تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816333263




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«شهادت» کالای بازاری نیست


واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
«شهادت» کالای بازاری نیست
«شهادت» کالای بازاری نیست از آن روز به بعد برای یافتن پاسخ دل که پرسیده بود پس چه شد نتیجۀ یک عمر آرزو و تلاش برای شهادت، آوارۀ گذشته و حال و آیندۀ خودم بودم تا اینکه دیروز حوالی غروب فهمیدم که شهادت کالای بازاری نیست و نصیب هر کسی هم نمی شود.


به گزارش فرهنگ نیوز، بعد از چند هفته درگیری و کشمکش درونی، دیروز حوالی غروب به نتیجۀ مهمی رسیدم. راستش را بخواهید در این چند هفته به دنبال پاسخی محمکه پسند و شفاف برای پرسش چالشی و جنجالی دلم بودم. البته در گوشی عرض کنم که من همان روزهای اول به نتیجه رسیدم ولی جوانب متعدد و مختلف موضوع نیاز به بررسی و تحقیق بیشتر داشت.

   دردسرتان ندهم. ماجرا از این قرار است که یک روز صبح به آیینه خیره شده بودم و برای سلامتی و چشم نخوردن خودم چارقل می خواندم. حال و هوای خوش آیینه و صدای شر شر آب و نشاط صبحگاهی و خروس خوانی کبک، من را به آغاز یک روز رویایی امیدوار کرده بود که جناب دل بعد از سالیان دراز از خواب خوش بیدار شد و با یک ژست عالمانه به من گفت: « هی فلانی! یه نگاه به خودت بنداز؛ ببین دیگه یه تار موی سیاه هم تو سرت نیست. »

   با حالتی شبیه فرمانده های شکست خورده نگاهم را به سمت آیینه پرتاب کردم. دل بیچاره راست می گفت. آثار و علائم پا به سن گذاشتن در چهرۀ من با چشم بسته هم دیده می شد ولی به قول جوانهای امروزی من نباید جلوی دل کم می آوردم. خیلی زود بر اوضاع خودم مسلط شدم و بادی به سینه انداخته و با حالتی بی تفاوت گفتم: « هی دل غافل! مگه پیر شدن عیبه؟ همه پیر میشن. این خاصیت روزگاره ». صدای خندۀ دل مثل بمب در مغزم ترکید. من که هنوز چیزی از منظور مستتر در پشت حرفهای دل نفهمیده بودم بهت زده منتظر ادامۀ ماجرا بودم که دل بعد از چند لحظه سکوت گفت: « پیرمرد! عمرت تموم شد و شهید نشدی؛ حواست هست؟ چی شد نتیجۀ یه عمر آرزو و تلاش برای شهادت ». طعنۀ دل مثل عمود آهنین بر سرم فرود آمد و کم مانده بود قالب تهی کنم.

   سراسیمه و هراسان به سراغ سجل خاک خورده ام رفتم. چند دهه از تاریخ تولدم گذشته بود. بغض گلوی احساسم را گرفته بود. نفسم بالا نمی آمد. نگاهی به پشت سرم انداختم. پر بود از آرزوی شهادت و برگزاری یادواره و گفتن از شهیدان و هزاران ساعت تنفس در حریم حماسه. خوبتر که نگاه کردم دیدم در تمام این سالها درست همانجایی که من با حال و حالتی عارفانه از شهادت دم می زدم صدها نفر آرام و بی ادعا شهید شده اند و من همچنان مشغول تفحص سیرۀ شهدا هستم.

   از آن روز به بعد برای یافتن پاسخ دل که پرسیده بود پس چه شد نتیجۀ یک عمر آرزو و تلاش برای شهادت، آوارۀ گذشته و حال و آیندۀ خودم بودم تا اینکه دیروز حوالی غروب فهمیدم که شهادت کالای بازاری نیست و نصیب هر کسی هم نمی شود. کسی که می خواهد شهید شود باید از همه چیز این دنیا و آن دنیا دل کنده و مهیای رفتن باشد. نقل است که حبیب بن مظاهر هنگام رفتن به کربلا با مسلم بن عوسجه روبرو شد. از او پرسید که «ای مسلم به کجا می روی؟» پاسخ داد: «به حمام می روم». حبیب گفت «الان زمان این کارها نیست. از سیدالشهداء علیه السلام نامه رسیده و باید رفت». تاریخ نویسان اینگونه گفته اند که مسلم بعد از شنیدن این حرف حتا به خانه نرفت و یکسره عازم کربلا شد. بگذریم! من بعد از بازخوانی حال و رفتار شهدا فهمیدم مال شهادت نیستم.

   به گمانم این حس و حال هم موقتی باشد و بعد از این باز هم من باشم و یاد شهیدان و همان حرفهای به ظاهر قشنگ همیشگی.
*حمید بناء

منبع: مشرق


94/11/1 - 10:59 - 2016-1-21 10:59:41





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن