تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834201741
گفتوگویی منتشر نشده از روایتگر طبیعت ایران/محمدعلی اینانلو چــرا مرد؟
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
گفتوگویی منتشر نشده از روایتگر طبیعت ایران/محمدعلی اینانلو چــرا مرد؟ جامعه > محیط زیست - هفته نامه تماشاگران نوشت: وقتی خواست بنشینیم و حرف بزنیم، باورمان این نبود که مصاحبه میشود، گفتوگویی منتشر نشده با محمدعلی اینانلو. او خواست بنشینیم و حرف بزنیم.
دو سال پیش از آنکه با استاد اینانلو آشنا شوم، جسته و گریخته از اتفاقاتی که برایش در ماجرای شکار در شاهرود و توران افتاده بود، حرف زده بود. هرچند که دلیل نزدیک شدنمان همان ماجرا و اتفاقات پس از آن بود که مصاحبه مبسوطی شد برای شماره آخر روزنامه آسمان. اما وقتی ماجرای شکار به ماجرای تیم ملی والیبال گره خورد، شرایط بیشتر حیثیتی شده بود. او سالها به پشتوانه تلاشهایش در طبیعت و ورزش ایران، بسیار معتبر بود و همه برایش سرودست میشکستند، اما پس از ماجرای شکار، اوضاع به هم ریخته بود. اینانلو تلاش زیادی کرد که بگوید شکار قوچ در توران، کار او نبوده است، اما کسی باور نمیکرد. به همین دلیل کار را به دادگاه کشانده بود؛ ابتدا در شاهرود و دامغان و سپس در تهران. زمانی که روی تخت بیمارستان بود، نزدیکانش همگی معتقد بودند که استاد اینانلو تحت تاثیر فشارهای روانی مختلف، به این روز افتاده است. عارضه مغزی سراغش آمده بود و روی تخت بیمارستان افتاده بود. چند روز پس از مرخص شدن از بیمارستان، نشستیم و باهم حرف زدیم. غروب یکی از آخرین روزهای زندگیاش. در خانهاش در شهرک غرب. کنجی نشست و گفت. با اجازهاش، ریکوردر را روشن کردم. بیشتر شنونده بودم تا پرسشگر. قرار بود پس از ماجراهای دادگاهش، این گفتوگو تکمیل شود. اما نشد. افسوس.
چرا ناگهان حالتان بد شد؟ اتفاق خاصی افتاده بود؟
در این چند وقت یکسری اتفاقات پشت هم افتاده که میشود تیکههای پازل را کنار هم گذاشت و داستان را تکمیل کرد؛ همپای آن شکار که زده شده بود، قاضی دادگاه در دادسرا به نفع برادر من حکم داد. مرحله دادسرا به این صورت است که وقتی شما به مسألهای متهم هستی، دادیار شما را احضار میکند، سوال و پرسش میکند و بعد نظرش را میدهد که این آقا گناهکار است یا بیگناه. سر آن قضیه شاهرود به خاطر مقالهام پرونده من را به تهران کشاندند. خوشبختانه یک خانم دادیار بسیار باهوشی هم مسوول این پرونده شد. سوال و پرسش انجام شد. هر چه این خانم دادیار از آن محیطبانی که گفته بود شکار را اینانلو زده است، پرسیده بود که شما گفتید این آقا شکار زده این جواب داده بود بله. پرسیده بود شما گفتهاید نسل آهوی ریآباد را برانداخته؟ گفته بود بله. پرسیده بود مدرک شما چیست؟ این آقا جواب داده بود که «این فرد خودش، پدرش و برادرش خان هستند از پانصد سال به این طرف شکار میزنند.» خانم گفته بود همه اینها درست، اما از کجا میدانی که این آقای محمدعلی اینانلو یک آهو را زده و نسل کل آهوی ریآباد را برداشته؟ این آقا شروع کرده که «این آقایی که در رادیو و تلویزیون این همه دم از محیط زیست میزند نسل این حیوان را از بین برده.» باز خانم دادیار پرسیده دلیل شما چیست؟ این بار جواب نداده بود. خانم دادیار هم پرونده را میبندد و به دادیاری تهران میفرستد. در آنجا پرونده من بدون یک اپسیلون پارتی بازی به یک دادسرایی میرود که همه من را میشناختند. باز از او میپرسند شما فلانی هستید؟ میگوید بله. میپرسند آقای اینانلو کیه؟ میگوید «بهترین طرفدار محیط زیست و بهترین فلان» میگویند خب این بهترینها که شما میگویید با حرفت مغایرت دارد. میگوید «هر چه هست این آهو را این زده و این را بهطور قطع میگویم که نسل آهوی ریآباد را هم این برداشته.»
