واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بيماري كه جور سالمهاي سیما را كشيد
سريالهاي نوروزي پرمخاطبترين توليدات تلويزيونند؛ منظورم فقط امسال نيست. خود آمار رسانه ملي اين را ميگويد. پس به دادش برسيد اگر ميخواهيد مخاطبت را فراري ندهي. زود قضاوت نكن! منظورم بدي توليدات نوروز تمام شده، نيست بلكه صرفاً تكرار ميكنيم كه رئيسجان اينبار دست پيش بگير كه مبادا پس نيفتي.
نویسنده : محسن غلامي (قلعه سيدي)

سريالهاي نوروزي پرمخاطبترين توليدات تلويزيونند؛ منظورم فقط امسال نيست. خود آمار رسانه ملي اين را ميگويد. پس به دادش برسيد اگر ميخواهيد مخاطبت را فراري ندهي. زود قضاوت نكن! منظورم بدي توليدات نوروز تمام شده، نيست بلكه صرفاً تكرار ميكنيم كه رئيسجان اينبار دست پيش بگير كه مبادا پس نيفتي.
معمولاً نوروز و سريالهايش عادت كردهاند به قصههاي طنزي كه به درد دورهمي خانوادهها ميخورد. بيشتر شيرين ميشوند به ظاهر البته تا كمدي. اين چندسال به عقب نيز كه همه دست به عصاتر شدهاند تا احياناً كلكشان از روي آنتن كنده نشود. همين ميشود كه سريالها ديگر جسارت ندارند و مانورشان روي فيلمنامهاي است كه زيادي به تن بيننده نميچسبد. اكثريت نيز درشان روي پاشنه داستان واقعي ميچرخد؛ همينها كه اطراف زندگي ماهاست. پس ميشود خيلي راحت ازشان حرف زد. خب يك بدي دارد؛ اگر در روايت خطا كنند و پيازداغ قصه كم و زياد شود، كانال را عوض ميكنيم!
دو مجموعه امسال گرفتار اين مسئله شدهاند «قرعه» و بعد «زعفراني» بيشتر. با اينكه خودماني هستند ولي دستشان در داستانگويي انگاري زياد پُر نيست و قضيه را كش ميدهند. سرزنده هستند و خوشحال، ولي خب اعصابخردكن ميشوند. چرا لقمه را دور سرت ميچرخاني و براي قصه گفتن اين دست و آن دست ميكني. «بيمار استاندارد» را از اينها فعلاً جدا كنيد. براي ساخت و پاخت كار سعيد آقاخاني هندوانه قاچ نكنيم ولي فانتزي بدي نشده. محتوا توي فرمش نشسته؛ اغراق و لوس بودنش آنچنان ضدحال نيست گرچه جاي هوراكشيدن افراطي هم ندارد. كوتاه درباره هريك حرف بزنيم از سه، دو، يك!
سفره بخوربخور پايتختيها
بيتعارف تكنيك و عقبه سينمايي برزو نيكنژاد را بيشتر قبول دارم. گرچه دو فيلمش يعني «ناخواسته» و «زاپاس» را مخاطب هنوز نديده كه بتواند قضاوت كند. اما درمورد «قرعه»؟ بدترين اتفاق براي اين سريال، بيرودربايستي بودن تيم توليد «پايتخت» پشت دوربين آن است. همه جوره نيكنژاد احتياط كرده كه كارش، شبيه پایتخت نشود. خوشبختانه كپي نشده يعني فرمش ساز ديگري را ميزند (به جز موسيقي محلي و هليشاتها).
اما اتفاقاً همين عجيب است كه از قلم هميشگي محسن تنابنده چرا اينجا خبري نيست. مشاور هنري كه سيروس مقدم باشد و بقيهشان نيز همينطور. انگار فيلمنامهاي روي دستشان باد كرده و آوردهاند كس ديگري بسازد تا فعلاً بيكار نمانند. بعد آن نيز بروند سراغ سريال ديگري از سيروس مقدم لابد. حضورشان مثل نوعي خاليبندي است. داستان بدجور فداي اسپانسرهاي مالي اين گروه شده؛ يكباره بگو براي اينها كاري ساختهام نه بيننده. نميتوان به صرف لوكيشنهاي ساده و صميميات، از كليت كه تعريف كرد. تصويربرداريات نيز كه هر از گاه تلويزيوني ميشود و گاه سينمايي!
