تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):خدا را بسيار ياد كنيد و هميشه به ياد مرگ باشيد و قرآن زياد بخوانيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821166680




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقد حقوق مالکیت ادبی ـ هنری مدرن و ملاک مالکیت فکری در عصر پسا مدرن - بخش اول نقد حقوق بشر مدرن و نفی جهان شمولی آن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقد حقوق مالکیت ادبی ـ هنری مدرن و ملاک مالکیت فکری در عصر پسا مدرن - بخش اول
نقد حقوق بشر مدرن و نفی جهان شمولی آن
حقوق مالکیت ادبی ـ هنری، یکی از روایت های کلان عصر مدرن است که برای تغذیه ساختار سرمایه داری غربی مدرنیته تعبیه شده است.

خبرگزاری فارس: نقد حقوق بشر مدرن و نفی جهان شمولی آن



  چکیده پسامدرن‌ها بر این باورند که حقوق مالکیت ادبی و هنری به عنوان یکی از شاخه‌های مهم حقوق مالکیت فکری، به منظور حمایت مادی و معنوی از گونه‌های نو از آثار ادبی و هنری و رایانه‌ای، تداوم روایت‌های کلان مدرنیته است. به این اعتبار، همه انتقادات روایت‌های کلان عصر تجدد به این حقوق هم وارد است با این تفاوت که در وضعیت کنونی پایبندی به رعایت هرچه بیشتر این حقوق، تعصبی بی‌جا در گرایش هرچه بیشتر به‌سوی بی‌عدالتی، دیکتاتوری و مطلقه‌گری در حوزه مغز و فکر است. پیامد این عمل، زنجیرزدن به تعقل و تفکر و نیز تولید محصولات معنوی بشری در راستای سود انحصاری مادی در بازار اقتصادی و سرمایه داری جهان معاصر است. این مقاله با تبیین این فرضیه از منظر پسامدرن‌ها، به تحلیل وضعیت حقوق مالکیت ادبی و هنری در دوران معاصر می‌پردازد. کلیدواژه‌ها: پسامدرنیسم، حقوق بشر، مالکیت فکری، حقوق مالکیت ادبی ـ هنری، اقتصاد. مقدمه هرچند حقوق پسامدرن متولد نشده است، اما دیر یا زود از مدرنیته زاده خواهد شد. با آمدن این سبک حقوق، مجموعه ای از شالوده های مدرن باید بازبینی شود وگرنه تخریب می گردد. حقوق مالکیت ادبی ـ هنری، یکی از روایت های کلان عصر مدرن است که برای تغذیه ساختار سرمایه داری غربی مدرنیته تعبیه شده است. این حقوق، خارج از عرف اقتصادی متعارف و عادلانه باید دیر یا زود اصلاح شود. پسامدرنیسم، زمینه ای برای پیشگویی وقوع یک بهمن در حوزه های مختلف دانش از جمله حقوق است. به عبارت دیگر، اعتقاد به نسبیت گرایی و کثرت گرایی، اساس و شالوده منطق فکری پست مدرن در مواجه با تمامی حوزه های نظری، معرفت شناسانه، جامعه شناسانه، حقوقی و فرهنگی را تشکیل می دهد. نظر به همین رویکرد، در تعریف و تبیین مفهوم حق و حقوق، مبنای تحلیل و مفهوم پردازی خود را براساس نسبی نگری، تنوع، تکثر و انشعاب قرار می دهند. نسبی نگری پست مدرن، بر این فرض استوار است که حق واحد وجود ندارد، همچنین حق ابژکتیو یکتایی در میان نیست تا امکان شناسایی آن امر مطلق، فصل مشترک میان تمام انسان ها باشد. در نتیجه، چیزی به نام حق یا حقیقت مطلق و یا حتی آنچه برخی متفکران مسلمان حقیقت (Réel vrai) یا الحق می نامند (Arkoun, 1989, p. 216)، وجود ندارد، مگر اینکه از نظر کسی حق دانسته شود. به این معنا که هر فردی اعتبار خود از جهان و اندیشه ها را حق بنامد. این موضوع با اوج انتقادات مکاتب دینی مواجه شده است (Arkoun, 1979, p. 249؛ نیچه، 1377). پست مدرن ها در برابر نفس اصطلاح حق علامت سوال قرار می دهند. در این دوره پارادایم غالبی وجود ندارد؛ چراکه آمیختگی الگوها، روش ها و درک های زندگی، همه می توانند محترم و قابل قبول باشند (محمدجواد جاوید، 1386).  