شما هم به دادگاه رفتید؟
بله؛ دادیار یک پرونده قطور درست کرد و بعد از من پرسید قضیه چیست؟ گفتم «من نمیدانم یک اتهامی به من زده شده. بروید بپرسید این اتهام از کجا آمده.» من برای این اتهام دو سال هم صبر کردهام. در آن دادسرا هم دادیار تشخیص میدهد که این آقا دروغ میگوید و پرونده را به دادگاه میفرستد. آنجا من و ایشان را احضار کردند؛ دادگاه کارکنان دولت بود. ما وکیلمان را هم برداشتیم و ساعت ۹ صبح به دادسرا رفتیم. بعد از پنج دقیقه دیدم یک آقای خوشصورت جنتلمنی که روبهرو نشسته بود آمد و گفت آقای اینانلو چایتان را بردارید بیاورید. من نمیدانستم این آقا چه کسی است، قاضی خودم است یا رئیس دادگاه؟ به اتاقش رفتیم. بعد از چند دقیقه یک آقایی آمد خودش را به عنوان رئیس مجتمع قضایی کارکنان دولت معرفی کرد. همینطور که نشسته بود یک مستخدمی آمد و به این آقا گفت حاج آقا با شما کار دارد. با هم به اتاق حاج آقا رفتیم. دو نفر دیگر هم آنجا بودند و با هم چهار نفر شدیم. آن روز آقای زاپاتای شاهرود نیامد.
چه کسانی بودند؟
آن فرد که بعدا فهمیدم رئیس دادگاه خودم است این افراد را که روسای دادگاهها بودند معرفی کرد. رئیس مجتمع به رئیس دادگاه من رو کرد و به من گفت آقای اینانلو من میدانم شما خیلی چیزها در زندگی دیدهاید و احتمالا ترسی هم ندارید، ولی من خلاصه بگویم اگر یک اپسیلون ترسی هم در دلتان هست آن را هم نداشته باشید. معمولا چنین چیزی را قاضی به کسی نمیگوید ولی من از ۱۵سال پیش شما را میشناسم و از اولی هم که برنامه را با بیژن بیرنگ ساختید و دیگر شکار نمیروید، آن برنامه را هم دیدهام، سیدی آن را هم دارم. از زمانی هم که از دو سال پیش این موضوع برای شما پیش آمده در جریان آن هستم، بنابراین شما کوچکترین نگرانی به دلت راه نده برای اینکه برای من به عنوان قاضی کاملا مشخص است که این یک نقشه است. گفتم آقای امیراحمدی (یا چنین چیزی، فامیلش درست یادم نیست) حمل بر اینکه از خودم خوشم میآید نباشد، ولی کسی که وجدانش پیش خداوند پاک باشد پیش خودش هم پاک است. خیلی ببخشید این را میگویم ولی اینکه شما میگویید را من میدانم. گفت دانستن من را میدانی یا این را میدانی که بیگناه هستی؟ گفتم هر دو را میدانم. گفت علم غیب داری؟ گفتم نه من یک چیزی در ذهنم دارم. به رئیس دفترش زنگ زد آمد و گفت طرفِ آقای اینانلو و وکیلش نیامدهاند، سریعترین زمانی که میتوانی را به آقای اینانلو بده. بعد هم یک مقدار نشستیم درباره یوز و حیات وحش ایران و عدم مدیریت و... صحبت کردیم. در آخر هم گفت آقای اینانلو شما با خاطر جمع برو، بلند شدیم و همدیگر را بوسیدیم و من آمدم بیرون. رئیس دفتر دادگاه مقابل بیرون آمد و دست من را گرفت و گفت آقای اینانلو این آدم اگر پیغمبری هنوز مد بود، پیغمبر بود!
رئیس دادگاه؟
بله رئیس دادگاه من. در نهایت هم برای حدود پانزده روز بعد دوباره به من وقت دادند. شما یک موقع پشتت قرص است میگویی نمیروم، یا اصلا بیگناهم اما من رفتم ولی آنها نیامدند. از دادگاه که بیرون آمدم از بس عصبانی بودم پاهایم میلرزید. نشستم روی پلههای دادگاه میدان ارگ و یک سیگار روشن کردم. از آنجا به بعد دیگر حال من درست نشد. همانجا روی پلههای دادگاه که نشسته بودم دیدم سه چهار نفر آمدند. نمیدانم همانها بودند یا نه. یکی از آنها سیگار من را گرفت و زمین انداخت و زیر پا له کرد و به من گفت کارت ساخته است! ببین چقدر زور میآید به آدمی که نه در عمرش زور گفته، نه زور شنیده، نه دوست دارد زور بگوید، نه دوست دارد زور بشنود. این را گفت و رفت. تمام آن خیابان پیادهرو است. از همانجا من بلند شدم دستم را به دیوار گرفتم دیگر نتوانستم راه بروم. وکیلم زیر دست من را گرفت و ده قدم ده قدم آمدم تا بالاخره یک ماشین پیدا کردیم و سوار شدیم و آمدم خانه و افتادم که افتادم که افتادم!
یک هفته در خانه حالتان بد بود؟
هیچ! تنها بودم. خدایا چه کنم؟ تفنگ را بردارم دم میدان ارگ ببرم حساب اینها را برسم. هر اتفاقی هم میخواهد بیفتد؟ باز گفتم نمیتوانم، دو تا بچه دارم.
اینها چه کسانی هستند؟ از طرف چه کسانی میآیند؟
اصلا مهم نیست. این مهم است که این اتفاق میافتد.
بالاخره باید یک نفر باشد که بخواهد روی اعصاب شما راه برود.
همین دیگر! خیلی کار بدی است!
اصلا شما گناهکار، این چه رفتاری است؟
آن هم برای چه آدمی؟ من تیرانداز قهاری هستم، البته باید حالم خوب شود. اینطور بگویم سر یک چهارراه پنج پلیس مسلح اسلحهباز ایستاده باشند -اغراق نمیکنم، بیابان میرویم نشانت میدهم- من از ماشین پایین بپرم این پنج نفر قبل از اینکه دستشان به اسلحه برسد هر پنج نفر را زدهام. آن وقت چنین آدمی را اینطور تهدید میکنند.
شما بزرگترید، پیشکسوتید، سابقه طولانی دارید، چه کسی میتواند این کار را کرده باشد؟ به چه دلیل؟ شما میخواهید ثابت کنید که طرف شکارچی است جریمهاش کنید اصلا در بوق و کرنا کنید...
من حالا جریمه را هم برایت میگویم، تو دیگر برای من غریبه نیستی؛ بلند شدم، نشستم، یک چای برای خودم درست کردم، سه روز تمام از خانه بیرون نیامدم و روزی سه پاکت سیگار کشیدم یعنی روزی شصت سیگار! ببین به کجا رسیده بودم. ببین یک آدم را به کجا میرسانند که به سیم آخر میزند که یعنی یک قطار این طرف میبندی یکی آن طرف، میشود شصت تا، محمدعلی اینانلو با شصت تا شصت و پنج تا را میزند.
چـه کسانی هستند؟ فانتزیستهای محیط زیست هستند؟
از حد آنها هم خارج شده.
پس چه کسی؟ از محیط زیست؟
چرایش را برایت میگویم؛ باز قطعات پازل را باید کنار هم بگذارم. زمانی که من با شما دعوا دارم و از شما ضعیفتر هستم، سعی میکنم تمام نیرویم را به کار بگیرم تا یک بلایی سر شما بیاورم. زمانی که من با شما دعوا دارم و از شما قویتر هستم، یک کارهایی میکنم؛ این موضوع است. سر همان ماجرای شکار، تفنگ برادر من را ضبط کردند. یکی از کارهایی که بعد از ضبط تفنگ میکنند این است که آچار میاندازند و تفنگ را ناقص میکنند و به شما میدهند. دادگاه شاهرود حکم داد که جرمی اتفاق افتاده، جریمه را بگیرید تفنگ را تحویل بدهید. این تفنگ هم چیزی در حدود صدمیلیون تومان قیمت دارد. آمار آن را گرفته بودند و تفنگ را بالا کشیده بودند. خورده بودند. از هضم رابع هم گذشته بود. بالاخره ما هم چهار نفر را داریم؛ نهایت کاری که انجام شد این بود که من پیش معاون قوه قضاییه آقای دکتر میرمحمدی و آقای مومنی که هر دو شکارچی هستند رفتم. ما با هم رفیق هستیم و شکار هم با هم رفتهایم. با آقای میرمحمدی رفیقتر هستم. من و برادرم بودیم. گفتم بگو مومنی هم بیاید. زنگ زد و گفت جلسه را ول کن بیا. دکتر مومنی هم آمد و دور هم نشستیم. من پنج فشنگ برده بودم. حساب کن در دادگاه انقلاب من پنج فشنگ برده بودم. فشنگها را روی میز گذاشتم گفتم «تفنگت کالیبر این است. یا برویم پشتبام همینجا من پنج تا تیر شلیک کنم یا تفنگ من را بگیر بنویس من حق زندگی در این مملکت را ندارم تا من همین امروز پاسم را بگیرم و بروم.» گفت: «چرا حق زندگی نداشته باشی؟» تمام ماجرا را برایش گفتم: «در مملکتی که من سالی هزار تن محصول استراتژیک تولید میکنم، نتوانم یک تفنگ حسن موسی داشته باشم به چه دردی میخورد؟» گفت «چه شده؟»، البته یک مقدار خودش در جریان بود و جزئیات را هم من برایش گفتم. تفنگ از شاهرود به دامغان آمده بود. از دامغان به تهران آمده بود و از تهران هم به دادگاههایی که همه به نفع ما رای داده بودند، رفته بود. من مخصوصا بیسروصدا کار کردم که شیطنت نباشد. یک باره اینها دیدند جا خوردند. تا اینکه آن جلسه تشکیل شد و رئیس دادگاه به من گفت خاطرت جمع باشد. یکی از سیستمهایی که اینها دارند این است که وقتی مجبور هستند تفنگ را تحویل بدهند دوربینش را میشکنند و لوله را لای گیره میگذارند و... ۱۵میلیون فقط دوربینش بود.
تحویل دادند بالاخره؟
تحویل دادند ولی اشتباهی که برادر من کرده بود تحویل فنی نگرفته بود. اینها اینجا هم درباره دوربین خوردند، هم درباره تفنگ. تفنگ باید کارشناسی میشد. ده روز دیگر وقت دادگاه من با همین آقایی که این کار را برای من درست کرده، است.
محیطبان؟
نه، آن فردی که معلم است و شکایت کرده. ده روز دیگر دادگاه ماست. آن روز به رئیس دادگاه ۱۰۵۷ گفتم من آدم پولداری نیستم ولی آدم ثروتمندی هستم، چون آنقدر دوست و رفیق دارم که ثروتمند به حساب میآیم. نمونهاش شما که اینجا نشستهاید، شما ثروت من هستید. در دادگاه اول رئیس دفتر گفت خاطر من از این، جمع است. برو راحت باش. در نتیجه آن روز به رئیس دادگاه گفتم نمیگویم پولش برای من مهم نیست، مهم هست ولی دو سال است زندگیام به باد رفته و دو کیلو مدرک و سند دارم. خلاصه بعد از آن ماجرا، بچهها دنبال من آمدند.
بعد از دادگاه میدان ارک که جوانها آمدند؟
به بیمارستان رفتم و دم در بیمارستان دیگر از ماشین که پیاده شدم، نتوانستم راه بروم. مثل فلجها دو نفر اینطرف و آن طرف من را گرفتند و راه میرفتم. هیچ دلیل فیزیولوژیک و آناتومیک هم ندارد. یعنی واقعا اگر پاهای من فلج بشود تقصیر اینهاست. تو نزدیکترین آدم به من در اینباره هستی اما حتی به تو هم به جز یکی دو بار که با هم صحبت کردهایم چیزی نگفتم، چون نمیخواستم به روی خودم بیاورم، همه چیز را در خودم ریختم. من معمولا درد و ناراحتی خودم را نشان نمیدهم. به این آقای رئیس دادگاه هم گفتم «اگر بنا باشد آخرین کلمه زندگیام را بگویم و آخرین حرکت زندگیام را انجام بدهم انتقام این حرکتها را میگیرم. اینها همه را دور هم جمع کنی عکسها و خبرها و... را جمع کنی یک مجموعهای درمیآید که حداقل دو سال از زندگی من به خاطر آنها رفته، ولی در واقع سی و دو سال از زندگیام رفته. به قاضی هم گفتم جرم و جریمه در قانون جزا یکی است؛ طرف میگوید نشر اکاذیب، همه هم میگویند نشر اکاذیب، ولی مساله این است که تاثیر و عمق و وسعت این نشر اکاذیب در کجاست. یک زمانی شما در مورد یک آدمی نشر اکاذیب میکنی که بقال سر کوچه هم او را نمیشناسد، ولی یک زمان شما در مورد یک آدمی این کار را میکنی که اولین تلفنش یک ربع بعد از انتشار این خبر از کانادا میآید. یعنی یک ربع نگذشته بود از کانادا به من زنگ زدند من را بیدار کردند که آقای اینانلو تو این کار را کردهای؟» به قاضی گفتم برای من مهمتر از مال و پول و درشکه و ماشین و تک چرخ و دوچرخ و... اعاده حیثیتم است. زیانهای مالی را هم برایش شمردم که چقدر به من زیان مالی و حرفهای زده شده و چقدر زیان ارتباطی زده شده، اما گفتم برایم مهمتر از هر چیز اعاده حیثیتم است. ۴۲۴۲
کلید واژه ها: محمدعلی اینانلو -
جمعه 18 دی 1394 - 19:27:18
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]
صفحات پیشنهادی
مصاحبه منتشر نشده با محمد علی اینانلو اگر سفر نروم می میرم/ ماجرای تنها سفری که اینانلو را راضی نکرد/ با عکاسی
هشدارنیوز-مصاحبه منتشر نشده با محمد علی اینانلو اگر سفر نروم می میرم ماجرای تنها سفری که اینانلو را راضی نکرد با عکاسی طبیعت را برای خودم می کنمهشدارنیوز- سرویس فرهنگی فردا- فاطمه خوشنما پلاک دفترش 36 بود و من اشتباهی در دفترچه ام عدد 31 را یادداشت کرده بودم همین باعث شد کمیمصاحبه منتشر نشده با محمد علی اینانلو؛ اگر سفر نروم می میرم/ ماجرای تنها سفری که اینانلو را راضی نکرد/ با عکاس
اینانلو معتقد است که شواهد بسیاری ثابت می کند ایرانی ها از قدیم تا کنون به دنبال کسب آگاهی بوده اند و حتی در مسائل روزمره شان هم دائم به دنبال آن بوده اند پلاک دفترش 36 بود و مناشتباهی در دفترچه ام عدد 31 را یادداشت کرده بودم همین باعث شد کمی دیر برسم سر قرارمان به دفترش که رسمحمدعلی اینانلو طبیعت گرد ایرانی درگذشت
گیل نگاه محمدعلی اینانلو کارشناس ورزش طبیعتگردی و گردشگری در بیمارستان درگذشت محمد علی اینانلو با سابقه ۴۰ سال طبیعتگردی در ایران آموختههای خود را به صورت نوشته و فیلم درآورده بود او از مبتکران کلاسهای آموزش اکوتوریسم در ایران بود و دارای مدرک کارشناسی در رشته ادبیات بواینانلو؛ صدای طبیعت ایران
اینانلو صدای طبیعت ایران خبر فوت محمدعلی اینانلو تلخ بود تلخی خبر چند حوزه را درگیر کرد از خبرنگاران ورزشی تا علاقه مندان طبیعت برترین ها خبر فوت محمدعلی اینانلو تلخ بود تلخی خبر چند حوزه را درگیر کرد از خبرنگاران ورزشی تا علاقه مندان طبیعت متن زیر گزیده ای از چند گفتخاطراتی از محمدعلی اینانلو در طبیعت 360 درجه مرور میشود
طبیعت 360 درجه موضوع این برنامه خود را به محمدعلی اینانلو و فعالیتهای رسانهای- زیست محیطی او اختصاص داده است که یکشنبه 13 دی ماه ساعت 23 به صورت زنده از شبکه دو سیما پخش میکند به گزارش جام جم آنلاین محمدرضا شهیدیفر و اسماعیل میرفخرایی مجری و تهیهکنندگان تلویزیوجزییات مراسم تشییع پیکر محمدعلی اینانلو
جزییات مراسم تشییع پیکر محمدعلی اینانلو پیکر زنده یاد محمد علی اینانلو از مقابل مسجد بلال سازمان صداوسیما تشییع میشود الهام پیرهادی تهیهکننده برنامه سرزمین ما در گفتوگو با ایسنا گفت دوشنبه - 14 دی ماه - ساعت 10 صبح پیکر زندهیاد اینانلو از مقابل مسجد بلال صداوسیما تشییعخاطراتی از محمدعلی اینانلو در «طبیعت ۳۶۰ درجه» مرور میشود
با حضور اسماعیل میرفخرایی و محمدرضا شهیدی فر خاطراتی از محمدعلی اینانلو در طبیعت ۳۶۰ درجه مرور میشود طبیعت ۳۶۰ درجه موضوع این برنامه خود را به محمدعلی اینانلو و فعالیتهای رسانه ای- زیست محیطی او اختصاص داده است که یکشنبه ۱۳ دی ماه ساعت ۲۳ به صورت زنده روی آنتن شبکه دو میرمحمدعلی اینانلو درگذشت
محمدعلی اینانلو درگذشت محمدعلی اینانلو کارشناس مطرح محیط زیست و ورزش صبح امروز در بیمارستان آتیه تهران دار فانی را وداع گفت به گزارش آخرین نیوز محمدعلی اینانلو در شهریور امسال براثر یک ضایعه مغزی در بیمارستان بستری شده بود او مدتی تحت درمان بود با بهبود حالش توانسته بود برتصاویر/ چهره ها در مراسم ختم اینانلو /( تصاویر)مراسم تشییع، شرکت کنندگان در آزمون خبرگان رهبری، تجمع اعتراضی د
صبح دنا مراسم تشییع شرکت کنندگان در آزمون خبرگان رهبری تجمع اعتراضی در ارومیه جشن زادروز هنرمندان پیشکسوت و … صبح دنا جلسه هیأت دولت مهر مجید حق دوست دیدار رئیس اجرایی دولت افغانستان با رییس جمهور ایرنا احمد معینی جم تشییع پیکر برادر سردار صفوی اصفهان ایسنا عطیهخاطراتی از محمدعلی اینانلو در «طبیعت 360 درجه» مرور می شود
با حضور اسماعیل میرفخرایی و محمدرضا شهیدی فر خاطراتی از محمدعلی اینانلو در طبیعت 360 درجه مرور می شود طبیعت 360 درجه موضوع این برنامه خود را به محمدعلی اینانلو و فعالیت های رسانه ای- زیست محیطی او اختصاص داده است که یکشنبه 13 دی ماه ساعت 23 به صورت زنده روی آنتن شبکه دو می رو-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها