واضح آرشیو وب فارسی:الف: سلامت روحي و رواني قاتل سپهر ۱۰ ساله تاييد شد
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۱
با گذشت بيش از هفت ماه از سر بريدن كودك ۱۰ ساله زير بازارچه خيابان وحدت اسلامي، كميسيون ويژه پزشكي قانوني، سلامت روحي و رواني اشكان قاتل ۳۵ ساله را تاييد كرد. آخرين نخستين جلسه كميسيون پزشكي اين پرونده روز چهارم اسفند گذشته برگزار شد و اشكان قاتل ۳۵ ساله از سوي متخصصان پزشكي قانوني مورد بررسي سلامت روحي و رواني قرار گرفت. حالا بعد از گذشت يك ماه با تاييد سلامت روحي و رواني عامل جنايت پرونده بارديگر در شعبه سوم دادسراي امور جنايي به جريان افتاده است.توهم صدايي كه گفت سپهر كوچولو را بكشپرونده قتل سپهر مربوط به شهريورماه سال گذشته است. روزي كه حادثه قتل سپهر اتفاق افتاد، روزي شبيه همه روزهاي گرم و طولاني آخرين روزهاي شهريورماه بود. كولر خانه آخرين زورهايش را براي سرد نگه داشتن هواي خانه ميزد و ظرف غذاي ناهار ظهر در انتظار ناني بود كه قرار بود سپهر از نانوايي سر كوچه بخرد. ليلا پول نان را كف دست پسرش گذاشت و رفت تا ميز غذا را بچيند. چند دقيقه بعد زنگ در خانه به صدا در آمد و زن همسايه در آيفون گفت: «ليلا خانوم بيا ببين اين پسر شماست؟» ليلا روسري سر كرد و رفت تا پسرش را به خانه برگرداند. ليلا فاصله در خانه تا سر كوچه را طي كرد و جلوي چشمهاي از حدقه درآمده همسايهها جسد پسربچه ۱۰سالهاي را ديد كه با گلوي بريده به خون غلتيده بود. با خودش گفت: «اين پسر منه؟ اين سپهره كه رفته بود نون بخره برگرده؟» اشكان مرد ۳۵ ساله معتاد به شيشه در روزهاي بازجويي همه ماجرا را در چند جمله گفت و از آن پس لب به سكوت گذاشت. چند سالي است كه تحت درمان روانپزشك هستم و شيشه مصرف ميكنم. در روز جنايت صدايي به من گفت چاقو را از آشپزخانه بردار و به خيابان برو وقتي به خيابان رفتم سپهر كوچولو را آنجا ديدم او را در روياهايم قبلا هم ديده بودم همان صدا به من دستور داد او را بكشم، باور كنيد چيزي از صحنه جنايت به خاطر ندارم و نميدانم سپهر كوچولو را چگونه كشتم. همين سكوت طولاني باعث شد تا بازجوي پرونده او را به امينآباد بفرستد تا در فرصت مناسب وضعيت سلامتي روان او بررسي شود. اما دياناي خون روي چاقويي كه سپهر با آن كشته شده بود و دي اناي خون لباس سپهر با هم مطابقت داشت و اين در كنار دلايلي ديگر حكم به قاتل بودنش ميداد. ليلا بعد از شنيدن خبر تاييد سلامت رواني اشكان از سوي پزشكي قانوني در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد: «اميدوارم كه دادگاه نهايي هم با اين راي كه به نفع من و پدر سپهر است، موافقت كند و در نهايت اشكان آنطور كه بايد مجازات شود. آنطور كه به من گفتهاند راي نهايي دادگاه با توجه به راي پزشكي قانوني داده ميشود و پرونده مراحل مهمش را پشت سر گذاشته است. من و پدر سپهر قصاص اشكان را ميخواهيم. اگر اين اتفاق تصادفي بود ميشد از آن گذشت كرد و رضايت داد. اما وقتي اتفاق به صورت عمدي ميافتد و كسي كه اين كار را ميكند به كرده خودش آگاه است، نميشود خيلي راحت از آن گذشت.به قيمت بازگشت سپهر حاضر بودم بميرمليلا اين را هم ميداند كه با اعدام اشكان هيچوقت سپهر باز نميگردد و سكوت خانهاش بيسروصداي سپهر ابدي خواهد بود اما ميگويد: «من اين را ميدانم كه با اعدام اشكان زندگي سپهر بازنمي گردد اگر اين اتفاق ميافتاد حاضر بودم با جان خودم بازي كنم و به قيمت برگشتن سپهر كاري كنم كه اشكان اعدام نشود. اما سپهر ديگر بر نميگردد. حتي اگر وضعيت روحي اشكان در آن روز به خاطر مصرف مواد متعادل نبوده هم به نظر من بايد مجازات شود چون او با آگاهي مواد مصرف كرده و بعد از خانهاش بيرون آمده و قتل را انجام داده است. من روزي كه كميسيون پزشكي سپهر برگزار شده بود به پزشكهايي كه آنجا بودند هم گفتم من اگر عصباني باشم خودم را ناراحت ميكنم. ظرف توي خانهام را ميشكنم يا خسارتي وارد ميكنم كه بقيه نخواهند تاوان آن را بدهند آن روز هم اشكان اگر از چيزي ناراحت بوده چرا بايد چاقو به دست سر كوچه بايستد و منتظر پسربچهاي كه چند دقيقه پيش براي خريد نان از خانه بيرون رفته بماند و گلوي او را ببرد و فرار كند. آنوقت باز هم به ياد نياورد كه چهكار كرده. اما بعد برود و چاقو را در ناصرخسرو بفروشد و مخفي شود. ليلا همچنان در انتظار گشوده شدن قفل دهان اشكان است تا روايت را از زبان او بشنود. او در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد: «در يكي از جلساتي كه براي بررسي سلامت رواني اشكان تشكيل شده بود روبهرويش ايستادم و در چشمهايش نگاه كردم تا داستان را براي نخستين بار از زبان خودش بشنوم. اما اشكان لام تا كام صحبت نكرد. سرش را پايين انداخت و چيزي نگفت. حتي خواهرم كه كنار من ايستاده بود چند بار با صداي بلند به اشكان گفت: «سرت را بالا بيار، با تو حرف ميزنم، تو سر سپهر را با چاقو بريدي؟ تو سپهر را كشتي؟ چرا كشتي؟ انگيزهات از كشتن سپهر چي بود؟ اما اشكان حتي سرش را هم بالا نياورد و همچنان چشمهايش را روي هم گذاشته بود و سرش را پايين انداخته بود. من هنوز هم ميخواهم داستان را از زبان اشكان بشوم. اشكان هنوز درباره روز حادثه چيزي نگفته. اينكه سپهر را قبلا ديده بوده يا نه؟ اينكه در ذهنش درباره قتل سپهر چه ميگذرد. چرا آن روز سر كوچه منتظر سپهر ايستاد تا از مغازه بيايد و با چاقو گلويش را بريد.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]