از منظر پست مدرن ها، حق و حقوق اموری نسبی هستند؛ بدین معنا که نسبت به زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، طبقه اجتماعی، ساختار قدرت سیاسی، کارکردهای بیانی و زبان شناختی، چهارچوب های نظری، مفهومی، شناختی و حتی نسبت به آموزش ها و غالب های پنداری افراد و اجتماع تفاوت می کنند. ازاین رو، آنچه ما حق می دانیم با تمامی و یا پاره ای از این مفاهیم و عوامل در ارتباط است. هرگونه نظریه پردازی در بخش های گوناگون تئوری حق، بدون بحث از موجه سازی، ناقص و بی ثمر خواهد بود. از این رو، اجزای گوناگون فلسفه حق، در یک نسبت هندسی با هم قرار می گیرند. نسبتی که تصمیم گیری در هر حوزه را منوط به تصمیم گیری در حوزه های دیگر می گرداند (محمد راسخ، 1381، ص 160). پست مدرن ها این سؤال اساسی را مطرح می کنند که آیا می توان بر اساس باور، فرهنگ، منافع، هویت ملی و محلی، جهان بینی و ضرورت های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پاره ای از انسان ها، به قرائتی کلی نگر و مبسوط از مفهوم و تعریف حق دست یافت. به گونه ای که از غلطیدن در دامان سلطه عقل گرایی افراطی و طرح اسلوب هدفمند بر پیکره مفهوم سازی حق در امان بود؟ این مقاله، ضمن بررسی پرسش فوق، به تبیین این فرضیه که پایبندی به رعایت هرچه بیشتر این سبک از حقوق در وضعیت کنونی آن، تعصبی بی جا در گرایش هرچه بیشتر به سوی بی عدالتی، دیکتاتوری و مطلقه گری در حوزه مغز و فکر است. این مقاله به تحلیل وضعیت حقوق مالکیت ادبی و هنری از منظر پسامدرن ها در دوران معاصر می پردازد. هرچند حقوق پسامدرن هنوز در راه است، اما مهم ترین حق قابل بحث در این مکتب، حقوق نالکیت ادبی-هنری خواهد بود. مفهوم حق و حقوق از منظر پست مدرن به اعتقاد پست مدرن ها، اشکال مدرن نظریه هایی که درباره حق و جوهره انسان، (از جان لاک گرفته تا کارک مارکس) مطرح شده است، همگی تا حدودی گمراه کننده و غیرواقعی هستند.از این رو، اندیشمندان پست مدرن، همچون میشل فوکو به نقد مفهوم حق در کالبد کاربست های مدرن از منظر نظری و پراگماتیک برخاسته اند (Mourad, 2003, p. 453). به اعتقاد آنان، با سیالیت پارا دایم اعتبار و عدم وجود مبنا از فرد به فردی و از جامعه به جامعه ای، مفهوم حق نیز از جامعه به جامعه ای و از بستری به بستر دیگر در نوسان خواهد بود؛ زیرا حقیقت یک اعتبار، وابسته به ضوابط معنایی و شکل قرائت نوع جهان بینی هر اجتماع متفاوت خواهد بود و معنایش به تأویلی وابسته است که در افق دنیای خاص ارائه می شود. بنابراین مفهوم، تعریف، ارزش و بیش از همه، تأثیرات عدالت محور گزاره واحد حق، همیشگی و ثابت نیست، بلکه می توان بر حسب تأویل و همنوا با دیدگاه ها و پیش فرض های هر فرد یا گروه اجتماعی متفاوت باشد. از این منظر، قرائت انتزاعی مفهوم حق بر اساس منطق یکسان نگری، که قائل به همگون سازی همه تأویل ها هستند. در نهایت به اقتدارگرایی، مرکز گرایی و مرجعیت باوری نهادینه شده ای منتهی می گردد که منجر به پیدایش حلقه بسته الیگارشی نوین، در کالبد حق و عدالت محوری می شود که با تکیه بر کارکردهای منفعت طلبانه از باز پردازی به مفهوم حق، در صدد معنا بخشی انتزاعی به مقوله حقوق و تکالیف است. در واقع، می توان گفت: پست مدرن ها قائل به نسبی نگری معناشناسانه و نسبی نگری شناخت شناسانه در مواجه با مفهوم حق هستند. از این رو، هر قاعده و هنجار و ارزش جهان شمولی که قابلیت تسری به همه جوامع، فرهنگ ها، خرده فرهنگ ها و نظام های حقوقی و اجتماعی را داشته باشد، نفی می کنند از این رهیافت، نسبی نگری فرهنگی را در پیش می گیرند. بدین ترتیب، نسبی نگری در مفهوم حق و عدم اعتقاد به جهان شمولی و قرائت عام از گزاره حق، امکان شکل گیری حقوق و تکالیف در معنای عام، فارغ از گسست های باوری، اجتماعی، فرهنگی، مفهومی، ادراکی و پیش داوری های عدالت منشانه را ناممکن می سازد و میزان اعتبارپذیری برداشت ها از مقوله حق را یکسان می نگرد. در اینجا تمامی آراء پیرامون حقوق از ارزش برابر برخوردار می گردند و لابشرط همگی زمانی که در یک فضای فرهنگی قرار دارند، مقبول هستند. پست مدرن ها در نقد حقوق جهان شمول بر این باورند که اعتقاد بر کلیت و جهان شمول بودن مفهوم حق، در بطن خود، با پارادوکسی روبه روست که مبتنی بر بی عدالتی و حق گریزی است.  