واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۷
«پاسداشت یاد و خاطره استاد مشفق کاشانی» با حضور جمعی از شاعران و دوستداران این شاعر فقید در محل انجمن شاعران ایران برگزار شد. به گزارش ایسنا، بر اساس گزارش رسیده، آغاز این جلسه با خواندن قرآن توسط سیدحسین موسوی بلده و خواندن شعری از مشفق کاشانی توسط سهیل محمودی همراه بود: « تا بگیرم پرده از سوز نهان خویشتن سر کشیدم شعله آسا از زبان خویشتن دور از مهر تو ای مه تیره از بد اختری ست اختری جستم اگر در آسمان خویشتن کردم از افسانه شیرین خود آخر به خواب مردمان دیده را در آشیان خویشتن ... » در ادامه، فاطمه راکعی مدیرعامل انجمن شاعران ایران با اشاره به شعرهای تاثیرگذار مشفق کاشانی گفت: « مهربانی توام با تواضع و فروتنی استاد مشفق و طرز فکر و عقیده و اندیشه اجتماعی ایشان مثالزدنی بود. ایشان همه را فرزندان معنوی خودشان تلقی میکردند و هوش سرشار و دقتشان همیشه برای رشکبرانگیز بود.» راکعی صحبتهای خود را با این بیت به پایان برد: «بلندی تو کجا و بیان قاصر من / فراز مسند خورشید جایگاه شماست». سپس جعفر رسولزاده یکی از شاعران شهر کاشان دو شعر از آثارش را برای حاضران خواند: « مستی ز سر به در نکنیم اگر که هست این جام ها به خانه خمار می رسد بعد از تو مشفقانه غزل گفتن آرزوست وقتی قرار شعر به اقرار می رسد» «پیش از این هم بودی ای ایران من چون جان من بعد از این هم زنده خواهی ماند ای ایران من این خلاف آمد ایام بی تکرار نیست تا ببینی دیده ای شب های بی پایان من ما قرار ماندنی داریم با هم نسل نسل این تداوم از نیاکان است و فرزندان من ای وطن ای زخمی قداره بندان قرون غربت آیین شد تنت از دشنه دوران من . . .» در ادامه، سیدحسن امین با اشاره به کتاب «خلوت انس» مشفق کاشانی و مقدمهای که بر آن کتاب تحریر کرده است گفت: «این افتخار بسیار بزرگی بود که مقدمه ای بر کتاب یک شاعر بزرگ و محبوب و کسی که مورد قبول و پذیرش اکثریت شاعران روزگار خود بود بنویسم. من ایشان را از سال 1343 وقتی هنوز دانشآموز بودم میشناختم. استاد مشفق کاشانی یکی از صدرنشینان انجمنهای ادبی ایران بودند و خوشبختانه تمام خاطرات ایشان از این انجمنها مکتوب شده است.» جلسه با صحبتهای احمد مسجدجامعی عضو شورای شهر تهران ادامه یافت. وی صحبتهایش را با بیان خاطرهای از شب درگذشت مشفق آغاز کرد و گفت: «مشفق کاشانی از آن دسته آدمهایی بود که مرگش ادامه زندگیاش بود.» او همچنین از تاثیر حضور مشفق کاشانی در شورای شعر و کمک به موسیقی پاپ و نوگرایی در موسیقی توسط این استاد پیشکسوت سخن گفت. ادامه این نشست با شعرخوانی محمد سلمانی (پیچک) و حسین آهی همراه بود: محمد سلمانی (پیچک): « به من گفته بودند خاموش باشم فقط گوش باشم فقط گوش باشم به من گفته بودند حتی نباید نباید که بسیار باهوش باشم موافق نبودند در شعرهایم گهی میش باشم گهی موش باشم غزل جز برای غزالان نگویم و از یاد مردم فراموش باشم ببینم و حاشا کنم آنچه دیدم که گفتند باید خطاپوش باشم سیاووشسیرت نباشم ولیکن شبستان سودابه آغوش باشم ولی من مگر میتوانم عزیزان که مدیون خون سیاووش باشم» حسین آهی: «فریادم از بی کسی در غبار قفس نیست گیرم قفس را گشودند، دیگر نفس نیست چون مرغ تصویر پروازم از یاد