يا اين دو جين بازيگر بيكاركرد چرا ول ميچرخند؟ فكر نميكنيد كاراكترهاي قصهات كمي خلاند و همگي سر به هوا؟ بهجاي اينكه داستان را شيرين كنند، خودشان شيرين ميزنند؛ بدون استثنا عمدتاً شبيه هستند. آدم با ديدن «قرعه» به ياد كارتون فوتباليستها ميافتد كه هر اتفاق سادهاش چندقسمت طول ميكشيد.
اين زعفراني هم رنگ و لعابي نداشت
«زعفراني» براي حامد محمدي صرفاً تجربه شده؛ انگار به متن كسي جز خودش اعتماد ندارد. او سينمايينويس است ولي مثل اينكه تلويزيون را سطح پايين گرفته. كيفيت متون سينمايياش را ابداً ندارد. گرچه بيننده ميتواند به هرحال با داستانش كنار بيايد و لج نكند.
سريالش شوخ و شنگتر از «قرعه» است و رئالتر. البته به مدد يكي دو نقشي كه مهران احمدي و حتي هادي كاظمي بازي ميكنند وگرنه بازي خوب و بدش قاطي شده؛ درست، خنثي و بيخاصيت از همه رقم داريم. «زعفراني» اتمسفرش خانواده است ولي فضاسازي خانواده را با شلوغي آدمها تصوير كرده و روابطشان جز جر و بحث نيست. خيلي از اين سكانسهاي دورهميشان درهر قسمت، نيز كپيپيست است. جمع ميشوند، دعوا ميكنند يا قربان صدقه هم ميروند و سپس برو تا قسمت بعد. نمونهاش بگومگوي تكراري زوجهاست مثالش ماشالله و مينا (يكي داد ميزند و ديگري ميگويد چرا داد ميزني). «ماماني و آقاجانِ» داستان نيز كه فقط مشغول خوش و بش با يكديگرند؛ سكانسي پيدا كنيد ميان اين دو كه حرف از بچه توشكمي نباشد. سريالساز هم و غمش واژهدرستكني است از گيرش روي«جانِ» آقاجان تا «قربونت برم يا اوبس يا...». خلاصه اينكه «زعفراني» محترمتر است از بابت توي ذوقنزدن اسپانسر و متن متوسط با غرض خير خانوادگي كه دارد و مرضي كه ندارد. ولي اينها كافي نيست.
بيمار از بقيه بهتر است
«بيمار استاندارد» در مقام قياس، بهتر از دوتاي قبلي است و نقطه قوتش دوپينگ سعيد آقاخاني در كارگرداني است و شيطنت و بازي بابك حميديان و جواد عزتي. مخاطب دنبال كاراكترها ميرود كه چه ميشوند و بعد داستاني كه بينشان افتاده. سر به هوا بودنشان بد نيست. اغراق و لوس بودنش نيز قابل هضم است. مجموعه شَل و پَل نشد در قسمت آخر ولي عجلهوار و در چند ثانيه همه را به سرانجام رساند! شايد نشود دوباره با رمانتيك كردن ماجرا كنار آمد و خرده نگرفت؛ از اين عشقهاي مثلثي و چنين اسمهايي كه برايش ميگذارند شده آفت فيلمسازي ايراني. لااقل درد فلسفي و از اين فضاهاي مندرآوردي كه خاصه كار بهرام توكلي است، اينجا خبري ازش نبود. بالاخره طنزپرداز بايد بفهمد كه براي اين ژانر ابتدا بايد موقعيت كميك ساخت. جنس فيلمنامه اگر جور باشد كسي خرده نميگيرد كه فانتزي اين وسط چهكاره است. ميگوييم بامزه شده و عيب نميبينيمش. ميشود روي اين نوع قصهها حساب باز كرد به شرطي كه مخاطب تلويزيون را با فضاي ذهني نويسنده اشتباه نگيريم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]