این امر با فلسفه اولیه بازتعریف وباز شناخت مفهوم حق در تناقض آشکار قرار دارد. به عبارت دیگر، با غلبه پاره ای از برداشت ها و تأویل ها، که مبتنی بر ارزش ها و جهان بینی های خاص هستند، زمینه رجحان پاره ای از اعتبارها در معنا بخشی بر مفهوم حق میسر می شود و اعتبارها را در بنیان خود متمایز از همدیگر می سازند و مورد پذیرفتنی، عادلانه، درست و معقولانه را در برابر مورد نپذیرفتنی، غیرعادلانه و نادرست قرار می دهد. بدین ترتیب پاره ای از اعتبارها و برداشت ها، بدون لحاظ قابلیت های معناشناسانه و بسترهای وجودی، نظری، مفهومی، اجتماعی و فرهنگی، در پیشگاه تأویل ها و اعتبارهای غالب، قربانی می گردند و حق و کارکردهای آن و در نتیجه، اسلوب و چارچوب های حقوق و تکالیف در پرتو نوعی سودانگاری انحصارگرایانه، که بذر توتالیتریسم و جزم گرایی را داراست، بسط و تعمیم خواهد یافت. این فرایند تنها متضمن منافع تأویل ها و اعتبارهای غالب است. هر چند از دید رز حق ها میان منافع و تکالیف ایستاده اند. بدین معنا که اشخاص دارای منافع بنیادینی هستند که آنها را مستحق تأمین و حفظ منافع یاد شده می گرداند. این استحقاق چیزی جز همان حق ها نیست که به دنبال خود برای دیگران تکالیف متلازم با آن حق ها را می آورد (والدرون). اما این استحقاق تأمین و حفظ منافع، ماهیتی عام دارد؛ بدین معنا که نباید به بهای نیل به آن، منافع سایر برداشت ها و اعتبارها نادیده گرفته شود، بلکه باید به سایر حوزه ها در معنا بخشی به مفهوم حق، که مبتنی بر سایر تاویل ها و در نتیجه، کثرت و چند گانگی اعتبارهاست، توجه ویژه شود تا از این رهگذر منافع آنان نیز لحاظ شود. آن چنان که نیچه می گوید: ویران کردن یک پندار، نه حقیقت را که تنها حصّه بزرگتری از نادانی را به بار می آورد، تعمیم فضای خالی ما را، گسترش برهوت ما را موجب می شود (نیچه، 1377، ج 2، ص 476). آن چنان که بیان شد، دایره نسبیت گرایی در بازشناخت مفهوم حق و حقوق در اندیشه پست مدرن، به حدی وسیع و محوری است که اساساً ایجاد ارتباط و نسبت بین مقوله حق و حکم اخلاقی امری پذیرفتنی نیست. بنابراین، بر خلاف عقاید کانت، هیچ حکم اخلاقی وجود ندارد که بتواند بر اساس مفهوم ابژکتیوی از حق توجیه شود. آنچه که وجود دارد، کنش هایی از عناصر فرهنگی، اجتماعی و معناشناسانه است که سبب تنظیم کارکردهای احکام اخلاقی شده است. بر این اساس، پست مدرن ها، اعتبار فرا روایت های اخیر را، که نوعی قرائت مدرن از مفهوم حق و مبتنی بر حقوق و آزادی های طبیعی است، زیر سوال می برند و بدیل های بدیعی را ارائه می کنند. به دیگر سخن، پارادایم پست مدرن با رهایی از بی ابهامی و تک معنایی، در اندیشه خروج از پیچیدگی ها و دشواری های نُرم های حقوقی مدرن است (Maisani, 1994, p. 448). حقوق بشر از منظر پست مدرن پست مدرنیست ها از نقطه نظر شناخت شناسی، نگاهی هرمنوتیک و تفهیمی به مقوله حقوق بشر دارند. نگاهی که شالوده فکری آنها در تعریف، تعین و معنابخشی به مفهوم حق، انسان و به تبع آن، حقوق بشر را تشکیل می دهد. پست مدرن ها از هر گونه یکسان سازی، که حول محور عقل مدرن و در فُرم غرب جغرافیایی متجدد، صورت می گیرد، رویگردان است و صورت بندی را نمی پسندد و در مقابل، حضور و اظهار وجود همه فرهنگ ها و نگرش ها و اهمیت دادن به دیدگاه های مغلوب هژمونی مدرنیته و به درآمدن از قیمومت عقلانیت انتقادی را خواستار است (قره باغی، 1380، ص 21). بازتاب این رویکرد، نقد حقوق بشر مدرن و تمامی عناصر و پارامترهای بسترساز آن در مفهوم پردازی به مقوله حقوق انسانی است. از این رو، به باز تعریف مفهوم حق و انسان می پردازد. 1. انسان شناسی پست مدرن یکی از انتقادهای جدی پست مدرن ها به حقوق بشر، معطوف به نوع نگاه آنها به انسان، بما هو انسان و شخصیت حقیقی اوست که مسبوق به شخصیت حقوقی وی تحلیل می شود. این نگاه، معتقد است بررسی ابعاد وجودی و استعدادهای مختلف او در عصر مدرن، ناقص بوده و به تبع آن استدلال های ناظر به حقوق او و منزلت نیز به صورت تک بعدی رقم خورده است (جاوید، 1386). در واقع، پست مدرن ها به نقد انسان مدرن می پردازند. انسان مدرن را زاییده عقلانیت و خرد ورزی افراطی می دانند که در نهایت، در قالب یک سرنوشت محتوم راهی جز تمسک به ایدئولوژی های تمامیت خواه و توتالیتر ندارد. در فرایند این جزم گرایی به جمودی خواهد رسید که او را از بازشناسایی و بازتعریف ماهیت خود بی نیاز می گرداند. در واقع، مدرنیسم از سوی انسان عصر خود به داوری نشست و با لحاظ خود به عنوان دانای کل به تعریف، تبیین و مفهوم پردازی از حقوق، تکالیف، تمایلات و آرمان های مشترک انسانی پرداخت. از نظر پسامدرن ها، مدرن ها رویکرد انسانی در حقوق را به دلیل عدم درک صحیح و همه جانبه انسان، وارد قضاوت های جهان شمول خویش نکرده اند، بلکه از انسان تصویری مکانیکی و نه ارگانیکی ارائه می دهند. نگاهی به رویکرد یا بسترهای انسانی در آراء دیوان بین المللی دادگستری در دو دهه اخیر حکایت ازاین چرخش دارد. از این رو، در نظر گرفتن مکانیسم های ثابت برای انسان و رفتارهای او چنان حیوانات، سال ها جزو فعالیت های علمی مهم دانشمندان مدرن به شمار می آمد، آیا آنها به این مسائل توجه کردند که عملیات انسانی، گوناگون و در حال تغییر، بی شمار و تو در توست. این مکانیسم نمی تواند همه کارکردها را در بر بگیرد. همه این ها در معرض تغییرات همیشگی قرار دارد؟ آیا انسان مدرن در اندیشه و تصمیم خود دچار تعصب، جزم اندیشی، پیش داوری و جانب داری نیست؟ آیا مدرنیسم موجب رشد اخلاق فردی همچون ضامن حقوق همه، برای برابری و عدالتی جهان گستر شد؟ به نظر نمی رسد، مدرنیسم به آنجا رسید که به چنین سؤالاتی پاسخی روشن بدهد (آهنچیان، 1382، ص 143). عمده انتقادات متفکران پست مدرن به انسان شناسی حقوقی گذشته، ناظر به همین غیریت سازی عصر مدرن است (kilani, 2000, p. 28). در اندیشه، انسان مدرن نیازی به بازشناسی وحتی شناخت خود نمی بیند. در عوض، با معیارهای ساخته خود به مطالعه سایر مردمان و تعمیم نگاه خود می پردازد. اما در اندیشه پست مدرن، هیچ قومی، مرجع مقایسه با قوم های دیگر نیست؛ مفهوم خودی و غیرخودی یک مفوم نسبی است (جاوید، 1386، ص 75). به اعتقاد پست مدرن ها، انسان ها همواره در زمان حال دوران زندگی خود، در معرض آن دسته متغیرهایی قرار دارند که مخصوص آنها و ساخته شرایط آنها است. پس دلیلی برای جمع زدن آنها و نتیجه گیری به شکل قطعی خود وجود ندارد؛ یعنی انگاشت انسانیت مشترک، توهمی بیش نیست (آهنچیان، 1382، ص 141). سخن اصلی متفکران پست مدرن آن است که در عضر مدرنیته، حقوق بشر از اساس بر یک انسان شناسی فلسفی و حقوقی معیوبی استوار گشت. انسانی که غرب در خارج از مغرب زمین به دنبال کشف آن بود، کسی جز خود او نبود. در نتیجه، حقوق بشری هم که تنظیم کرد، قبایی بود که تنها با اندام او سازگار بود. از این رو، انسان شناسی حقوقی عصر مدرن، نه در جهت به رسمیت شناختن نظام های حقوقی سایر مردمان در تمام جهان، بلکه در حقیقت در پی تدارک تمام حقوق برای انسان غربی در سراسر جهان بود. حال آنکه، انسان شناسی حقوقی پست مدرن، قائل به فراگیر بودن و همه جانبه بودن انسان عصر حاضر و به رسمیت شناختن نظام های قضایی و حقوقی اوست. در این معنا، پست مدرنیسم ایجاد قالب حقوقی خاص و یک دست را به دلیل گرایش های انسانی نادرست می داند (Gasarian, 2006, p. 4). در مقابل، معتقد به کارایی و ارزش همه ساختارهای حقوقی انسانی در گوشه و کنار دنیاست. پست مدرنیستم، با گذار از تک قالبی پنداشتن و حتی امکان چنین اقدامی، به تفسیر پلورالیستی و تکثیرگرایانه از انسان و حقوق او می پردازد (جاوید، 1386، ص 76). 