تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):وقتى كه برادر دينى‏ات از تو جدا شد، سخنى پشت سر او نگو، مگر اين كه دوست دارى او د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798950607




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رویکردی فقهی به تصدی‌گری زنان در عرصه سیاسی ـ اجتماعی - بخش اول بنای عقلا بر تصدی‌گری زنان


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رویکردی فقهی به تصدی‌گری زنان در عرصه سیاسی ـ اجتماعی - بخش اول
بنای عقلا بر تصدی‌گری زنان
بنای عقلا از جمله دلایلی است که می­توان بر جواز تصدی­گری زنان در عرصه‌های عمومی، بدان استناد کرد.

خبرگزاری فارس: بنای عقلا بر تصدی‌گری زنان



  چکیده تصدی­گری زنان در عرصه ­های عمومی که در قالب مدیریت آنان بر امور کلان جامعه و سرپرستی نهادهای حکومت، جلوه می­کند، در سده ­های اخیر در جوامع مختلف، مورد توجه قرار گرفته و حتی در بسیاری از کشورها محقق شده است. پرسش از جواز این مقدار حضور و مشارکت سیاسی زنان در سالهای پس از انقلاب به‌صورت عام و در سالیان اخیر به صورت خاص، تبدیل به یک دغدغه­ شده است. این تحقیق با عنایت به مبانی و ادلّه فقهی، به بررسی این موضوع پرداخته و جدا از بررسی این مسأله در قالب آموزه­های قرآن و سنّت، به ادلّه­ای چون سیره شریعت، بنای عقلا، مذاق شرع نیز عنایت شده است؛ بلکه در صورت شک در دلالت این ادلّه بر جواز یا حرمت تصدی­گری زنان، مقتضای اصل عملی نیز مورد بررسی قرار گرفته است و در نتیجه، گرچه حرمت این گستره از حضور به اثبات نمی­رسد، لکن مرجوحیت تصدی­گری، اثبات شده و نهایتاً در صورت ضرورت یا مصلحتِ قابل اعتناء، در قالب حکم ثانوی، مورد توصیه قرار می‌گیرد. واژگان کلیدی تصدی‌گری، مذاق شرع، بنای عقلا، ولایت، وکالت، اولویت قطعیه، سیره شریعت مقدمه بحث از جواز یا حرمت تصدی­گری زنان در عرصه امور عمومی و برعهده‌گرفتن مناصب سیاسی و اداری در سطح کلان جامعه که مستلزم سرپرستی زنان بر قشر عمده‌ای از افراد جامعه؛ اعم از زنان و مردان است از مباحث نوپیدا در فقه شیعه بوده و برخلاف زمانهای گذشته که موضوعی برای طرح و محلّی از ابتلا در جامعه نداشته است در عصر حاضر و در سایه اموری همچون: تبلیغات وسیع جریان فمینیسم، تأثیرات رسانه­های فرامنطقه­ای، حضور بی­سابقه زنان در عرصه­های متنوّع اجتماعی، الگوهای عملی حضور زنان در عرصه­های سیاسی­ـ اجتماعی کلان جامعه در کشورهای غیر اسلامی و گرایش بسیار زنان به عرصه دانش‌اندوزی، حتّی در مواردی که در عرف به مردان اختصاص دارد، موضوعی مهم و مورد ابتلا در جامعه امروز، واقع شده است.  گرچه فی­الجمله می­توان نام و نشانی از بحث حضور زنان در برخی عرصه‌های اجتماعی؛ مانند مرجعیت و قضاوت در فقه شیعه یافت، امّا با توجّه به اینکه این‌گونه مباحث، نمی­تواند پیشینه­ای به جهتِ تصدی‌گری زنان در عرصه­های سیاسی­ـ اجتماعی محسوب شود، لذا بحث فوق با فرض ضرورت طرح آن در عرصه نظام سیاسی شیعه در عصر غیبت و بلکه اجرای آن در برخی مناصب اجتماعی ـ سیاسی و انگاره فقدان پیشینه علمی برای آن در عرصه فقه شیعه، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در راستای درک صحیح­تر از موضوع مورد بحث باید گفت که موارد مشارکت سیاسى زنان در عرصه جامعه، گستره وسیعی را دربر‌می­گیرد که برخی از مهم­ترین آنها عبارتند از: ـ حضور در مجامع قانونگذاری و سیاستگذاری؛ از قبیل مجلس شورا و شوراهاى دیگر. ـ تصدى منصب­هاى مدیریتى، چون ریاست دولت، وزارت، ریاست سازمانهای دولتی و تصدی مناصبی، چون مدیر کلّی. ـ شرکت در انتخابات و برگزیدن افراد به جهت اداره امور اساسی جامعه. ـ حضور در مجامع عمومی، تشکل­ها، اجتماعات و احزاب سیاسى. با توجه به اینکه مبحث مورد نظر این تحقیق، نسبت به مشارکت زنان در هر کدام از موارد فوق، تعمیم نداشته و بلکه بررسی هر کدام از موارد فوق، نیازمند گونه­ها و رویکردهای متفاوتی از بحث و نوع ادلّه است، موضوع بحث به قسم دوّم از مشارکت زنان، اختصاص یافته و از آن به تصدی­گری زنان در عرصه عمومی و اجتماع، یاد می‌شود. تحقیق فوق که رویکرد فقهی داشته و بر اساس ارائه موضوع تصدی­گری زنان، به منابع فقهی و اثبات دلالت  آن ادله صورت می­پذیرد، ابتدا ادلّه جواز تصدی­گری زنان را مورد بررسی و تحقیق قرار داده و در ادامه، ادلّه عدم جواز را مورد تحقیق قرار می‌دهد. طبیعی است با عنایت به اینکه مفروض تحقیق، عدم منع از تصدی زنان در مناصب اجرایی بوده و مفید جواز تصدی­گری زنان ـ با قید کراهت و مرجوحیت ـ است. لذا ادله جواز و ادله منع را نیز در این راستا ارزیابی کرده است و در نهایت، بر فرض فقدان دلالت ادله، جهت اثبات یا نفی مدّعا، مقتضای اصل عملی را نیز مورد تحقیق و بررسی قرار می­دهد. بخش اول: ادله عدم منع الف) بنای عقلا بنای عقلا از جمله دلایلی است که می­توان بر جواز تصدی­گری زنان در عرصه‌های عمومی، بدان استناد کرد؛ بلکه این دلیل، به‌عنوان تنها دلیل در نزد عموم مردم تلقّی می‌شود و بر اساس آن، عقلا بر این باورند که می­توان از زنان در عرصه‌های سیاسی ‌ـ اجتماعی استفاده کرد. عقلا بر این باورند که در اداره امور جامعه می­بایست به کسی که از دانش متناسب با آن برخوردار بوده و قادر به انجام آن است مراجعه کرد و در این میان، فرقی بین مرد و زن نیست (محمدی گیلانی، 1377، ص108). مطابق این معنا، جوامع بسیاری در عصر حاضر از ظرفیت زنان به‌مانند مردان در اداره جامعه، استفاده کرده و بسیاری از امور جامعه را به آنها می­سپارند. بلکه فارغ از منطق نظری، با توجه به استفاده از زنان در عرض مردان در بسیاری از مناصب مدیریتی کلان و سپردن زمام امور بخشی قابل اعتناء به زنان در جهان غرب ‌ـ بلکه شرق‌ ـ و اثبات فی‌الجمله توانایی اداره امور توسّط آنها، این منطق در اذهان رسوخ یافت که زنان نمی‌بایست از تصدی­گری در عرصه­های اجتماعی محروم مانده و از ظرفیت آنها در این خصوص استفاده نشود. این قضیه در عصر حاضر به‌گونه‌ای رشد یافته است که برخلاف زمانهای گذشته که قائلین به منع تصدی­گری زنان، بر کرسی غلبه نشسته و منکرین آن، موضعی انفعالی داشتند، با تغییر گفتمان غالب، به حضور حداکثری زنان در عرصه­های اجتماعی‌ـ سیاسی، منکرین منطق جواز تصدی­گری زنان در عصر حاضر، در حالت انفعال قرار گرفته و می­بایست در مقابل این گفتمان غالب، نسبت به این قضیه، پاسخگو باشند. بنای عقلا را تحت شرایطی می­توان از ادله قابل استفاده در فقه به‌حساب آورد و به شریعت، مستند نمود؛ بدین صورت که بنای عقلا در فقه به خودی خود حجّیت ندارد، بلکه حجیّت آن می­بایست به امضای شارع ضمیمه شده یا اینکه عدم ردع (منع) شارع در این خصوص، مورد اثبات قرار گیرد (امام خمینی، 1376، ص57) و گرچه امضای شارع در این خصوص، معلوم نیست، اما با توجه به اینکه ردعی از سوی شارع در عمل به این بنای عقلا وارد نشده است، لذا اگر مشروعیت تصدی­گری زنان، قابل اثبات نباشد؛ حداقل این است که بنای عقلا، مفید حرمت و عدم مشروعیت تصدی‌گری زنان نیز نخواهد بود. چنانکه گذشت، بنای عقلا، دلیلی مستقل در فقه شیعه به‌حساب نمی­آید، بلکه همچون اجماع، تنها در صورتی می­تواند حجّت باشد که کاشف از رضای شارع باشد و در این میان، رضایت شارع نسبت به تصدی‌گری زنان، یا به وسیله امضای شارع و یا عدم ردع (در سایه سکوت) ایشان در این خصوص، حاصل می‌شود و با توجه به اینکه ادله موجود در شریعت، حکم به امضای شارع نسبت به بنای عقلا در این خصوص نمی­کنند و رضایت شارع از این جهت معلوم نیست، پس عمدتاً به عدم ردع و سکوت شارع، نسبت به این بنا اکتفاء کرده و آن را دلیل رضایت شارع به حساب آورده­اند. اما در خصوص مواردی که به عنوان رادع این سیره، محسوب می­شود باید گفت می­بایست میان سیره راسخه و غیر راسخه، تفاوت قائل شد (صدر، 1408ق، ص102)؛ زیرا ردع باید به‌گونه­ای باشد که سیره را از حجیّت بیندازد و همان‌گونه که به مدد روایاتی که تاب و توان رادعیت را داشته باشند، باید دست از این سیره برداشت، به همان نسبت، هرگاه سیره راسخه­ای وجود داشته و در قبال آن روایتی وجود داشته باشد، می­توان روایت را به جعلی‌بودن نسبت داده و بر سیره ثابته و راسخه تأکید کرد (همان). در سوی دیگر، در خصوص رادعیت روادع (بازدارندگی موانع) باید گفت مدلول مطابقی روادع می­بایست بر ردع، مستقر باشد و مدلول التزامی روادع برای منع شارع، کفایت نمی­کند. به‌عنوان نمونه، رادعیت روایات دال بر عدم صحت خروج زن از منزل بدون اذن شوهر برای بحث تصدی­گری زنان کفایت نمی­کند. نکته­ای که در خصوص استفاده از بنای عقلا در مسأله فوق، قابل توجه است اینکه ممکن است گفته شود در استناد بنای عقلا به شارع می­بایست همین بناء در عصر معصوم نیز وجود داشته باشد تا بتواند مفید امضای شارع در آن خصوص باشد (امام خمینی، 1382ق، ص161) و از آنجا که بنای عقلا نسبت به تصدی­گری زنان در عصر حاضر و چند سده اخیر به قبل، سرایت نکرده و معاصرت این بناء در عصر معصوم(ع) معلوم نیست، لذا استناد بنای عقلا به شارع در این خصوص و احراز امضای شارع معلوم نیست. طبیعی است در این موارد می­بایست به موانع شرعی مراجعه کرد. لکن برخی در پاسخ گفته‌اند تمام مسأله در بنای عقلا در تصدی­گری زنان در عرصه عمومی، ملاک خبرویت و قدرت است و بر این اساس، جنس مرد و زن‌بودن، تفاوتی در تأمین این ملاک ایجاد نمی­کند(آملی، 1395ق، ص68) و اینکه در زمان گذشته معمولاً در این قضیه به مردان مراجعه می­کردند، برای این بود که خبرویت و قدرت را در مردان می­یافتند و لذا عقلا محذوری در تصدی زنان نداشتند و از این روی، عقلا بنایی در منع از تصدی­گری زنان با وجود ملاک خبرویت و قدرت در آنان نداشتند، بلکه  اشکال را در صغری (فقدان خبرویت و قدرت برای زنان) می­دیدند (خوئی، 1418ق، ج1، ص226-224؛ محمدی گیلانی، 1377، ص108). در مجموع در خصوص سیره عقلا و رادعیت شارع نسبت به آن باید گفت از یک سو، گرچه سیره رجوع به خبره در عصر معصوم(ع) وجود داشته است، لکن چون به تصدی­گری زنان، سرایت نکرده، این سیره را می­بایست سیره­ای نوپدید به‌حساب آورد و از سوی دیگر، مطابق ادلّه­ای که خواهد آمد، امکان تصدی­گری زنان در معرض و مشاهده شارع قرار داشته و ایشان در موارد متعدّد، عدم رضایت خویش از آن را اظهار داشته است. ازاین‌رو، هرچند این بنای عقلا، مورد رضایت شارع قرار نگرفته، لکن به‌گونه­ای هم نبوده است که با نفی و منع صریح وی ـ به شکلی مطلق که شامل همه زمانها شود ـ همراه باشد؛ بلکه عدم ردع در صورتی می­تواند راهی برای دستیابی به رضایت شارع باشد که شارع در مقام بیان، از محذوراتی همچون تقیه­های اجتماعی و تهمت ارتجاع، مصون بوده باشد. لذا در مواردی که این شبهه وجود داشته باشد، ممکن است نتوان سکوت شارع را بر رضایت وی حمل کرد؛ لکن در مجموع باید گفت گرچه سکوت شارع، همواره دال بر رضایت وی نیست و توصیه­ای نیز از جانب شارع برای به‌‌دست‌‌گرفتن زمام امور جامعه توسط زنان، نشده است؛ لکن موانعی برای حضور زنان در مناصب فراگیر دولتی ارائه شده است که گرچه منع همه‌جانبه­ای محسوب نشده و به ذات حضور زن در جامعه عنایت نداشته، بلکه به عوارض آن ـ که در ادله مانعه برشمرده شده است ـ توجه دارد، امّا این موانع، راه را بر جواز بی‌قید و شرط تصدی‌گری زنان، بسته و موجب می‌شود در این قضیه، حکم به جواز تصدی‌‌گری زنان با قید کراهت و مرجوحیّت، داده شود. ب) قرآن در راستای جواز تصدی­گری زنان در عرصه­ های عمومی می‌توان به برخی آیات قرآن، استناد کرد و به تعبیر درست‌تر پاسخ استدلال به آیاتِ عدم جواز را داد. 1. «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ» (نساء(4): 34)؛ مردان از آن جهت که خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است و از آن جهت که از مال خود نفقه مى دهند بر زنان، تسلط دارند. در راستای استدلال بر مدّعا باید گفت، مطابق این آیه که در فضای امور خانواده بیان شده است خداوند امور زندگى زنان را به مردان، واگذار کرده است و گرچه مفاد آیه شریفه در خصوص قیمومیت مردان بر زنان در عرصه خانواده است، اما با توجه به اولویت قطعیه می­توان این‌گونه اظهار داشت که اگر اداره امور خانواده ـ که گستره­ای محدود داشته و مسؤولیت اندکی را بر عهده می­گذارد ـ از زنان سلب شده است، چگونه مى­توان مسؤولیت قشر عظیمی از جامعه که مستلزم خردمندی و توانایی بیشتری است را بر عهده آنان نهاد. ازاین‌رو، می­توان از این آیه، به قاعده­ای کلّی دست یافت­ که مطابق آن هرگونه چیرگى زنان بر مردان در حوزه مدیریت، منتفى خواهد بود که از آن جمله، بلکه از مهم­ترین مصادیق آن می­توان به سپردن مسؤولیت اداره بخش عظیمی از جامعه ـ اعم از زنان و مردان ـ به زنان اشاره کرد. هرچند در خصوص این آیه این‌گونه اظهار شده است که با توجه به فقره «بِما أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ»، مراد از قیمومیت، سرپرستی مرد بر خانواده است که آن هم در سایه نفقه‌ای است که مردان در خانواده بر عهده دارند، اما مراد از این آیه، نه قیمومیت جنس مرد بر زن؛ بلکه قیمومیت مرد به عنوان سرپرست خانواده است که در سایه تأمین حوایج اعضای خانواده صورت می­گیرد (مکارم شیرازی، 1366، ج1، ص371؛ حسینی شیرازی، 1423ق، ص97). البته در پاسخ به این اشکال می­توان گفت که گرچه آیه فوق در خصوص نظام خانواده نازل شده است، امّا بدان اختصاص ندارد؛ زیرا ملاک قیمومیت مرد در نظام خانواده، دو چیز است که عبارتند از «انفاق» و «بما فضّل الله» که می­توان از آن به برتریهایی برای مرد در حوزه­هایی از قبیل برتری جسمی و فکری یاد کرد. طبیعی است مطابق این ملاک، فرقی میان نظام خانواده و اجتماع نبوده، بلکه با توجه به اهمیت و اولویت جامعه، می­توان از ضرورت سرپرستی مردان برای تصدی امور جامعه یاد کرد: شرط سرپرستى و مدیریت، لیاقت تأمین و اداره زندگى است و به این جهت مردان، نه‌تنها در امور خانواده؛ بلکه در امور اجتماعى، قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»، «بِما أَنْفَقُوا» و به این خاطر نفرمود: «قوامون على ازواجهم»؛ زیرا مسأله زوجیّت، مخصوص زناشویى است و خدا این برترى را مخصوص خانه قرار نداده است (قرائتی، 1383، ج2، ص282). با وجود مواردی که در خصوص آیه فوق گذشت باید بر این نکته تأکید کرد که مفاد آیه فوق دلالتی بر حرمت یا ممنوعیّت تصدی­گری زنان در عرصه­‌های اجتماعی ـ سیاسی ندارد. 2. «أَوَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَه وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ» (زخرف(43): 18)؛ آیا کسى را فرزند خدا می­خوانند که در زر و زیور، پرورش‌یافته و هنگام مجادله، بیانش غیر روشن است؟ دلالت این آیه شریفه در خصوص اثبات مدّعا به این صورت خواهد بود که زنان با توجه به روحیه­شان که مبتنی بر غلبه احساسات و تمایل به زیورآلات است، قادر نخواهند بود، مدیریت صحیح و کلان امور جامعه را عهده­دار شوند، بلکه این کار متناسب با روحیات مردانه است که بر تعقّل و تفکر، مبتنی بوده و از تصمیمات احساسی به دور است. طبیعی است که مدیریت امور کلان جامعه که مستلزم تدبیر، تعقّل و دوراندیشی است، در سایه روحیات مردانه به سرانجام خواهد رسید.  این دو صفت از آن روی براى زنان، ذکر شده که زن بالطبع داراى عاطفه و شفقت بیشتر و تعقل ضعیف ترى نسبت به مرد است و به عکس، مرد بالطبع داراى عواطف کمتر و تعقل بیشترى است و از روشن ترین مظاهر قوت عاطفه زن، علاقه شدیدى است که به زینت و زیور دارد و از تقریر حجت و دلیل که اساسش قوه عاقله است ضعیف است (طباطبایی، 1374، ج18، ص134). در خصوص دلالت آیه فوق نیز باید گفت این آیه اصولاً در راستای حکم به حرمت یا جواز تصدی­گری زنان مورد ارزیابی قرار نمی­گیرد؛ بلکه در نهایت با توجّه به تعلّقات و خصوصیات برشمرده‌شده زنان می­توان بدین باور رسید که قرارگرفتن آنان در مناصب اجرایی ‌ـ نسبت به مردان‌ ـ از رجحان و مطلوبیت برخوردار نیست. 3. «وقَرنَ فى بیوتکنَّ و لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهلیه الاولى» (احزاب(33): 33)؛ در خانه هاى خود بمانید و همچون دوران جاهلیّت نخستین ـ در میان مردم ـ ظاهر نشوید. مطابق این آیه شریفه که مخاطبِ آن، زنان پیامبر(ص) بوده و در عین حال، اختصاص به آنها ندارد، زنان می­بایست از خودنمایی و جلوه­گریهایی که زنان عصر جاهلیت انجام می­دادند، دوری نموده و محوریت حضور در خانه به جهت انجام امور خانواده را رعایت نمایند و گرچه قطعاً مراد از این آیه خانه‌نشینی به‌معنای انزوا از جامعه و به‌دورماندن از تمامی فعالیت­های اجتماعی نیست؛ زیرا علاوه بر اینکه هیچ فقیهی به مقتضای ظاهر این آیه، حکم به وجوب خانه‌نشینى و حرمت آمد و شد زنان در جامعه نداده است، زنان پیامبر(ص) به عنوان مخاطبان این آیه، نه در زمان حیات و نه، بعد از حیات حضرت رسول، به این دستور عمل نکرده­اند، بلکه خود پیامبر، نوعاً در جنگ­ها و مسافرتها، یکی از همسران خود را همراه مى‌برده است. آنچه در استدلال به این آیه شریفه می­توان اظهار داشت اینکه دلالتی بر عدم جواز تصدی­گری زنان ـ نه از حیث مطابقی و نه از حیث التزامی ـ وجود ندارد؛ بلکه در این آیه موانعی برای آن ذکر شده است که مطابق آن، چون تصدی­گری زنان موجب خواهد شد که زنان در معرض دید مردان، هم‌صحبتی زیاد با آنان و تخالط در محیط‌های مردانه قرار گیرند، لذا این آیه شریفه آنان را از حضور حداکثری در فضای جامعه ـ که مستلزم نمایانده‌شدن آنها در جامعه است ـ بازداشته و آنها را به کارهایی فراخوانده است تا از حضور فعال در فضای جامعه و تبعات این حضور، مصون باشند و بر این اساس، گرچه تصدی­گری برخی زنان، به‌دلیل رعایت موازین شرعی با این موانع، مواجه نمی­شود، لکن از آنجا که حضور در مناصب دولتی، عمدتاً و غالباً با حضور حداکثری زنان همراه بوده و زنان به این جهت، معمولاً در معرض افراد نامحرم قرار می­گیرند. ازاین‌رو، حضور زنان در این مناصب، با کراهت همراه بوده و مرجوح، ارزیابی می­شود. منابع و مآخذ 1. قرآن کریم. 2. نهج البلاغه. 3. آصفی، محمدمهدی، «زن و ولایت سیاسی و قضایی»، مجله فقه اهل بیت(فارسی)، ش42، 1384. 4. آملی، میرزا هاشم، مجمع الافکار و مطرح الانظار، قم: المطبعه العلمیه، 1395ق. 5. احمدبن‌حنبل، مسند احمد، بیروت: دار صادر، بی‌تا. 6. البخاری، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر للطباعه و النشر، 1401ق / 1981م. 7. الترمذى، ابی عیسى محمدبن‌عیسى، الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، تحقیق عبد الرحمن محمد عثمان، بیروت: دارالفکر، 1403ق / 1983م. 8. النسائى، أحمد‌بن‌شعیب، السنن الکبرى، بیروت: دارالفکر، 1348ق / 1930م. 9. امام خمینی، سیدروح‌الله، اجتهاد و تقلید، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1376. 10. ----------------، الرسائل، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1368ش. 11. ----------------، تهذیب الاصول، قم: مکتبه اسماعیلیان، 1382ق. 12. ----------------، کتاب البیع، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، 1379ش. 13. بحرالعلوم، محمد، بلغه الفقیه، تحقیق سیدمحمدتقی آل بحرالعلوم، تهران: منشورات مکتبه الصادق7، چ4 ، 1403ق. 14. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، تحقیق علی‌اکبر الغفاری، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، الطبعه الثانیه، 1404ق. 15. حسینی شیرازی، سیدمحمد، تبیین القرآن، بیروت: دارالعلم، 1423ق. 16. خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک، تهران: انتشارات مکتبه الصدوق، 1405ق. 17. خوئی، سیدابوالقاسم، التنقیح فی شرح العروه الوثقی، قم: لطفی، 1418ق. 18. --------------، کتاب الاجتهاد و التقلید، قم: دار انصاریان، 1410ق. 19. روحانی، سیدصادق، فقه الصادق، قم: مؤسسه دارالکتاب، چ3، 1412ق. 20. زحیلی، وهبه، الفقه الاسلامی و ادلّته، دمشق: دارالکفر، 1997م. 21. شمس‌الدین، محمدمهدى، اهلیه المراه لتولى السلطه، قم: المنار، بی‌تا. 22. شیخ انصاری، مرتضی، المکاسب المحرمّه، قم: المؤتمر العاملی لتخلید ذکری الشیخ، 1415ق. 23. ---------------، کتاب القضاء و شهادات، قم: المؤتمر العاملی لتخلید ذکری الشیخ، 1415ق. 24. شیخ طوسی، ابوجعفر محمدبن‌حسن، الخلاف، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1407ق. 25. شیرازی، سیدصادق، بیان الفقه، قم: دارالانصار، 1426ق. 26. صدر، سیدمحمدباقر، شرح العروه الوثقی، قم: مجمع الشهید آیهالله الصدر، 1408ق. 27. --------------، ماوراء الفقه، بیروت: دارالاضواء، 1420ق. 28. طباطبایی، سیدمحمد (مجاهد)، المناهل، قم: مؤسسه آل البیت:، بی‌تا. 29. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش. 30. طباطبایى، سیدعلى، ریاض المسائل، قم: مؤسسه آل البیت:، 1418ق. 31. عاملی، شیخ حرِّ، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت:، 1409ق. 32. فاضل لنکرانی، محمد، کتاب الحدود، قم: مرکز فقه الائمه الاطهار:، 1422ق. 33. فخر المحققین، محمدبن‌حسن، ایضاح الفوائد، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1387ق. 34. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383ش. 35. گلپایگانی، سیدمحمّدرضا، کتاب القضاء، قم: دارالقرآن الکریم، 1413ق. 36. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق / 1983م. 37. محمدی گیلانی، محمد، «بررسی شرط مردبودن در مفتی»، مجله فقه اهل بیت (فارسی)، ش13، 1377ش. 38. مرعشی نجفی، سیدشهاب‌الدین، القول الرشید فی الاجتهاد و التقلید، تقریر عادل علوی، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا. 39. مکارم شیرازی، ناصر، بحوث فقهیه هامّه، قم: مدرسه امام علی‌بن‌ابیطالب7، 1422ق. 40. --------------، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1366ش. 41. منتظری، حسینعلی، دراسات فى ولایه الفقیه، قم: المرکز العالمى للدراسات الاسلامیه، چ2، 1409ق. 42. -------------، مبانی فقهی حکومت اسلامی، تهران: مؤسسه کیهان، 1367ش. 43. موسوی اردبیلی، سیدعبدالکریم، فقه القضاء، قم: منشورات مکتبه امیرالمؤمنین7، 1423ق. 44. نجفی، محمدحسن، «زن و مرجعیت»، (کاوشی نو در فقه اسلامی)، فصلنامه فقه، پیش ‌شماره،  بهمن 1372ش. 45. -------------، جواهر الکلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365ش. 46. نراقی، ملا احمد، عوائد الایام، قم: مرکز النشر الاسلامى التابع لمکتب الاعلام الاسلامى، 1417ق / 1375ش. 47. -----------، مستندالشیعه، قم: مکتبه آیهالله المرعشی، 1405ق. سیدسجاد ایزدهی: استادیار و مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. فصلنامه حکومت اسلامی شماره 68. ادامه دارد...

http://fna.ir/23PDM7





94/10/15 - 04:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن