واضح آرشیو وب فارسی:الف: حس نوعدوستی در بشر از کجا میآید؟
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۰۷:۴۰
بر اساس یافته های تحقیقات علمی جدید در حوزه عصب شناسی، حس نوع دوستی و بشر دوستی، پاسخی به گزاره های اخلاقی نیست بلکه ناشی از یک هوش ذاتی و مربوط به غریزه انسانی است.به گزارش تابناک، بسیاری از دانشمندان در طول تاریخ ادعا کرده اند که نوع بشر به شکل ذاتی از نقایص اخلاقی فراوانی برخوردار است و بیش از هر چیز به خود و منافع خود فکر میکند. بر اساس این گفته ها، بدون وجود یک نظام اخلاقی و دینی بشر دلیل قانع کننده ای برای سرکوب خواست های غیر اخلاقی و رفتارهای خودپسندانه خود ندارد و در نتیجه حس نوع دوستی یک احساس تقلبی در بشر است.اما بر اساس یافته های جدید یک محقق برجسته عصب شناس در دانشگاه «راکفلر» با نام «دونالف فاف» - Dolanf Pfaff – این طرز تلقی از رفتار اجتماعی بشر منسوخ شده و قابل تطبیق با یافته های علمی نوین نیست. وی در کتب خود تحت عنوان «مغز نوع دوست» - The Altruistic Brain – اشاره میکند که یافته های جدید علم عصب شناسی و مطالعه رفتارهای اجتماعی بشر به یک دیدگاه جدید در باره حس نوع دوستی می انجامد. دیدگاهی مبتنی بر این امر که حس نوع دوستی نه پاسخی به کد ها و دستورهای اخلاقی بلکه یک غریزه ذاتی است که ریشه های آن در مغز بشر نهفته میباشد.حس نوعدوستی در بشر از کجا میآید؟به عبارت دیگر، بر اساس گفته های فاف، ما زاده شده ایم که نیک باشیم، ما واجد مدارهایی در مغز خود هستیم که به ما اجازه میدهد تا نسبت به آنچه دیگران فکر و احساس میکنند حساس باشیم و با رنج های آنها احساس همدردی کنیم و نسبت به رفاه آنها اهمیت قائل شویم و همچنین همه این اطلاعات را به رفتارهای مشفقانه و از روی مهربانی ترجمه کنیم. بخش عمده ای از این مکانیزم عصبی در قسمت ناخود آگاه ذهن و مغز ما قرار دارد، اما همچنان وجود دارند و رفتارهای ما را صورت بندی میکنند. به همین دلیل است که ما اغلب برای رفتارهای نوع دوستانه خود دلایل و پاسخ های عقلانی جستجو میکنیم. عقلانیتی که بعد از مواجهه با واقعیت بروز میکند و نه قبل از آن.فاف در این باره مینویسد: اصل هدایت کننده مغز سالم بشری این است: اول اقدام اخلاقی و بعد پرسش از چرایی آن. وی هم نظر با بسیاری از بیولوژیست های معتقد به نظریه فرگشت یا تکامل، بر این باور است که حس نوع دوستی ناشی از کدهای اخلاقی و دینی نیست، بلکه به گونه ای تکاملی در انسان های اولیه رشد کرده است تا آنها را در یک دنیای خشن و بی رحم، در کنار هم زنده نگاه داشته و منجر به بقای آنها شود. در این دیدگاه، حس توالد و بقای نسل و اهمیت به کودکان نقش به سزایی داشته است.اما اهمیت کار فاف در این است که خود را محدود به نظریه تکاملی نمیکند و از آن نیز فراتر میرود. وی با مطالعه سخت و بازبینی دقیق آثار بسیاری از محققان قبلی، نشان میدهد که کمک و یاری رسانی به سایرین به شکل عمومی اولین پاسخ ما در تعاملات بشری است. بر همین اساس وی معتقد است که باید به فکر تدوین استراتژی هایی باشیم که این قابلیت در بشر را به خوبی استخراج کنیم.بر این اساس که اگر انسان ها به این موضوع واقف باشند که به شکل ذاتی و غریزی از حس نوع دوستی برخوردار هستند، این نوع از رفتار در اولین اولویت های تعاملی آنها قرار خواهد گرفت. وی بر ایجاد شرایطی که امکان بروز اعتماد و رشد روابط بهتر را برای استخراج هر چه بیشتر حس نوع دوستی فراهم آورد، تاکید میکند.از همین روی وی باز هم فراتر میرود و پیشنهاد میکند که حتی بشر باید نهادهای مقرراتی و سیستم های قضایی – جنایی را از نو ساختار بندی کند تا این نهادها و سیستم ها بیش از قبل مبتنی بر حس نوع دوستی به جای روند های تنبیهی باشند. وی مینویسد: از آنجایی که میدانیم که معامله اخلاقی رفتار پیش فرض بشری است و معتقدیم که این نوع از رفتار پسندیده و مطلوب است، در نتیجه ناگزیر به نظر میرسد که اقدام به ایجاد فرهنگ و نهادهایی برای ترویج و پرورش این تقابل و معامله اخلاقی کنیم.البته باید مد نظر داشت که گرایشات نوع دوستانه جهانشمول نیستند و مواردی نقض از این نوع احساس به وفور دیده میشود. پاسخ فاف به این موارد نقض از جمله جنگ و جنایت، این است که باید از مفهوم مغز نوع دوست برای دفع کردن آنها استفاده کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]