2. نقد حقوق بشر مدرن و نفی جهان شمولی آن نقد حقوق بشر مدرن را می توان حاصل شک اندیشی پست مدرنیسم دانست که به اعتبار زدایی از هژمونی یافتن عقل مدرن می پردازد. در این رهیافت، با ساختار زدایی از فرا روایت ها و قرائت های کلان پیشین، به دنبال حمایت از فرا روایت های خرد و بدیل های متکثر در واحدی جزء و چندگانه می باشد تا بدین طریق، با شالوده شکنی پیش فرض های بنیادین، همچون عقلانیت مدرن، بستر را برای اعتبار بخشی بر روایت های جدید آماده سازد. به عبارت دیگر، پست مدرن ها با به چالش کشاندن مفروضات و روایت های کلان حقوق بشر مدرن، مشروعیت آن را مورد تردید قرار می دهند. به اعتقاد آنها، اصول و ارزش های حقوق بشر مدرن، مبتنی بر قطعیت، جامعیت و کلیت می باشد که در پی بسط قرائت جهان شمول و مرجع بخشی ارزش های جزم گرای حقوق بشر مدرن در سراسر گیتی است. پست مدرن ها، هر گونه قطب بندی، تقابل و دو گانگی های ثابت در شکل بندی حقوق انسان ها را با تکیه بر درون مایه فلسفی و معرفت شناسانه خود، که بر کثرث، چند گانگی، فرد محوری، جزئیت و عدم انسجام مبتنی است، نفی می کنند. در واقع، با قرائتی پلورالیستی و تکثیرگرا از حقوق بشر و برداشت ها و محیط ساختاربندی آن، به ردّ ارزش های برتر و جهان شمول و فضاهای عینی مبتنی بر هنجارهای کلی و متمرکز گرا می پردازند. با تأکید بر نسبیت گرایی فرهنگی (Cultural Relativism)، به تقابل با اندیشه شمولیت عام حقوق بشرهمت می گمارند. فیلسوفان پست مدرن ادعای جهان شمولی حقوق بشر را ناشی از دیدی اروپا مرکز ارزیابی می کنند و تعمیم آن را به حوزه های فرهنگی دیگر نادرست می دانند. برای آنان مفهوم حقوق بشر اساساً متعلق به فرهنگ اروپایی است. لذا معتقدند به تعداد فرهنگ ها برداشت های مختلف از حقوق بشر داریم (همان، 1386، ص 86). انتقادهای پست مدرنیسم بر نظام مالکیت ادبی و هنری جریان سیال مدرنیسم، در طی سالیان اخیر تمامی حوزه های زندگی بشر را در نوردیده و تأثیرات شگرفی را در تمامی زمینه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و صنعتی به ارمغان آورده است. پروژه مدرنیته با محوریت عقلانیت فنی مدرن و با شعار جنبش فزاینده به سوی آزادی و رهایی بشریت، برابری در حقوق و نفی تبعیض در همه اشکال، زمینه ساز شکل گیری پیشرفت های چشم گیری در عرصه های علم و صنعت و فناوری شد. این امر امکان بروز انقلاب فناوری اطلاعات و بسیاری از بحث های مربوط به پیدایش صورت های صنعتی و مدرن زندگی را محقق کرد. از این رو، با شکل گیری جوامع اطلاعاتی و صنعتی و پیشرفت های صنعتی و فناوری در تمامی بسترها، زندگی انسان دچار تحولات عظیمی گشت که ضرورت باز، تعریف و ارائه قرائت های جدید از انسان و حقوق او را بر اساس ارزش های عقلانیت و فرهنگ مدرن، کتمان ناپذیر می نمود.  در فضای جامعه اطلاعاتی و صنعتی مدرن، که اندیشه و هدفی جز پیشرفت و در نتیجه، قدرت و ثروت افزون تر در سر نداشت، حمایت از نوآوری ها و خلاقیت های فکری در همه حوزه های علمی، صنعتی، فرهنگی، هنری و ادبی امری واجب به نظر می رسد. در این مرحله نیز اندیشه مدرن، به دنبال کسب ثروت و جمع قدرت از مسیر قوانین انحصاری بود. قوانین کلانی که پیشتر امکان کنترل بازار توسط تراست ها، کمپان ها و شرکت های چند ملیتی را فراهم می کرد. هدف، تکثیر ثروت به نفع همگان نبود، بلکه تجمیع آن در دست گروه هایی خاص بود. در این مسیر حقوق، به ویژه حقوق بین الملل عموماً تمهید بخش مسیر فوق برای اقتصاد جهانی تلقی می شد.  بر این اساس، نظر به پیدایش و گسترش ابزارهای اطلاعاتی و ارتباطی جدید، حقوق مالکیت ادبی و هنری، به عنوان یکی از شاخه های مهم حقوق مالکیت فکری، به منظور حمایت مادی و معنوی از گونه های نو از آثار ادبی و هنری و رایانه ای، قوام و دوام یافت. این مهم، سبب اقدام به پیش بینی قواعد حقوقی برای حمایت از حقوق مالی و معنوی پدید آورندگان این گونه آثار فکری در سطح فرا مرزی و در نتیجه، انعقاد چندین معاهده بین المللی و سرانجام، معاهده حقوق مؤلف(Droit d'auteur) (کپی رایت) سازمان جهانی مالکیت فکری(WIPO) شد. اما پست مدرن ها، که به طور بنیادی با پروژه عقلانیت و خردورزی ابزاری جریان مدرن و هرگونه تمرکز گرایی و جزم اندیشی در تقابل هستند، ساختار حقوقی نظام مالکیت ادبی و هنری را فرایندی برای تئوریزه کردن هنجارها و باورهای غربی در قالب اسلوب حقوقی مدرن برای نیل به سوی یک دست سازی ارزش ها و اضمحلال حقوق خرده ارزش ها و خرده فرهنگ ها قلمداد می کنند. از این منظر، حقوق در خدمت اقتصاد طبقه ای و نه عمومی قرار دارد. حقوق مالکیت فکری، یعنی حقوق در خدمت صنعت انحصارگرای دانش و اطلاعات. این حقوق هرچند نو، اما بازمانده عصر مدرنیسم است. وجود همین نوع از دنباله های مدرنیته است که برخی دنیای پسامدرن را پروژه ناتمام مدرنیته می نامند. به اعتقاد آنها اصول و ارزش های نظام مالکیت ادبی و هنری در اصل، متضمن حقوق محصولات فکری مدرنیستی است که آنها را به کارکردهای مستقر و ثبات یافته ای تبدیل می کند؛ آن هم در جامعه و فضایی که برداشت ها و روایت های سرمایه داری، شرکتی از پروژه روشنفگری و آگاهی برای پیشرفت و رهایی بشریت، نیروی مسلط سیاسی، اقتصادی و اطلاعاتی است. از این رو، در اینکه دوره ها و زمان های متفاوت مستلزم تبیین ها، تحلیل ها، حقوق و راهبردهای کنش متفاوتی هستند، شک و شبهه ای وجود ندارد. بدین ترتیب، می توان انتقادهای پست مدرن ها را که ناظر بر دغدغه های حقوق بشری این حقوق و طرز تلقی آنها از مفهوم و انگاره حقوق بشر است را در دو زمینه کلی مورد بررسی و مداقه قرار داد: نخست انتقاد آنها بر نظام مالکیت ادبی، هنری، نقش و کارکرد آن در تغییر ماهیت و صور معرفت شناسانه محصولات فکری، دوم، نقد کارکردهای نظری و عملی نظام مالکیت ادبی و هنری در اعمال محدودیت در دسترسی به اطلاعات و تولیدات فکری. 1. انتقاد بر نقش و کارکرد نظام مالکیت ادبی و هنری در تغییر ماهیت محصولات فکری هزاره سوم میلادی، اوج مباحث فرهنگی در شاخه های گوناگون دانش است. همین پیگیری، زمینه های فرهنگی در دانش معاصر بشر، بستر ایده آل اثبات فرضیه های پسامدرن هاست. واژه پست مدرن بیانگر وضعیت فرهنگ ها بعد از دگرگونی های سده 19 است که به دنبال به چالش کشاندن عوامل موثر در سیطره فرهنگ، با تأکید بر تغییر اصول و قواعد بازی در عرصه علم، ادبیات و هنر است. این حیطه، دقیقاً چارچوب نفوذ، بسط و اجرای اصول و تعالیم نظام مالکیت ادبی و هنری است. فضایی که در آن موجویت و ضرباهنگ فعالیت های علمی و هنری شکل حقوقی می یابد و مفهوم سازی متفاوت از ذوق، نورآوری و ابتکار با تأکید بر ماهیت مالکانه آن، پا به عرصه وجود می نهد. این طرز تلقی از مفاهیم و عناصر علمی فرهنگی، گفتمان معرفت شناسانه جدیدی را مبتنی بر ارزش های نظام مالکیت ادبی و هنری مطرح می کند که در تعارض با روایت های معرفت شناسانه پست مدرنی قرار دارد. به اعتقاد پُست مدرن ها، پیدایش وضعیت پست مدرن معرفت، نتیجه فرایند پیچیده توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که قالب اولیه و اساسی خود را