واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: زيب ميرزا و چغندر و گيلاس و پسابرجام!
نویسنده : اولاد آدم
شب عيد است و يار از من چغندر پخته ميخواهد ولي چغندركاران هنوز 500 ميليارد تومان از طلبشان از كارخانهها را نگرفتهاند و كارخانهها هم بابت مابهالتفاوت قيمت شكر 250 ميليارد تومان از دولت طلبكارند و دولت هم مشغول پسابرجام است و به چغندركارها ميگويد چغندرتان را خام خام بخورم! تا من باز هم از خارجه شكر وارد كنم و معادلات تبادلاتم را يكجوري انجام دهم كه عقل جن هم به آن نرسد!
اصلاً چه كسي اين مصرع را براي شب عيد گفته؟ الان در عصر تكنولوژي و تلگرام چه كسي چغندرش را پخته ميخورد؟ بايد اين مصرع اينطوري نوشته شود: شب عيد است و يار از من چغندر خام هم نميخواهد! آن كسي هم كه اين شعر را گفته آدم پدرسوختهاي بوده و تا حالا هفت كفن پوسانده! اولاد آدم كه عادت دارد ته هر چيزي را دربياورد، ته اين چغندر پخته را هم درآورده چه برسد به بحث ماستمالي طلبكاريهاي فوقالذكر! يعني با آنكه الان بايد كارهاي مهمتري را انجام دهيم اما براي اينكه دلتان آرام بگيرد، در همين مبحث چغندرگونه درجا ميزنيم تا بعد خدا چه بخواهد!
بنا بر نقل منابع تاريخي درباره شاعر و چگونگي سروده شدن شعري كه الان اولاد آدم و چغندركاران و دولت تدبير و اميد را به دردسر انداخته، آمده است كه: از فتحعلي شاه فرزندان زيادي باقي ماندند، و چون بيشتر آنان بزرگتري نداشتند كه آنها را تربيت كند، خيلي از آنان خوب تربيت نشدند و سرخود بار آمدند؛ از آن جمله كامران ميرزا و برادر اعيانش اورنگ زيب ميرزا پسران پنجاه و ششم و پنجاه و هفتم فتحعلي شاه بودند. اورنگ زيب ميرزا در سال 1246 قمري در تهران تولد يافت. به سن رشد و بلوغ كه رسيد به طوري كه گفته شد خوب از آب بيرون نيامد و شاهزادهاي بود هرزه، و گاهي اوقات شعري هم ميگفت و «باسم» تخلص ميكرد. او خيلي از اوقات در كوچه و بازار مزاحم نواميس مردم ميشد (آن زمان هم كه گشت ارشاد نبود). يكبار يكي كه ميخواست از شر شاهزاده خلاص شود، به او گفت: شاهزاده، دلم «لَبو» ميخواهد. شاهزاده نوكري داشت به نام مستعار روباه كه از معارف الواط و قماربازهاي تهران بود، از اين رو براي خريد لَبو به روباه رو كرد و گفت: پول داري؟ گفت: ندارم. شاهزاده دست در جيب خود كرده، ديد جيبش خاليتر از جيب نوكرش است و در حالت تعجب بديهه اين شعر را گفت و سرانجام در 38 سالگي به بيماري وبا درگذشت:
شب عيد است و يار از من چغندر پخته ميخواهد
گمانش ميرسد من گنج قارون زير سر دارم؛
البته منظور اولاد آدم اين نيست كه يك وقت وبا اپيدمي شود يا يك وقت برويم چغندرخوري يا... منظورم اين است كه آن شاعر معلومالحال ولخرجي كرده بود و آه در بساط نداشت كه وارد مقوله پخت و پز شده بود. ولي ما كه ولخرج نيستيم! ما كه در مسير رونق اقتصادي براي اين و آن شعر نميگوييم. ما كه پول نفت داريم. ما كه پول بلوكه شده رها شده داريم. يعني ما كه فقط اين همه طياره و اتول داريم ميخريم و ولخرجي ميكنيم، نميتوانيم پول چغندركاران را بدهيم؟ نميتوانيم به جاي شكر، يك چيز ديگر وارد كنيم تا كار اينها رونق بگيرد؟
نگوييد باز چه شده كه اولاد آدم دوربرداشته؟ (چندكيلو چغندر كه در ميان اينهمه هياهوي شب عيد گم است!)... جانم برايتان بگويد كه همانطور كه ميدانيد امسال حدود 5 ميليون و 600 هزار تن چغندر قند از كشاورزان خريداري شده، اگرچه قيمت مصوب براي خريد هر كيلو شكر از كارخانهها 2300 تومان بوده، اما كارخانهها امسال با قيمت حدود 2170 تا 2200 تومان شكر را فروختند و قيمت فروش شكر توسط كارخانهها به قيمت مصوب نرسيده. از آن طرف هم رفقايمان در دولت، به واردات 492 هزار تني شكر براساس آمار گمرك دست يافتند. بنابراين حالا كه پولشان را دادهاند به خارجه، پول ندارند بدهند به داخله! يعني كارخانجات هنوز بابت مابهالتفاوت قيمت شكر از دولت نتوانستهاند مطالباتشان را به طور كامل دريافت كنند، به طوري كه 126 ميليارد تومان از سال گذشته و 130 ميليارد تومان هم بابت امسال از دولت طلب دارند. حالا ديگر نخواهيد كه اولاد آدم سال آينده را هم پيشبيني كند! يعني با اين هجوم بيگانگان براي فروش كالاهايشان به ايران، آدم نميداند كه سال آينده چه چيزها كه از خارج نميخرند و چه چيزها كه به داخليها نميگويند!
كاش همه مثل وزير كشاورزي بودند. يعني اين طرحش كه ما الان سيب صادر بكنيم تا به جاي آن موز وارد بكنيم عالي است. اينطوري ميشود به چغندركارها و كارخانجات گفت كه محصولاتشان را صادر كنند تا باز هم بتوانيم وارد كنيم. حالا موز كه وارداتش عجيب نيست. بزنيم به همان كار واردات گيلاس كيلويي صدهزارتوماني! آن وقت شب عيد چه چيزها كه نميبينيم و چه چيزها كه نميخوريم!
البته پيش خودمان بماند! چه كسي تا حالا توانسته در مقابل واردات موز، سيب صادر كند كه ما به جاي شكر، گيلاس وارد كنيم؟ لابد وزير يك كارهايي ميخواهد بكند! از من ميشنويد چغندركارها را همان روزي كه تا بهحال به امان خدا رها كرده بوديم، رها بگذاريم و بچسبيم به موز و گيلاس شب عيد! الان نان دارد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]