محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844113503
گشتی در بازار عجیب خنزرپنزری های تهران
واضح آرشیو وب فارسی:قم پرس: به بازار معتادان خنزر پنزری خوش آمده اید؛ فروشنده های معتاد، مشتری های معتاد، رهگذران معتاد، همه در نمایشگاهی از آت و آشغال هایی که از سطل های زباله بیرون کشیده شده اند، درهم می لولند. به گزارش جماران، روزنامه ایران ادامه داد: هرچیزی که به دردتان نمی خورد اینجا پیدا می شود. از تیغ چرخ گوشت زنگ زده یک پر شکسته تا قاشق و چنگال تابه تا که سیاهی لجن رویش جایی برای خودنمایی برق استیل باقی نگذاشته. کتانی های پاره پوره و سی دی های خش دار و انگشترهای بدلی و شلوارهای لی کهنه و کتاب کمک آموزشی ریاضی پایه دوم و کاپشن رنگ و رو رفته کره ای... . از اتوبان جوانه در جنوب غرب تهران که بپیچی سمت بزرگراه شهید کاظمی، زیر پل، شهر بزرگ و اوراق و زنگ زده ای می بینی؛ انگار خوره به جان آسفالت خیابان و ستون های پل افتاده باشد. فقر و اعتیاد این تکه از شهر را مثل موریانه جویده است. معمولاً از ساعت 10 صبح به بعد سروکله شان پیدا می شود. هرکسی باری به دوش گرفته و سلانه سلانه می آید. بعد هرکدام بساطش را با نظم و وسواس روی کارتن و گونی و نایلون های بزرگ زباله پهن می کند و چمباتمه می نشیند و در آفتاب کم رمق بهمن ماه چرت می زند. بعضی ها سرشان آنقدر به زمین نزدیک می شود که مثل پاندول ساعت تا روی خنزرپنزرشان آویزان می شود. بارها و بارها خواسته یا ناخواسته از کنارشان گذشته بودم ولی نه برای گزارش، بلکه در لباس شهروندی محترم که وقتی چنین بساطی را کنار گاردریل می بیند قفل درهای ماشین را می زند و پایش را روی پدال گاز می گذارد. ولی امروز مجبورم ببینم زیر پوست این تکه از شهر چه می گذرد؟ بساط خنزر پنزرفروشان درست نزدیکی خانه های مردم و فروشندگان لوازم خانگی و مبل فروشان است. جمع شان درست مثل لکه سیاهی است روی فرشی کرم رنگ و خوش نقش.کمی آن طرف تر بچه ها بی توجه به دنیای افیون، دنبال توپ این طرف و آن طرف می دوند و فوتبال بازی می کنند. یک همزیستی مسالمت آمیز، شاید هم بی خبر از هم. ماشین پلیس رد می شود و معتادان به فکر علم کردن سیخ و سنگ ظهرگاهی شان هستند. این صحنه ها دیگر تکراری است و آژیری را به صدا درنمی آورد. پای بساط خنزری ها از اصل مطلب نگذرم، برای تماشای نمایشگاهی از زباله آمده ام. درست زیر پل و کنار ستون های دودگرفته ماشینم را پارک می کنم. در 10 متری ام 40 - 30 نفری کنار هم بساط کرده اند. هر چیزی که به نظر بی ارزش می آید روی زمین پهن است. سر و صدای ماشین هایی که با سرعت 90 - 80 کیلومتر می گازند بیشتر از صدای فروشندگان است. بهتر است بگویم صدای آدم های اینجا در نمی آید. بیشترشان سر را لای زانوها برده اند و زیر آفتاب سرد زمستان خماری می کشند. انگار لاک پشت هایی که در لاکشان فرو رفته باشند. نخستین بساط کننده، چادر سرمه ای گل منگلی را روی زمین پهن کرده و روی آن هم چند کتانی و کفش و کاپشن کهنه انداخته. به علاوه چند بشقاب ملامینی و یک رنده قرمز قدیمی. مشغول مرتب کردن است. بالای بساطش می ایستم و طوری وانمود می کنم که مشتری ام. در میان کتانی ها یک جفت از بقیه تمیزتر است. - داداش مارک داره. شماره پات چنده؟ - نه کتونی نمی خوام. - چی به کارت میاد؟ - از این چادر خوشم اومده. چند؟ - داداش اینو قلم بگیر. چادر ننمه. نمی فروشم. وقت سرو کله زدن ندارم و باید از همه چیز و همه کس سردربیاورم. وقتی به طرف بساط دیگر می روم داد می زند: «مهندس بیا ببینم چند می خوای. بیا نرو.» به دو هزار تومان راضی است تا چادر ننه جانش را بفروشد. بساطی ها دیگر کف زمین را با موهایشان جارو می کنند. خماری امان شان را بریده. آنقدر با گردن های چرک و کبره بسته خم شده اند که می توان یکی یکی مهره های شان را شمرد. شاید یک ماهی باشد حمام نرفته باشند. یکی شان از چرت می پرد: «دکتر چیزی می خوای؟ حراج آخر سال گذاشتیما» می پرسم نوار جمع کن (همانی که در دهه 70 برای بازگرداندن فیلم های نوار ویدئو به اولش استفاده می شد) چند؟ - 10 تومن خیرش را ببینی. - کمتر. - آخر آخرش 5 تومن. پیش خودم می گویم چه مردم آزاری شده ام که چرت خلق الله را پاره می کنم بدون اینکه حتی بخواهم دست به چوب کبریتی بزنم. مرد خمار با عضلات وارفته و پوست نمور و صورت سیاه درهم کشیده اش داد می زند: «دیدی خریدار نیستی، مردم آزاری، خواستی خمارترم کنی.» به ذهنم رجوع می کنم و می گویم نکند این بابا آنقدر مواد کشیده که می تواند ذهن آدم ها را بخواند. آخه هر چیزی که به آن فکر می کردم نثارم کرد. اینجا همه فروشنده ها معتادند جز یک نفر. پیرمرد قدکوتاهی با سری نیمه طاس و چشمانی فرو رفته در جمجمه و لباس هایی مندرس؛ کتانی های اسپرتکس قدیمی به پا دارد، اما دستکش هایی که به دست کرده بیشتر از همه مشخصاتش او را به چشم می آورد. دستکش های ظرفشویی. همان هایی که ساق بلند و ساق کوتاه دارند. دستکش صورتی دسته بلند به دست دارد. گونی 10 کیلویی برنج... روی زمین انداخته و رویش چند قیچی سلمانی و تیغ اصلاح و چند پیچ گوشتی و انبردست زهوار دررفته. برخلاف بقیه که آویزان آدم می شوند که جان مادرت بخر، پیرمرد فقط نگاهش را به نگاه آدم گره می زند. می شود غم را ته چشمانش دید. گرفتار است. می خواهد چیزی از او بخرم. در میان خرت و پرت هایش آچار چرخ دارد. - عمو جان چند؟ -هر چه دوست داری بده. - 5 تومن خوب است؟ -زیاد است. - 3 تومن کفایت می کند. و من همانی را که خودم گفته ام تقدیم می کنم ولی در عوض بقیه پول می خواهم به سؤالاتم جواب دهد. انگار پاهایش درد می کند. می نشیند روی جدول کنار خیابان. من هم مقابلش می نشینم و می پرسم میان این همه معتاد که معلوم نیست چه مریضی ای دارند، چه می کند؟ سرش را تکان می دهد و می گوید چاره ای ندارد. سؤال پیچش می کنم. با بغض از معتاد بودن تنها پسرش حرف می زند که دمار از زندگیش درآورده. فکر کنم مدت هاست منتظر کسی بوده که سفره دلش را باز کند و من در نقش جدیدی ظاهر می شوم و نقشم را به یک مونس غمخوار تغییر می دهم. «پسرم معتاد است. کار نمی کند. درس هم نخواند. روزگار من و مادرش را سیاه کرده. اول تریاک می کشید و الان هروئین و کراک و کوفت و زهرمار. چندبار کمپ بردیم ولی فایده نداشت. بازنشسته ام و نصف 700 هزارتومان حقوقم برای اعتیاد پسرم خرج می شود. اگر پول ندهم وسایل خانه را می دزدد و به قیمت 2 - 3 هزار تومان می فروشد تا خرج نشئگی اش دربیاید. واقعاً نمی دانم چکار کنم. به زنم گفتم خرت و پرت هایی را که به درد نمی خورند کنار بگذارد تا خودم به قیمت بفروشم. وسایلی که به دردمان نمی خورد اینجا می آورم بفروشم و خرج مواد پسرم را جور کنم. شده ام گاو پیشانی سفید. آبرویم توی فامیل رفته. چندبار خواستم از دست پسرم خودکشی کنم ولی دلم به حال زنم سوخت. بعد از من حتماً زیر مشت و لگد پسرخمارم جان می دهد. واقعاً نمی دانم چه کنم!» چین پیشانیش که راوی سال های پردردی است جمع تر می شود، سرش لقوه می گیرد و فک هایش چفت هم می شوند و ناگهان بارانی از درد. شانه هایشان تند و تند بالا و پایین می شود مثل بچه ای که خانواده اش را گم کرده. نقشم را تکمیل تر می کنم و شانه هایش را می گیرم و او را به آرامش دعوت می کنم، تنها کاری که از دستم بر می آید. پولی را مچاله می کنم و داخل جیب کاپشن قدیمی اش فرو می برم تا لااقل امروز را به زحمت نیفتد. از فروش به مصرف وقتی پیرمرد را به امان خدا می سپارم صحنه عجیبی می بینم؛ به مغزم فشار می آورم که این چرخ زاپاس چقدر آشناست!!! ای داد چرخ زاپاس ماشین خودم است. سرم را برمی گردانم و با وحشت می بینم که در صندوق عقب ماشینم در میان پایه های دود گرفته رو به بالاست و چند معتاد در حال غارت آن. بدو بدو و با سر و صدا به سمت ماشینم می دوم و همزمان موفق می شوم میهمانان ضیافت ماشین را از آنجا دور کنم. دوباره برمی گردم به سربساط ها. چشم می چرخانم تا چرخ زاپاسم را پیدا کنم. برای چه آمده ام و حالا به دنبال چه چیزی هستم؟ در چشم فرو بستنی خودم قربانی سرقت شدم. همچنان که بساط ها را می کاوم در نقطه ای دورتر از جمعیت و نزدیکی باغچه ای با شمشادهای بلند چرخ زاپاس را همراه با مجرم پیدا می کنم. بالای سر معتاد می ایستم و قیمت چرخم را با مسخرگی تمام می پرسم. - لاستیک مارک ... 50 هزارتومان. می خوای؟ - از کجا آوردی پهلوون؟ - برای ماشین داداشمه. - به نظرت ارزون نمی فروشی؟ - پایین گفتم که بخری. مجرم متملق از رو نمی رود و با صدای بلند می گویم باید به پلیس زنگ بزنم. خیلی پررویی که چرخ زاپاسم را دزدیده ای و حالا می خواهی 50 هزار تومان آن را به خودم بفروشی. چنگی به چرخ می زنم و به سمت ماشین خودم می برم و طرف هم پشت من راه می افتد و هزار قسم و آیه که چرخ خودش است. سیخی داخل لباسش است که معلوم می شود ابزار جرم است و از آن برای بازکردن صندوق عقب استفاده کرده. به هر ترتیبی است از شر دزد دروغگو راحت می شوم. کم مانده بود جای دزد و شاکی عوض شود! ساعت یک ظهر است و فروشنده ها به جای صرف ناهار سراغ سیخ و سنگ و تنگ شیشه ای و گرد سفید می روند. همان ابتدای بساطی ها مرد درب و داغانی که افیون پوست بدنش را به قفسه سینه و دنده هایش چسبانده با آن لباس های ژنده اش بساط دیگری را می گشاید. فندک اتمی چرک گرفته با پایپ و بعد... سه معتاد نزار که حتی نمی توانند خودشان را از روی زمین جمع کنند آنچنان درگیر دم گرفتن از وافور شیشه ای هستند که به نگاه رهگذران و سرنشینان و رانندگان خودروهای عبوری اهمیتی نمی دهند، اصلاً شاید برایشان مهم نیست. آن طرف هم بچه ها دست از بازی نکشیده اند. گه گداری هم نگاهشان به بساط افیونی می افتد. از کوک کنندگان ساز می پرسم مواد را از کجا گیرمی آورند. هر سه انگشت شان را به آن سوی بساط ها دراز می کنند. مردی همشکل خودشان که روی یک موتور گازی نشسته و بساطی با دستمال رنگ باخته جلویش پهن کرده. چه چرخه عجیبی! چه حقیقت چندش آوری! وسایل دزدی یا چیزهایی که به عنوان زباله دور می ریزیم برمی گردند به اینجا و شاید کسی پیدا شود تا بخرد و بعد پول آن همینجا در یک لحظه دود شود، نه دودی که به هوا برود. دودی است که یکراست می رود توی مخ و آخرش می شود توهم و قتل و غارت و دزدی و بی خانمانی. انگار اعتیاد خرده خرده استخوان های این آدم ها را می جود. انگار نمی شود کاری کرد. یعنی کار تمام است؟ چند متری با ماشین فاصله دارم و اتفاق های امروز را مرور می کنم و مثل یک اسفنج افکارم بیرون می ریزد.پیش از جویده شدن برمی گردم به سرزمین خلسه!
شنبه ، ۱اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قم پرس]
[مشاهده در: www.qumpress.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]
صفحات پیشنهادی
گشتی در بازار عجیب خنزرپنزریهای تهران
شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۲ به بازار معتادان خنزر پنزری خوش آمدهاید فروشندههای معتاد مشتریهای معتاد رهگذران معتاد همه در نمایشگاهی از آت و آشغالهایی که از سطلهای زباله بیرون کشیده شدهاند درهم میلولند به گزارش ایسنا روزنامه ایران ادامه داد هرچیزی که به دردتان نمیخورشد مثبت بورس تهران برخلاف بازارهای جهان
در حالیکه بازارهای جهان از ابتدای سال 2016 روند نزولی پیدا کرده اند بورس تهران رشد بیش از 25 درصدی را شاهد بوده است شبکه آمریکایی سی ان ان در گزارشی با اشاره به رشد چشمگیر بورس تهران نوشت در حالیکه بازارهای جهان از ابتدای سال 2016 روند نزولی پیدا کرده اند بورس تهران رشد بیش ازگسترش مناسبات تهران-پاریس/ فاز جدید همکاریها در بازار کار
معاون وزیر کار عنوان کرد گسترش مناسبات تهران-پاریس فاز جدید همکاریها در بازار کار شناسهٔ خبر 3559781 - جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲ ۰۴ اقتصاد > کار و تعاون معاون وزیر کار در دیدار با سفیر فرانسه در تهران خواستار شکلگیری دوباره همکاریها در زمینه آموزشهای فنی و حرفهای شد بهگزارش سی ان ان از رشد مثبت بورس تهران برخلاف بازارهای جهان
چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴ ۵۹ شبکه آمریکایی سی ان ان در گزارشی با اشاره به رشد چشمگیر بورس تهران نوشت در حالیکه بازارهای جهان از ابتدای سال 2016 روند نزولی پیدا کردهاند بورس تهران رشد بیش از 25 درصدی را شاهد بوده است به گزارش ایسنا شاخص بازار بورس تهران از زمان برداشته شدن تراهاندازی بازار آتی ارز در بورس تهران یا بورس کالا
تراز مدیرعامل بورس تهران با اشاره به آخرین برنامه عرضههای اولیه سهام در تالار شیشهای گفت معاملات آتی ارز میتواند در بورس تهران و در راستای پوشش ریسک سرمایهگذاران خرد مورد استفاده قرار گیرد به گزارش تراز حسن قالیباف اصل مدیر عامل بورس تهران در پاسخ به این پرسش که بازار آتمعاملات عجیب و غریب در بازار مسکن/ معاوضه برنج با ساختمانهای میلیارد
معاملات عجیب و غریب در بازار مسکن معاوضه برنج با ساختمانهای میلیارد اقتصاد > مسکن - اقتصاد نیوز نوشت در میان آگهیهای عجیبی که این روزها در رابطه با مسکن وجود دارد به تازگی تعویض برنج با ملک نیز مشاهده میشود به تازگی آگهیهای جالبی برای فروش ملک دیده می&zwnسفیر ایران در پایان ماموریتش در آنکارا در نشستی خبری بیان کرد ریاض با واقعیات منطقه کنار بیاید/سفر داود اوغلو
سفیر ایران در پایان ماموریتش در آنکارا در نشستی خبری بیان کردریاض با واقعیات منطقه کنار بیاید سفر داود اوغلو به تهران بخش خصوصی ترکیه در ورود به بازار ایران محتاط استسفیر ایران در آنکارا از سفر نخستوزیر ترکیه در شش ماه نخست سالجاری میلادی به تهران خبر داد و گفت که حسن روحانی و هتوزیع فوری میوه های عجیب در تهران+عکس
به گزارش شهدای ایران رئیس اتحادیه باغداران گفت دیشب حجم وسیعی از انواع میوه های تابستانه خارجی به صورت ناگهانی و شبانه در میدان میوه و تره بار تهران توزیع شده ضمن اینکه این کار با رابطه بازی انجام شده است مجتبی شادلو اظهارداشت شب گذشته ۱۰ نوع میوه تازه خوری تابستانه از اقصمعاملات عجیب و غریب در بازار مسکن
معاملات عجیب و غریب در بازار مسکن در میان آگهیهای عجیبی که این روزها در رابطه با مسکن وجود دارد به تازگی تعویض برنج با ملک نیز مشاهده میشود به گزارش اقتصاد نیوز به تازگی آگهیهای جالبی برای فروش ملک دیده میشود از آگهی فروش ویلا به همراه اسب گرفته تا شرط مذهبی بودن مشتری براورود میوه های عجیب به تهران +تصاویر
رئیس اتحادیه باغداران گفت این محصولات از طریق سیستم ترانزیت و جاده های اصلی آمده اند چون میوه هایی نیستند که بتوانند با خر و قاطر از کوه ها و مناطق صعب العبور وارد شوند به عنوان مثال وقتی گیلاس از دماوند به تهران می رسد کیفیت آن کلی تفاوت می کند به گزارش تنگستان نما پنجشنبه-
گوناگون
پربازدیدترینها