واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتوگو با والدین شهید علیرضا پورعزیز
قرار 30 ساله یک مادر شهید با فرزندش
انگار خودش میدانست که شهید میشود، قاب عکسش را به دیوار چسباند و گفت: «این عکس را هنگام تشییع جنازهام به تابوتم نصب کنید.»
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزمهای دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگهای غیرخودی است، ایثارگری و شهادتطلبی نقش بهسزایی در حفظ دین و ارزشهای آن و استقلال کشور ایفا میکند؛ ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن بهمنظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی است که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است. ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمانبر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریعکنندهای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشتهاند اما برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی خبرگزاری فارس در استان مازندران بهعنوان یکی از رسانههای ارزشی و متعهد به آرمانهای انقلاب اسلامی در سلسله گزارشهایی در حوزه دفاع مقدس و بهویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبتها و خاطرات رزمندگان و خانوادههای شهدا نشسته و مشروح گفتههای آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاریها از نظرتان میگذرد. * دستم را مقابل کسی به غیر از خدا دراز نکردهام
اصغر پورعزیز پدر شهید علیرضا پورعزیز میگوید: اگر از علیرضا بخواهم بگویم چیزی جز تعریف و تمجید، چیز دیگری ندارم بگویم، شاید بگویید دارد از پسرش به نیکی یاد میکند، ولی خدا شاهد است که چیزی به جز نیکی و کارهای خوب از او ندیدم. در بین فرزندانم شهید علیرضا چیز دیگری بود، یکی از خصوصیات بارز او خداترسیاش بود، با ایمان بود و اهل عبادت، بهطور کل جوان سر به راهی بود، هم درس میخواند و هم در کارهای منزل کمکحالم بود. یادم نمیآید چیزی او خواسته باشم و او انجام نداده باشد، پسرعمویش که شهید شد خیلی بیقرار شده بود، یک مرتبه همراه بسیج به جبهه رفت، وقتی موقع سربازیاش شد سریع رفت اسم خودش را نوشت، نگذاشت یک روز بگذرد، یکبار که من میخواستم به جبهه بروم مانع من شد، گفت: «تا جوانها هستند بر شما واجب نیست به جبهه بروید، جنگیدن برای جوانهاست.»
شهید تعلق به همه دارد و تعلق به کشور دارد، باید راه شهید را که راه امام حسین (ع) است، حفظ کنیم، خودمان را در مسیرش قرار دهیم، یکبار یک نفر آمد به من گفت: «چرا داری کار میکنی؟ سنت بالا رفته، من اگر جای تو بودم میرفتم یقه دولت را میگرفتم و میگفتم: من پسرم شهید شده، شما باید حقوق مکفی به من بدهید تا من دیگر کار نکنم.» به او گفتم: «من شهید ندادهام که با شهادت فرزندم دولت و ملت را بچاپم، تا به امروز دستم را مقابل کسی به غیر از خدا دراز نکردهام و امیدوارم تا پایان عمرم همینطور باشد. یکبار حاج آقا روحانی امام جمعه فقید بابل به منزل ما آمد، یک قرآن به من هدیه داد، برای شهیدمان هم قرآن خواند و فاتحه داد، درست بعد از دو سال از شهادت پسرم بود، به حاج آقا گفتم: «هیچی از شما نمیخواهم به غیر از این که راه فرزندانمان را ادامه دهید، نگذارید این انقلاب شکست بخورد.» حاج آقا سوالی از من کرد تا مرا محک بزند، گفت: «چرا باید شهید بدهیم؟» به او گفتم: «برای حفظ انقلاب باید از جان و مالمان بگذریم، حفظ انقلاب و کشور، حفظ دین ما هست، ناموس و آبروی ما است.» حاج آقا از من تشکر کرد و گفت: «همین طور است که میگویی.»
* هر روز سر مزارش میروم زبیده جعفرپور مادر شهید علیرضا پورعزیز میگوید: هر غروب که میشود به سر مزار پسرم میروم و برای شادی روحش فاتحهای میخوانم، خودم میدانم که او نیازی به فاتحه من ندارد ولی با خودم پیمان بستهام که این کار را بکنم و حالا که حدود 30 سال از شهادت فرزندم میگذرد، نشده است یک روز من در محل باشم و سر قبرش نروم. هر وقت به مسافرت میروم به نیابت خودم به دخترهایم و یا به عروسهایم سفارش میکنم که بر سر مزار بروند، فرزندانم میگویند از ترس این که عذاب وجدان نگیریم حتماً به نیابت به مزار شهید علیرضا میرویم.
همانطور که همسرم گفت، شهید خیلی مودب، با وقار و رفتار خوبی با هممحلیها داشت، خواندن دعای توسل را او در محل رسم کرد تا وقتی خودش بود همه کارها را بهدوش میکشید وقتی هم شهید شد، مدتی ادامه یافت ولی بنا به دلایلی تعطیل شد، انگار خودش میدانست که شهید میشود، قاب عکسش را به دیوار چسباند و گفت: «این عکس را هنگام تشییع جنازهام به تابوتم نصب کنید.» ما همین کار را کردیم، به برادرش گفت دنبال دفترچه خدمت سربازی نرو چون من شهید میشوم و تو معاف، همین طور هم شده بود. هر چه از آقا علیرضا بگویم کم گفتهام، خدا همه شهدا را با امام حسین (ع) محشور کند و ما را هم از لطف شهدا محروم نکند. به گزارش فارس، برای اولین بار، در سن 16 سالگی به جبهه رفت و عقیدهاش این بود که باید به جبههها رفت تا از مملکت و ناموس دفاع کرد، تنها آرزویش شهادت بود و این را به تمامی اعضای خانوادهاش گفته بود، او در یکی از نامهها به یکی از دوستانش گفته بود که در 25 اردیبهشت 66 قرار است به مرخصی بیاید، اما در 20 اردیبهشت 66 هنگام خنثی کردن مین در جبهه، به درجه رفیع شهادت نائل شد، پیکر مطهرش را در گلزار شهدای روستای مقریکلای بابلسر، به آغوش پرمهر خاک سپردند.
94/12/06 - 08:34
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]