بردند تقدیر ما چون قناری به غیر از قفس نیست ما زخمی روزگاران تزویر و زوریم هرچند دیگر هراسی ز شیخ و عسس نیست در ما نگیرد هوای فریب و فسونی سیمرغ قاف قناعت اسیر مگس نیست آزادگی ضامن صبح آزادی ماست ما را به جز فیض آزادگی دادرس نیست آزادی ای آفتابی ترین صبح رویا در سایه سار هوای تو دود هوس نیست آزادی ای ابر جاری بباران به یاری شب های این شوکران را مجال نفس نیست تا خلق در کاروان سحر پیشتازند ما را از این راه روشن سر باز پس نیست...» سپس ساعد باقری عضو هیئت مدیره انجمن شاعران ایران با اشاره به شیوه غزلخوانی مشفق و تاثیر وی در سیر تحول و تطور غزل گفت:« یک دوره بسیار حیاتی در تحول غزل وجود داشت که اگر نبود ما احتمالا در غزل دوره بازگشت میماندیم و وارد دوره غزل نو نمی شدیم. استاد مشفق کاشانی یک حلقه واسط بودند میان غزل نو و کهن و نقش بسزایی در این تغییر و تحول داشتند.» او در ادامه شعرهایی از مشفق کاشانی را به همراه اجرای ویولون منوچهر سهیلی برای حاضران خواند: « سرگران آمد و ننشست و سبکبال گذشت دیده بر هم زدنی نوبت دیدار گذشت قد نیفراخته غوغای قیامت برپاست پرده نگشوده ز رخسار شب تار گذشت...» اجرای ویولون توسط منوچهر سهیلی با همراهی تنبک مهیار سهیلی بخش دیگری از از برنامه «پاسداشت یاد و خاطره استاد مشفق کاشانی» بود. این مراسم در ادامه با صحبتهای مرتضی کیمنش (نوه مشفق کاشانی) و بیان خاطراتی از او و شعرخوانی جواد جهانآرایی، افشین علاء و فاطمه راکعی همراه بود. غزلی از جواد جهانآرایی در سوگ مشفق کاشانی: « آن روز که جسم تو به چنگ عجل افتاد بس زهر کزین زخمه به تار غزل افتاد وقتی غزل آخر خود را ننوشتی سرمایه بازار سخن در خلل افتاد از بس که صداقت به کلامت شده جاری هر بیت تو در عرصه ضرب المثل افتاد از بس سخن نغز تو آورده شکرخند گیرایی بازار عسل از عسل افتاد پیش از تو سخن فرصت ابراز نیاورد بعد از تو شکر از لب لعل غزل افتاد...» غزل افشین علاء برای مشفق کاشانی: «ای تکیه بر عصازده، نازد عصا به تو در ایستادگی، همه سروها به تو ای تکیهگاه مردم دانا به حیرتم تو تکیه بر عصا زدهای یا عصا به تو؟ از دامنت اگر که شوم دور، کمترم از چوب آن عصا که کند اتکا به تو عمری بر این کبود، غریبانه زیستی ای بغض ابرهای غریب آشنا به تو سقف و ستون و رونق این انجمن تویی عمری است کردهایم همه اقتدا به تو از ره چو میرسیم ز جا میشوی بلند بنشین که در ادب نرسد قد ما به تو در نام و در مرام، تو، تنها تو مشفقی بخشیده منتهای شفقت خدا به تو آنقدر با دلم تو عجینی که گوییا دل بسته بودم از ازل از ابتدا به تو... ابیات تو بهشت برین است از خدا خود هم هزار بیت دهد در ازا به تو...» شعری از فاطمه راکعی: « گرفتهست سنگی به پای دل من شکستهست و زخمیست، وای دل من بیا و ببین از غم تو چه کوهی نشستهست بر شانههای دل من دلم را به جایی ببر بی کرانه که در سینه تنگ است جای دل من چه خوب است امروز باران ببارد که ابریست ابری هوای دل من بیایید یاران خوب و صمیمی بگرییم با هم برای دل من ...» در پایان این مراسم که با حضور سیدمحمد خاتمی، سیدمحمدعلی ابطحی، عباس سجادی، مصطفی رحماندوست و بیوک ملکی همراه بود، قاسم رفعتی آواز خواند. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]