تا به حال فكر شهادتش را كرده بوديد؟ در حقيقت ويژگي‌هاي اخلاقي او باعث مي‌شد تا از خدا بخواهم كه شهادت را نصيبش كند. مي‌دانستم خودش شهادت را دوست دارد. يك وقت‌هايي آنقدر به من محبت مي‌كرد وقتي به او مي‌گفتم چطور محبتت را جبران كنم مي‌گفت من وظيفه‌ام را انجام مي‌دهم شما ازخدا بخواه شهيدم كند. پويا لايق شهادت بود و خدا خواست كه به آرزويش برسد. چطور راضي‌تان كرد كه مدافع حرم شود؟ من خيلي وارد سياست نمي‌شدم اما مي‌گفتم كه اين جنگ، جنگ ما نيست. مگر ما هشت سال جنگيديم، كسي به ما كمك كرد. كسي به داد ما رسيد. پويا مي‌گفت مانند زن‌هاي كوفي حرف نزن! اين جمله همسرم خيلي به من برخورد. انگار كه تلنگري برايم شد. مي‌گفت عزيزم خوب به حرف‌هايم فكر كن. زماني كه ما مصيبت‌هاي امام حسين(ع) و حضرت زينب(س) را مي‌شنيديم با خودمان مي‌گفتيم‌ اي كاش ما در آن زمان بوديم و امام حسين را تنها نمي‌گذاشتيم. الان هم همين طور است يزيد زمان دارد ظلم مي‌كند و حسين زمان دارد ظلم مي‌بيند. من نمي‌خواهم جزو گروه توابين شوم. بنابراين من هم چون با پويا هم عقيده بودم آرام شدم و رضايتم را به او اعلام كردم. پس بعد از رضايت شما راهي شد؟ پويا حدود چهار سالي مي‌شد كه خيلي دوست داشت به مأموريت سوريه و دفاع از حرم برود اما قسمتش نمي‌شد. اولين بار كه قصد رفتن كرد را خوب به ياد دارم. آن زمان من ريحانه را باردار بودم، سال 1391 بود. او به من گفت كه مي‌خواهد به مأموريت برود. ابتدا من اصلاً نمي‌دانستم مأموريت ايشان مربوط به اوضاع عراق و سوريه مي‌شود. فكر مي‌كردم قصد دارد به لبنان برود. بعد من را بيرون برد و برايم از سفري كه در پيش داشت، گفت. در ميان هم‌صحبتي‌مان از حضرت زينب(س) و صبر ايشان در برابر مصائب و شهادت عزيزانشان سخن گفت. متوجه شدم قصد رفتن به سوريه را دارد. بالاخره راضي شدم اما آن زمان مأموريتش به دلايلي كنسل شد. من تاب ديدن ناراحتي پويا را نداشتم به همين خاطر به او گفتم حضرت زينب(س) هر زماني كه اجازه مدافع حرم شدن را به تو بدهد، من راضي هستم و از نظر من مانعي وجود ندارد. دلتنگ نبودن‌هايش نمي‌شديد؟ ابتدا چندان سخت نبود اما بعد برايم خيلي سخت بود. نبودن‌هايش و دلتنگي كه به سراغم آمده بود كمي كار را سخت مي‌كرد. امتحان سختي بود اما از اينكه همسرم غيرت ابوالفضلي داشت به خودم مي‌باليدم. اولين بار به كجا اعزام شد؟  اولين بار او به عراق اعزام شد. اواسط ماه مبارك رمضان سال 1393 بود. قبل از شب‌هاي قدر اولين بار از همان محل كار به تهران اعزام شد. گفت در تهران با من تماس مي‌گيرد و از مأموريتش مي‌گويد. در فرودگاه با من تماس گرفت و گفت عازم كربلاست. خيلي شوكه شدم. باور نمي‌كردم كه او راهي كربلاي حسين (ع) شده است. فقط به پويا گفتم خيلي مراقب خودت باش. پويا هم گفت كه مراقب خودم و ريحانه باشم و در صورت امكان هر روز با من تماس خواهد گرفت. در مدت يك ماهي كه در عراق بود همواره اخبار تحولات عراق و سوريه را دنبال مي‌كردم. پويا هم به قولش عمل مي‌كرد و هر روز بعد از نماز مغرب و عشاء با من تماس مي‌گرفت. خانواده‌ شما يا همسرتان از موضوع رفتنش خبر داشتند؟ تا يك روز قبل از رفتن كسي اطلاع نداشت. يك روز قبل از اعزامش رفت و از مادرش خداحافظي كرد. به ماد‌رخودم اصلاً نگفتم چون وابستگي شديدي به پويا داشت. گفتم به تهران رفته است و امكان تماس ندارد. از آخرين ديدارتان برايمان بگوييد. صبح روز يك‌شنبه 12 مهرماه 1394 را هرگز فراموش نمي‌كنم. روز اعزام پويا بود. فقط گريه مي‌كردم. پويا هم تلاش مي‌كرد كه من را با صحبت‌هايش آرام كند. مي‌گفت توكلت به خدا باشد. گفت كه اگر با من باشد دوست دارم با شما باشم و عمر نوح را داشته باشم اما ارادت و تعلق خاطر او به اهل بيت دل ماندن را از او گرفته بود. آن روز بسيار خوشحال بود. من در اين مدت او را اينطور خوشحال و مسرور نديده بودم. به او گفتم حالا كه تو اينقدر خوشحالي من هم راضي هستم به رفتنت. پويا گفت خواهش مي‌كنم گريه و بي‌تابي نكن تا من با خيالي آسوده، به كشتن اين حرامي‌ها فكر كنم. امروز بسيار خوشحالم كه همسرم از آن دست انسان‌هاي پاكي بود كه در قرآن از آنها بسيار ياد شده است. خداحافظي پدر با تنها فرزند و دخترش چطور بود؟ آن روز ريحانه خواب بود كه همسرم بيدارش كرد. او را با خودش به بيرون از خانه برد. 45 دقيقه‌اي طول كشيد تا به خانه بازگشتند. يك شاخه گل رز خريده بود. با ريحانه به من داد و گفت: خيلي دوستت دارم. فراموش نكن... من هم زدم زير گريه. بعد گفت مراقب خودت و ريحانه باش. به ريحانه گفته بود كه مراقب خودت و مامانت باش. خون تو كه از خون رقيه(س) سه ساله حسين(ع) پر رنگ‌تر نيست. ان‌شاءالله حضرت رقيه(س) نگاه ويژه به تو خواهد داشت. لحظه خداحافظي، ريحانه گريه مي‌كرد اما او بي‌توجه به گريه‌هاي ريحانه سوار ماشينش شد. پويا 10 روز قبل از اعزامش دو هديه خريده بود گردنبندي  براي ريحانه به مناسبت تولدش كه او حضور نداشت و كيفي هم براي مدرسه‌اش خريد كه استفاده كند. گردنبند را به دخترمان داد و گفت بيا بابايي اين هم هديه تولدت شايد من آن زمان نباشم. تا عمر داري اين گردنبند را به ياد گار از پدرت داشته باش. هديه من هم كادوي سالگرد ازدواجمان بود. گفت كه اين گردنبند هم به مناسبت سالگرد ازدواجمان. سالگرد ازدواجمان پيشاپيش مبارك. مي‌دانستيد كه در جبهه‌هاي دفاع از حرم چه مسئوليتي داشت؟ پويا فرماندهي تانك را به عهده داشت و به گفته همرزمانش مسير عمليات را پاكسازي  و پيشروي مي‌كردند. پويا 20 روز در منطقه حضور داشت تا اينكه در اول آبان ماه 1394 با اصابت موشك كورنت اسرائيلي به تانكش در روز جمعه مصادف با تاسوعاي حسيني در حلب سوريه به شهادت رسيد. خبر شهادتش را سه روز بعد از زبان همسر يكي از همرزمانش شنيديم. وقتي خبر شهادت دردانه زندگي‌تان را شنيديد چه كرديد؟ شوكه شدم و از هوش رفتم. چشمانم را كه باز كردم خانه‌مان را شلوغ ديدم. مراسم همسر شهيدم بسيار خوب و باشكوه برگزار شد. مردم سنگ تمام گذاشتند. چه برنامه‌اي براي تربيت تنها يادگار شهيد داريد؟ اميدوارم هر مسئوليتي كه پويا بر دوش من گذاشت را به خوبي انجام دهم. هميشه مي‌گفت دوست دارم ريحانه طوري تربيت شود كه همه آرزوي داشتنش را داشته باشند. به ريحانه مي‌گفت بابايي تو وسيله بهشت رفتن من و مادرت هستي، ريحانه بهشتي بابا. ان‌شاء‌الله خدا و خود شهيد كمكم كنند تا ريحانه را آنطور كه پدرش دوست داشت تربيت كنم تا ادامه دهنده راه پدر شود. از طعنه‌هايي كه در خصوص مدافعان حرم مي‌زنند، چيزي هم نصيب شما شده‌است؟ اينكه براي ماديات مي‌روند و... من و همسرم پويا عاشق هم بوديم. داستان ازدواج ما از عشق و عاشقي آغاز شد. دخترم هم ريحانه كه وابسته پدر بود و بابايي. به نظر شما مي‌شود روي اينها قيمتي گذاشت؟ مي‌شود آرام نشست و ديد كه تروريست‌ها و بي‌دين‌ها چه بر سر مسلمانان مي‌آورند. همسرم مي‌گفت اسلام حد و مرز ندارد هر جا ملتي مورد ظلم واقع شدند وظيفه ما مسلمانان است كه براي كمك و دفاع دربرابر ظلم راهي ميدان جهاد شويم. بي‌انصافي است كه كنايه مي‌زنند و ما را به گرفتن پول محكوم مي‌كنند. بهاي دوري من و ريحانه از پدر چند است؟ دل واژه‌اي براي بي‌بي زينب كبري(س) داريد؟ پويا مي‌گفت اجازه نمي‌دهيم كه دوباره عمه سادات به اسارت برود. اگر اينطور شود ما شرمنده امام عصر(ع) مي‌شويم. امروز كه همسر شهيد مدافع حرم شده‌ام با خودم مي‌گويم شايد ذره‌اي، تنها ذره‌اي از مصيبت‌هاي خانم را درك كرده باشم. ما كه خاك پاي آنها هم نمي‌شويم. خوشحالم همسرم فدايي زينب (س) شد و چه سعادتي كه  عمه جان زينب دست ما را بگيرند.  از حضرت زينب (س) مي‌خواهم كه همواره دعاي خود را بدرقه راه رزمندگان و خانواده مدافع حرم نمايند. از ايشان مي‌خواهم كه صبرشان را به من، همسران و خانواده شهداي مدافع حرم بدهند. پويا و شهداي مدافع حرم به فرموده امام خامنه‌اي از اولياي الهي هستند. آنها امر ولايت را بر خود حجت دانستند كه راهي شدند. و سخن پاياني. باز هم از خداوند سپاسگزارم كه به من توجه ويژه داشته تا همسر شهيد مدافع حرم شوم. بسياري اينگونه مي‌انديشند كه شهداي مدافع حرم از خانواده و عزيزانشان بيزار بوده و دل خسته‌اند كه براي جنگ و جهاد مي‌روند اما اين تفكر بسيار اشتباهي است. آنها عاشق خانواده‌هايشان بودند اما عشق به خدا و اهل بيت برايشان اولويت داشت. به جرئت مي‌توانم بگويم كه با شهادت پويا معناي حقيقي انتظار ظهور امام‌زمان(عج) را بيشتر درك مي‌كنم. يعني شهداي حرم و مسيري كه رفتند معني انتظار را براي ما روشن‌تر مي‌كند.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن