تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى‏شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829423476




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دل کندن از ریحانه برای دفاع از حرم رقیه


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دل کندن از ریحانه برای دفاع از حرم رقیه
شهيد مجتبي كرمي از مدافعان حرم بود كه همزمان با ايام عزاي ابا عبدالله الحسين (ع) در سوم محرم سال 94 به شهادت رسيد. كرمي تنها چند روز بعد از فرمانده و مراد خود سردار شهيد حاج‌حسين همداني رخت شهادت پوشيد.
نویسنده : صغري خيل فرهنگ 


شهيد مجتبي كرمي از مدافعان حرم بود كه همزمان با ايام عزاي ابا عبدالله الحسين (ع) در سوم محرم سال 94 به شهادت رسيد. كرمي تنها چند روز بعد از فرمانده و مراد خود سردار شهيد حاج‌حسين همداني رخت شهادت پوشيد. هم او كه خانواده‌اش در نامه‌اي خطاب به امام خامنه‌اي نوشتند: «اكنون كه امانت‌هاي گرانقدر پيامبر (ص) اهل بيت عصمت و طهارت با خون بايد پاسداري شوند پا در ركابت آماده‌ايم. اذن ميدان بده. ما هم برايت مجتبايي ديگر خواهيم ساخت» آنچه در پي مي‌آيد روايتي است خواندني از زندگي تا شهادت مجتبي كرمي از زبان همسرش نسرين كرمي. گفت و گويي كه با هر بار گريه كردن و بي‌تابي ريحانه دختر شهيد قطع مي‌شد و مادرش كه حالا پدر او نيز هست، آرامش مي‌كرد. خانم كرمي از خودتان بگوييد. نام فاميل شما با همسرتان يكي است، نسبت فاميلي داشتيد؟ من متولد 1367 هستم و اصالتاً همداني و تويسركاني‌ام. همان طور كه شما هم حدس زديد، آشنايي من با مجتبي به يك رابطه فاميلي برمي‌گردد. ايشان برادر زن‌دايي من بودند. در همان رفت و آمدهايي كه به خانه دايي داشتم، ايشان من را ديدند و آن‌طور كه مي‌گفتند از حجاب و رفتار و نجابت من خوششان آمده بود و اين موضوع بين خانواده‌ها مطرح شد. در نهايت پنج مردادماه 1388 ازدواج كرديم. آن زمان مجتبي پاسدار پادگان انصارالحسين بود. از ازدواج‌مان تا شهادت او هم شش سال طول كشيد. از سختي‌هاي زندگي با يك نظامي واهمه نداشتيد؟ من هميشه از خدا مي‌خواستم كسي را وارد زندگي من كند كه از هر جهت كاملم كند و باعث بشود كه به خداي خودم نزديك‌تر شوم. خيلي دوست داشتم همسرم يك نظامي باشد. تا اينكه آقامجتبي وارد زندگي‌ام شد. از صحبت‌هايي كه در مراسم خواستگاري از ايشان شنيدم، متوجه شدم كه چقدر ايمان و توكلشان بالا است. او براي من از شرايط سخت شغلي خودش گفت. آن زمان بحث لبنان مطرح بود. مجتبي در همان صحبت‌هاي ابتدايي از سختي زندگي با يك فرد نظامي برايم گفت. او از مسيري كه در پيش رو داشتيم صحبت كرد. از مأموريت‌هايي كه در پيش خواهد داشت. من هم با توكل به خدا به ايشان جواب مثبت دادم. اصلاً به اين فكر مي‌كرديد كه روزي همسرتان به شهادت برسد؟ نه، فكرش را نكرده بودم. با خودم مي‌گفتم در اين دوره زمانه كه ما جنگي نداريم، پس شهادت هم نيست. اما مجتبي همواره به اين مسئله توجه داشت و مي‌گفت اگر من شهيد شدم شما چه كنيد. من هم هميشه سر نمازهايم مي‌گفتم مجتبي قبل از من از دنيا نرود. به خودم مي‌گفتم مجتبي لياقت شهادت دارد اما نه در اين سن و سال كم. مجتبي هنوز 30 سالش نشده بود كه شهادت را از آن خودش كرد. اولين زمزمه‌هايش براي رفتن به سوريه از چه زماني مطرح شد، واكنش شما چه بود؟ پيش از اينكه مجتبي عازم شود، از رفتن دوستان و بسيجيان براي دفاع از حرم مي‌گفت. مجتبي مي‌گفت بچه‌ها داوطلبانه راهي مي‌شوند. لابه‌لاي حرف‌‌هايش از رفتن خودش هم صحبت مي‌كرد. اما من جدي نمي‌گرفتم. وقتي فهميدم كه اعزام ايشان جدي است خيلي دلهره گرفتم و نگران شدم. اولش مخالفت كردم. اما چون مي‌دانستم داوطلبانه است تصميم گرفتم تمام تلاش خودم را انجام بدهم كه او نرود. پيش خودم مي‌گفتم مجتبي را راضي مي‌كنم كه نرود، اما بر عكس شد و او من را راضي كرد كه برود. مي‌گفت من مي‌خواهم تو راضي باشي تا من با خيالي آسوده بروم. گفتم داوطلبانه است، اجباري كه در كار نيست چرا مي‌روي. گفت كه اگر من نروم شرمنده خانم حضرت زينب(س) مي‌شوم، تو دوست داري من شرمنده شوم. وقتي اين را مي‌گفت ديگر حرفي نمي‌ماند. عاقبت گفتم كه تو را به حضرت زينب(س) مي‌سپارم برو. اما تو را به خدا مراقب خودت باش. پس به اين ترتيب راهي شد؟ بله، زماني كه ايشان مي‌خواستند بروند به من گفتند كه احتمال دارد دو هفته ديگر برگردم. تا حدودي خيالم راحت شد كه مجتبي زود بازمي‌گردد. دو روز بعد از رفتنش با من تماس گرفت و گفت كه كارشان اينجا كمي طول مي‌كشد و شايد تا دو ماه ديگر نتوانند بر‌گردند. من خيلي نگران شدم و ديگر نتوانستم خودم را كنترل كنم و اشك‌هايم جاري شد. مجتبي هر روز يك بار با من تماس مي‌گرفت و مي‌گفت خيالت راحت باشد جاي من امن است. هيچ مشكلي نيست. تا اينكه خبر شهادت سردار همداني را آوردند. شهادت سردار همداني باعث نگراني بيشتر من شد و هر لحظه منتظر تماس مجتبي بودم. با اين همه علاقه‌اي كه بين‌تان بود، اتفاقات آخرين لحظه ديدارتان بايد شنيدني باشد؟ دوشنبه 14مهرماه 1394 ساعت هشت ونيم شب بود. به مجتبي تلفن زدند و گفتند كه سريع آماده شود و خودش را به پادگان انصارالحسين (ع) برساند. كوله پشتي‌اش را آوردم همان كوله‌اي كه هميشه در مأموريت‌ها با خودش مي‌برد. زماني كه وسايل مجتبي را آماده مي‌كردم اشك مي‌ريختم. مجتبي هم اشك در چشمانش حلقه بسته بود. اما خودش را خيلي كنترل كرد كه پيش من و دخترمان ريحانه اشك‌هايش جاري نشود. مجتبي ريحانه را در آغوش گرفت و بوسه‌باران كرد. انگار خودش هم مي‌دانست اين رفتن ديگر بازگشتي ندارد. انگار مي‌دانست آخرين باري است كه ريحانه را مي‌بوسد و مي‌بويد. بعد به من گفت: نسرين جان! جان شما و جان ريحانه‌ام. مجتبي به من گفت اگر زماني براي من اتفاقي افتاد، شما به ياد مصيبت حضرت زينب(س) بيفت و از ايشان كمك بخواه. بعد گفت: من به نداي رهبرم لبيك مي‌گويم. از پله كه پايين مي‌رفت، ايستاد و دستانش را براي هميشه براي ما تكان داد و رفت. مجتبي بعد از 11 روز در 25 مهرماه در شهر حلب سوريه با اصابت تركش زير چشم و سرش به شهادت رسيد. چطور از شهادت همسفر زندگي‌تان مطلع شديد؟ شب ششم ماه محرم بود. من و خواهر شوهرم براي شركت در مراسم عزاداري امام حسين(ع) رفته بوديم حسينيه. تازه وارد هيئت شده بوديم كه برادر آقا‌مجتبي، من و خواهرشان را صدا كردند كه برويم خانه. با ديدن چهره برادر شوهرم متوجه شدم كه اتفاقي افتاده است. با اين حال سؤالي نكردم و شروع كردم به فرستادن صلوات. نزديكي‌هاي خانه با ديدن جمعيتي كه نزديك خانه بودند، بهتم زد. نمي‌خواستم باور كنم كه براي همسرم اتفاقي افتاده است. لحظات سخت و نفس‌گيري بود. گيج شده بودم. فقط مي‌گفتم اشتباه شده، مجتبي زنده است. او به من قول داده كه بر‌مي‌گردد. وقتي شهادتش را باور كردم، در نبودن‌هاي مجتبي بسيار اشك ريختم و گريه كردم. اما مدتي بعد به خود آمدم كه او خودش راهش را انتخاب كرده بود. پس چه سعادتي از اين بالاتر. ياد حرف‌هاي مجتبي كه مي‌افتادم آرام‌تر مي‌شدم. مجتبي سفارش كرده بود اگر اتفاقي براي من افتاد حضرت زينب (س) را ياد كن و به ياد مصيبت ايشان بيفت. من هم از بي‌بي مدد گرفتم. از حضرت رقيه(س) مي‌خواستم كه به رقيه (ريحانه) سه ساله من هم صبر و تحمل بدهد. بعد از شهادت همسرتان چه مي‌كنيد؟ بعد از شهادت مجتبي آمده‌ام به خانه‌اي كه پر است از خاطرات خوب و شيرين با بهترين همسفر زندگي‌ام. من و ريحانه مدتي از خانه دور بوديم و اين روزها در خانه خودمان كنار هم زندگي مي‌كنيم. در خانه خودمان آرامش بيشتري داريم. چون خانه پر است از خاطرات مجتبي. من و دخترم، مجتبي را در كنار خود حس مي‌كنيم. او همواره در كنار ما حضور دارد. به حق گفته‌اند كه شهدا زنده‌اند. دخترتان بهانه بابا را نمي‌گيرد؟ چرا اتفاقاً ريحانه خيلي دلتنگ پدرش مي‌شود. سر سفره غذا يا موقع خواب همه‌اش پدر را ياد مي‌كند و بهانه او را مي‌گيرد. از خاطرات پدرش براي من مي‌گويد. لباس‌هاي شيك خودش را مي‌پوشد و مي‌رود به عكس پدرش نگاه مي‌كند و مي‌گويد بابا من خوشگل شدم؟ مجتبي در وصيتنامه‌اش خطاب به ريحانه نوشته است: به دخترگلم ريحانه بگو كه خيلي دوستش داشته و دارم اما دفاع از حرم حضرت زينب(س) و دردانه امام حسين‌(ع) واجب‌تر بود. مجتبي خيلي دوست داشت كه ريحانه حافظ قرآن شود. براي همين من تمام تلاش خودم را مي‌كنم كه مجتبي را به آرزويش برسانم. تلاش مي‌كنم كه تنها يادگار همسرم، زينبي تربيت شده و پرورش يابد. كمي هم از ويژگي‌هاي شهيدتان بگوييد. از بهترين خصوصيات مجتبي احترام زيادي بود كه به پدر و مادرش مي‌گذاشت. مجتبي و پدرش مثل دو تا دوست بودند. خيلي با هم صميمي بودند. مجتبي هر كاري از دستش برمي‌آمد انجام مي‌داد تا والدينش را خوشحال كند. بسيار مهربان، خوشرو و خوش‌اخلاق بود. با ريحانه سه ساله همبازي مي‌شد. دخترم اين روزها كه همبازي‌اش نيست، دائم بهانه مي‌گيرد. وقتي مجتبي سر كار بود، ريحانه از من مي‌پرسيد كه بابا كي مي‌آيد. من سرگرمش مي‌كردم تا مجتبي از راه برسد. حالا كه ديگر او هيچ وقت برنمي‌گردد. مجتبي اهل صله رحم هم بود. همواره لبخند به لب داشت. بسيار اصرار به انجام امر به معروف و نهي از منكر داشت. هرگز در هيچ شرايطي امر به معروف را ترك نمي‌كرد. با زبان مهربانانه و صميمي همواره جوانان و نوجوانان را ارشاد مي‌كرد. بسيار هم روي حجاب زنان حساس بود. مجتبي ارادت خاصي به ابا عبدالله الحسين(ع) داشت. ارادتي كه او را با خودش تا قتلگاه كربلائيان رساند و از او رزمنده‌اي شهيد ساخت. به عنوان يك همسر شهيد چه انتظاري از مسئولان داريد، حرف دل‌تان چيست؟ من انتظاري از مسئولان ندارم فقط از آنها مي‌خواهم كه در هر كاري خون شهدا را مد نظر داشته باشند. اميدوارم همگي خوب بدانيم اين امنيتي كه امروز در آن هستيم مرهون و مديون شهداي انقلاب و دفاع مقدس و شهداي مدافع حرم هستيم كه با خون خودشان نهال انقلاب را آبياري كردند و سي و چند سال اجازه تعدي و تجاوز را به دشمنان ندادند. مجتبي خيلي به شهدا ارادت داشت و در مراسم و يادواره‌هاي شهدا شركت فعال داشت. همين يك سال پيش مجتبي در مأموريتي 9 روزه بود كه قرار شد در همدان يادواره شهدا برگزار شود. بلافاصله بعد از اينكه از مأموريت بازگشت، به كمك دوستانش رفت تا يادواره را برگزار كنند. وقتي بحث شهدا پيش مي‌آمد شبانه‌روز فعاليت كرد و خستگي را نمي‌فهميد و به قولي خستگي‌ناپذير مي‌شد. او از كار كردن براي شهدا لذت مي‌برد. يك بار به مجتبي گله كردم كه ما هم هستيم. به محض رسيدن، رفتيد سراغ يادواره! اصلاً در خانه حضور نداريد. مجتبي خنديد و گفت شرمنده‌ام، به خاطر شهدا تحمل كن. بعد گفت شهدا بيشتر از اينها گردن ما حق دارند. اگر اعتراض كني اجرت از بين مي‌رود خانمم. حالا وقتي آن روزها را مرور مي‌كنم و به ياد حرف‌هاي مجتبي مي‌افتم با خودم مي‌گويم مجتبي مزد همه زحمت و جهاد و اخلاصش را از شهدا گرفت. شهدا مزد مجاهدت همسرم را به خوبي دادند.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۰:۱۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن