واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: صرفاً جهت اطلاع خانواده!
مخاطب سينماي ما فيلم خانوادگي دوست دارد، چه شيرين باشد و چه تلخ. البته از داستان تكراري، فراري است و از اغراق و شعار هم.
نویسنده : محسن غلامي (قلعه سيدي)
مخاطب سينماي ما فيلم خانوادگي دوست دارد، چه شيرين باشد و چه تلخ. البته از داستان تكراري، فراري است و از اغراق و شعار هم. دلش رضا نيست پاي هر فيلمي بنشيند. برايش قصه و نوع نگاه فيلمساز به خانواده مهمتر است. اما ميشود از ايده تكراري، فيلمنامه خوب نوشت و زاويه ديد را عوض كرد. مثل كاري كه كيارش اسديزاده پس از فيلم محفلي و دورهمي «گس»، اينبار خواسته بهطور آبرومند در «شكاف»انجام دهد البته نصف و نيمه. ميشود اسمش را گذاشت بحران در خانواده شايد. روايت دو خانواده در عرض و با هم كه يكي فرزند طلاق دارد و ديگري برسر دوراهي براي داشتن يا نداشتن فرزند است. قصهاش «بچهمحور» است! خيلي سعي كرده قلم و تكنيك فيلم، جدي باشد ولي در ابتدا اينكه «شكاف»را نميشود زيادي جدي گرفت چون بضاعتش خيلي نيست. درد دارد و نگاهش به خانواده و دوستداشتن، قابل تأمل است. با اينحال بعد از اينكه ميگويد دردش چيست از يك نقطه ديگر كسلآور ميشود. پس يك جايش حتماً ميلنگد به گمان من در محتواپروري يك خطي آن است.
تعليق و جذابيت را دريابيد
«شكاف»در آغاز جار ميزند كه هدفمند است چه مثبت چه منفي، براي نوشتنش فكر شده، خطرپذير است و ميداند چطور به فينال بچسبد ولي به عنوان اثري كه صرفاً قصه بدنه دارد و لاغير، زيادي طول ميكشد. حيف نيست كه خردهروايت به آن اضافه نشده؟ شايد از يكنواختي درميآمد. كما اينكه داستان را لفت ميدهد؛ چقدر «پيمان و سارا» كلافهاند كه بالاخره بچهدار بشوند يا نه؟ درپايان نيز به جواب نميرسند و به عهده بيننده ميگذارند(با دو پايان مرتبط اما قابل تفكيك).
فيلم دنبال پنهانكاري و خالي از اصل غافلگيري است و نقطه عطف كم دارد. فقط يك گره دارد كه چرايي سرفه كردن ايليا و تاحدودي مشكل زنانه سارا باشد. تعليقش هم چند سكانس مربوط به قبل و بعد مرگ اوست كه نقطه اوج است. بقيه سكانسها نه اينكه زيادي باشند اما دور تكرار ميزنند چون جذاب نيستند. يا دعواي «فرهاد و نسيم»است يا بلاتكليفي زوج ديگر. روي نقطه تقابل و كشمكش شخصيتها توجه كرده كه بيشتر خاكسترياند. بالاخره اين آثار كه دست روي سوژه ملتهب حي و حاضر ميگذارند، نبايد در دام سخنراني بيفتند چون سر و كارش بايد با درام باشد. حرفي در فرم و تكنيك بروز دهد. درجايي بيننده را به صندلي بچسباند. داراي اكت و رياكشن باشد؛ چه حال تماشاگر را خوب كند و چه حتي بد، ايرادي ندارد چون حقيقت هميشه شيرين نيست. مهم اثرگذاري است كه با كنش فيلمساز و واكنش بيننده بهدست ميآيد. بدتر اينكه در برخي جاها به ويژه در تكنيك شبيه «جدايي نادر از سيمين» ميشود!
زبانش هشدار دارد، رمق ندارد
معني برخي گريمكردنها را نميفهمم! بازيگري كه مثلاً از حمام بيرون ميآيد يا درون استخر است چرا بايد پودر و رژ و غيره داشته باشد؟ متأسفانه عمده بازيها نيز فقط در چند لوكيشن محدود مثل استخر، ماشين و چارديواري خانه ميگذرد. گرچه از كستينگ بازيگران فيلم، ايرادي نميتوان گرفت بالاخره سليقهاي است درعين اينكه كارشان باكيفيت است و براي نقششان، شخصيت دارند. زهر لوكيشن و سكانسهاي نسبتاً تكراري با بازي روان اينها تا حدودي گرفته ميشود (مثل سكانس دعواهاي پيروزفر و دولتشاهي يا شوك مرگ ايليا).
تلخي فيلم گزنده است؛ اصطلاحاً نيش ميزند. در نگاهش به طلاق و مسئوليت نسبت به بچه، قصدش حفاظت است نه تخريب. اما اين نيت فيلمساز است صرفاً بهطور بالقوه. حرفش را هم زده به جامعه مدنظر كه زوجين باشد، ولي بيشتر بزن- در رو شده. يعني حرفش اقناع نميكند و زيادي همه چيز را به عهده تصميم مخاطب ميگذارد. توجه كنيد به دو سكانس پاياني؛ بالاخره كدام يك؟ بازهم بيننده تصميم بگيرد؟
«شكاف»وجه رئاليستي مشهودي دارد. در واقع طبيعي روايت ميشود، زنده است مثل همين آدمهاي دور و بر خودمان هستند؛ چون كاركترها حداقل بابك حميديان و پيروزفر خوب از آب درآمدهاند. حتي وراجيهاي زياد از حد بازيگرانش اعصابخردكن نيست. ولي دقت كردهايد در هر سكانس يا نهايتاً هر پلان، بالاخره صداي موبايل درميآيد؛ انگار كه گوشي هم يك پا بازيگر فيلم است! لابد در مونتاژ كسي حواسش نبوده.
اصل را فداي فرع نكنيد
البته كارگردان چه بسا مثل فيلم اولش، در بزنگاههايي اينجا نيز شيطنت دارد اينبار به شكل محترمانه. چنانكه امكان دارد برخي به سكانسي مثل شوخي زوج حميديان با توسلي در مورد تولد بچه يا سكانس بعد از دوش گرفتنشان در شب، خرده بگيرند كه ناحق هم نيست. اين جنس روايتگري شايد جذابيت لحظهاي درست كند اما ممكن است باعث پس زدن برخي مخاطبانت بشود. بالاخره فيلمي كه ادعا دارد نبايد دست به دامن هر شاخ و برگ اضافهاي به قصهاش بشود. نقد جدي است و چكش به كاري ميزند كه جدي ساخته بشود؛ ابايي هم نداريم كه بگوييم«شكاف»نيز ميتوانست چنين اثري باشد اگر كمي جمع و جورتر ساخته ميشد و داستانش را تو در تو ميبُرد. تلخ است كه باشد. نكند از طلاق و مرگ بايد طلب شادي كرد. ولي يادتان باشد كه چركي بار محتواي سوژه با كدر كردن رنگ تصوير بهدست نميآيد. كلام آخر اينكه حداقل «شكاف»براي كارگردانش نقطه عطفي است و پا گذاشتن روي پله بالاتر. ولش نبايد دلخوش كند چون قوام فيلمش به بازيهاست و كليكخور بودن موضوعش؛ و نه درام يا حتي اوجش كه تراژيك ميشود. سيناپس خوبي دارد كه ميشد آن را بيشتر پروراند و حس تنش آن را با تعليقات، براي بيننده بيشتر كرد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]