واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتوگو با مادر شهید عباس خاننژاد
عکس امام را در آغوشم گذاشت و رضایت گرفت
از روی طاقچه عکس امام خمینی (ره) را برداشت و در آغوشم گذاشت و بعد رویم را بوسید و هر طوری بود رضایتم را جلب کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزمهای دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگهای غیرخودی است، ایثارگری و شهادتطلبی نقش بهسزایی در حفظ دین و ارزشهای آن و استقلال کشور ایفا میکند؛ ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن بهمنظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی است که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است. ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمانبر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریعکنندهای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشتهاند اما برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی خبرگزاری فارس در استان مازندران بهعنوان یکی از رسانههای ارزشی و متعهد به آرمانهای انقلاب اسلامی در سلسله گزارشهایی در حوزه دفاع مقدس و بهویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبتها و خاطرات رزمندگان و خانوادههای شهدا نشسته و مشروح گفتههای آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاریها از نظرتان میگذرد. مشهدی سیده امسلیمه محمدنژاد مادر شهید عباس خاننژاد میگوید:6 فرزند دارم که شهید عباس دومین فرزندم بود. بهعلت فقر مالی و بیماری که من و پدر خدابیامرزش داشتیم عباس از نعمت درس خواندن باز ماند، برای همین همیشه به نوههایم به خصوص به امیرحسین که با من زندگی میکند همیشه سفارش میکنم تا جایی که امکان دارد درسش را بخواند.
الان به شکر خدا همه چیز برایمان مهیا است، آن زمان نه برق داشتیم، نه آب داشتیم نه زمینی که در آن کشاورزی کنیم، زندگیمان بسیار سخت و مشقتبار بود، برای همین پسر شهیدم ناچار بود کار کند و خرج خانه را بکشد. هر چه از خصوصیات اخلاقیاش بگویم کم گفتهام، اهل نماز و قرآن و احکام اسلامی بود، همیشه با پسرخالهاش شهید شمسعلی در پی خواندن و آموختن قرآن و دعا در مسجد محل بود، خیلی خوشاخلاق بود، هر کاری پیش میآمد انجام میداد. مدتی در کارگاه بلوکزنی مشغول به کار بود، بعد مغازه تعمیرات دوچرخه و همچنین بنایی و باغبانی، دو سه ماهی مانده بود که به جبهه برود آمد پیشم و گفت: «ننه جان! رضایت بده که من بروم جبهه.» به او گفتم: «نه! تو تنها نانآور خانهای، نمیگذارم بروی.» بلند شد و از روی طاقچه عکس امام خمینی (ره) را برداشت و در آغوشم گذاشت و بعد رویم را بوسید و هر طوری بود رضایتم را جلب کرد. فردا صبح رفت منزل مادرم خدابیامرزم و به اتفاق او به خانه برگشت، در حضور مادربزرگش مجدداً از من اجازه رفتن به جبهه را گرفت، مادر خدابیامرزم رو کرد به عباس و گفت: «کجا میخواهی بروی؟ مادرت را تنها نگذار!» در جوابش گفت: «روزیرسان خداست، مطمئن باش وقتی من بروم، مادرم صاحب منزل میشود و زندگیش بهتر از حالا خواهد شد.» به شکر خدا همینطور هم شد، بعد از شهادت عباس بنیاد شهید این منزل را برای ما خریداری کرد و ما صاحب سرپناهی شدیم. بد نیست خاطرهای از عباس بگویم، پسرم بهمدت دو سال در بابل منزل مرد دکتری که یهودی بود کار میکرد، بهنوعی کارگر منزلش بود، روزی یکی از اهالی محل که الان هم در قید حیات هستند مرا دید و گفت: «سیده خانم! تو که سید اولاد پیغمبر هستی، چرا اجازه میدهی فرزندت در منزل یک یهودی کار کند؟» گفتم: «چطور مگه؟» گفت: «دیروز که رفته بودم شهر اتفاقی عباس را دیدم که در جیبش تکهای نان است و روی تکهای مقوا دم در آن مرد در حال نماز خواندن است.» من در جوابش گفتم: «من از کجا بدانم که او یهودی است!» تازه آنجا بود که متوجه شدم که چرا هر وقت به عباس میگفتم اگر غذایی آنجا هست برای ما بیاور، میگفت: «غذایش قابل خوردن نیست و بهانه میآورد.»
البته خودش هم از غذای آنها نمیخورد، بعد از اینکه متوجه این موضوع شدم رفتم پیش برادرم و گفتم: «پسرم مسلمان است بروید و او را از آنجا بیاورید، این بود سرگذشت پسرم ... .» سرانجام در تاریخ یکم اردیبهشت 1360 فرزندم در منطقه عملیاتی بازیدراز به درجه رفیع شهادت نائل آمد، تنها خواستهای که از پسر شهیدم دارم این است که از خدا بخواهد که به مادر مریضش شفا دهد، تا بیشتر از این باعث زحمت فرزندانم نشوم، امیدوارم شما هم در کارهایتان موفق و سربلند باشید تا پیش شهدا روسیاه نشوید. * فرازی از وصیتنامه مادر جان! من از شما می خواهم مثل مادران دیگر صبر و تحمل داشته باشید، مبادا گریه و ناراحتی دیگر از خودت نشان دهید که دشمن سود ببرد. برای من نگرانی نداشته باشید، شما به کار خود ـ کشاورزی ـ ادامه دهید که آنهم یک جنگ بزرگی است علیه دشمن. به گزارش فارس، شهید عباس خاننژاد فرزند ذبیحالله و سیدهآمنه، 9 تیر 1342 در بابلسر دیده به جهان هستی گشود و در یکم اردیبهشت 1360 در منطقه بازیدراز سرپلذهاب در غرب کشور جام شهادت را سرکشید؛ پیکر این شهید در گلزار شهدای آستانه امامزاده کریم و رحیم مقریکلای بابلسر به خاک سپرده شد.
94/12/02 - 10:51
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]