ترک کرده و در شکل جدید سر بر آورده است. بر اساس این روایت، معرفت علمی، ادبی و هنری، که درون مایه و هسته جامعه فرهنگی است، با به نظم در آمدن در چارچوب نظام مالکیت ادبی و هنری، که مبتنی بر فرا روایت ها و عقلانیت مدرن است، از ارزش ذاتی صور معرفت و اهداف و مقاصد انسان محور آن فاصله گرفته است و صرفاً با رویکردی منفعت طلبانه و تمرکز گرا، به ابزاری برای بهینه ساختن بازده عملکرد سیستم مالکیت ادبی و هنری، به عنوان یک تأسیس حقوقی مدرن، تبدیل گشته است. بر اساس آموزه های مدرن، رشد و ترقی معرفت، در تمامی اشکال علمی، ادبی و هنری، پرده از ماهیت همه چیز برخواهد گرفت و ساختن فناوری هایی را امکان پذیر خواهد کرد که به کمک آن می توان جریان تحول همه رویدادها را کنترل کرد (اسمارت، 1383، ص 85). از این رو، فرایند مدرن بر آن است تا از طریق سازوکارهای هنجارساز خود، همچون نظام مالکیت ادبی و هنری، به سطحی از همگنی و یکدستی در کیفیت و ماهیت معرفت دست یابد که امکان تحقق اندیشه مرجعیت باوری و اقتدارگرایی در چارچوب فضای علمی و فرهنگی میسر گردد. هر چند این امر نیز بدیهی می نماید که محصولات فرهنگی و آفرینش های فکری، خنثی و بی طرف نیستند، بلکه هر یک بنا به بسترهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، که در آن شکل گرفته و قوام یافته اند، از ماهیت و صور معرفت شناسانه خاص و متمایزی برخوردار باشند. اما آنچه سبب انتقاد پست مدرن ها شده است، همانا اعمال سیاست تمرکزگرایی و مرجعیت باوری در برخورد با فرهنگ ها و ارزش هاست که به شکل افراطی در صدد هماهنگ سازی ارگانیک و جذب و حذف خرده ارزش ها و خرده فرهنگ ها برای رسیدن به یک قرائت جهان شمول از هنجارهاست که دیگر زمینه ساز فعلیت یافتن آنها در ماهیت و صور معرفت شناسانه محصولات فکری باقی نمی گذارد. در این رویکرد، پست مدرنیسم بر این باور است که اصولاً گسترش و بسط ارزش های عقلانیت مدرن و نظام سرمایه داری از طریق مفاهیم کپی رایت امکان تغییر گزاره مشروعیت معرفت را به نفع مالکیت عریان و خشن و جریان جزم گرا، میسّر نموده است و با تأکید بر شکل های انحصار تک قطبی، در ساختاربندی هنجارهای معرفت شناسانه محصولات فکری و اهمیت بخشیدن به مسئله تخصص در پی به حاشیه راندن، مشروعیت زدایی و بی اعتبارسازی سایر شکل های معرفت است (Foucault, 1981).  هر چند باید خاطر نشان ساخت که دگرگونی های تکنولوژیک جامعه صنعتی، که خود از مؤلفه های شرایط و عقلانیت مدرن است، در همسان سازی صور معرفت و درون مایه های فرآورده های فکری و مرکزیت بخشی بر آن کم تأثیر نبوده است، اما علی رغم این دگرگونی ها، نظام مالکیت ادبی و هنری، فرایند خلق و پیدایش معرفت در اشکال گوناگون را به نحوه فزاینده ای دستخوش کالا وارگی کرده است و تصور علم و معرفت به دلیل نفس معرفت، یعنی به دلیل ارزش های ذاتی و درونی اش، به طور پیوسته رو به زوال است. به عبارت دیگر، همراه با تجاری شدن پرشتاب معرفت، جوهره و ساختار معرفت شناسانه آن نیز از هجمه تمایلات و اندیشه های منفعت طلبانه در امان نبوده است. به بهانه حفظ حقوق پدید آورندگان معرفت، مافیای انحصارگرا، بیش از پیش بر ارزش مبادله ای تولید آن اهتمام ورزیده است. از نگاه پست مدرن ها، جریان آوانگارد افراطی در سیستم نظام مالکیت ادبی و هنری، که طفیلی سوژه های مشروعیت بخش این نظام – یعنی ثروت و قدرت – است، در حال حمایت و مفهوم سازی از محصولات فکری قابل عرضه ای هستند که امکان تبعیت و تسلیم اندیشه را در برابر نگاه فراهم ساخته و اندیشه را از توجه به امر غیرقابل عرضه دور می سازند (ر.ک: لیوتار، 1380). از منظر پسامدرن ها، این به معنای کشتن تنوع و نوآوری از سوی کشورها و افراد پیرامون ِ هژمونی حاکم بر عرصه تفکر حاکم است. بدین ترتیب، گذار مشروعیت در نهاد معرفت، از بدیل اولیه و حرکت بر اساس عملکرد و بازده، نه فقط ناشی از پیوند فراینده نوآوری تکنولوژیک با پیشرفت در معرفت است، بلکه به شکل قابل توجهی ناشی از مفروضات صِرف حقوقی نظام مالکیت ادبی و هنری پیرامون مقوله مالکیت مبتنی بر مفاهیم بازار آزاد و مکانیسم های تولید نظام سرمایه داری است. در شرایط کنونی، قرائت جزم گرا و تمامیت خواه از صور معرفت شناسانه محصولات فکری در تمامی عرصه های علمی، ادبی و هنری بر اساس اصول و ارزش های نظام مالکیت ادبی و هنری، به مثابه پارا دایمی حقوقی از عقلانیت مدرن، که متضمن پیشبرد بازده اقتصادی است، هم بر تولید معرفت و هم بر انتقال آن تأثیر گذاشته است. تولید معرفت از یک سو، در کشورهای صنعتی و تدوین کنندگان نظام مالکیت ادبی و هنری، در حوزه تحقیقات، گرایش فزاینده ای به سمت سرمایه گذاری بر پروژه هایی وجود دارد که هرچه بهتر اصل بازده اقتصادی را بهینه سازی می کند. در نتیجه، اقبال عمومی سازمان دهی شده ای مبتنی بر مکانیسم ها و ارزش های کپی رایتی، به منظور بهره گیری از سود و منفعت افزون تر، به بعضی از حوزه ها بیشتر می شود. این امر، سبب عدم توجه به سایر حوزه ها و میدان های تحقیقاتی و در نتیجه، عدم رشد و برتری همسان معرفت می گردد. این، در واقع معنایی جز نگاه گزینشی و روایت یکسان انگار در دانش و معرفت بشری در راستای مقوله هایی خاص ندارد.  با وجود اینکه امروزه بسیاری از جامعه شناسان علم پذیرفته اند که هیچ موضوع علمی و فکری، از جایگاه رفیعی نسبت به سایر موضوعات علمی برخوردار نیست (Hesse,1982, p. 331). اما چنین رویکردی سبب می شود تا در راستای اندیشه یکسان سازی و مرجعیت محوری، آموزش و یادگیری نیز تابع الزامات بازده اقتصادی نظام مالکیت ادبی و هنری شود و هرچه بیشتر به سمت تدارک دیدن آموزش ها و تثبیت مهارت ها، که در بردارنده سود و منفعت بیشتر هستند، معطوف شود. از این رهگذر، می توان هرگونه چندگانگی، فردی گرایی، نسبیت باوری، که اصول تمام و کمال طلب اندیشه مدرن و پارا دایم های وابسته بدان را تهدید می کند، در نطفه از میان برد (بری، 1383، ص 94). این بدگمانی ها نسبت به ماهیت متغییر معرفت و ساختاربندی دانش را می توان در اندیشه های متفکران پیش رو پسامدرن همچون لیوتار به روشنی دید (Jones,2003, p. 506). از سوی دیگر، در بخش تولید معرفت، در کشورهای در حال توسعه و کم تر توسعه یافته، این فرایند شدیداً وابسته به انتقال معرفت، حداقل در شکل ضروری آن می باشد. بر اساس اصول و مکانیسم های نظام مالکیت ادبی و هنری، این پروسه انتقال محدود گشته و در بعضی از حوزه های معرفت، بسته به نوع و ماهیت آن، متوقف شده است.  بدین ترتیب، در چارچوب کارکردهای کپی رایتی شرایط مدرن، بخش اعظمی از خلاقیت ها، ارزش ها، فرهنگ ها و تعقلات جوامع در حال توسعه، در شکل گیری ماهیت و صورت معرفت شناسانه محصولات فکری، در خلال فرا روایت های عقلانیت مدرن و پارادایم های آن چون نظام مالکیت ادبی هنری و عقبه های فلسفی آن رنگ خواهد باخت و از آنان اعتبار زدایی خواهد شد. آن چنان که لیوتار می گوید: دانش اعتبار خود را نه در درون خود می یابد، و نه در سوژه ای که با تحقق و فعلیت یافتن امکانات یادگیری آن تکامل پیدا می کند، بلکه اعتبار خود را در سوژه عملی ـ یعنی بشریت ـ پیدا می کند (لیوتار، 1380، ص 121). 2. نقد کارکردهای نظری و عملی نظام مالکیت ادبی و هنری در اعمال محدودیت بی تردید می توان گفت: طیف وسیعی از انتقادهایی که از سوی پست مدرنیسم بر پیکره حقوق و نظام مالکیت ادبی و هنری وارد می شود، مربوط به مکانیسم های این نظام در محدود کردن سطح دسترسی به آثار فکری و اطلاعات به عنوان یکی از پیش فرض های اساسی تحقق پاره ای از بنیادی ترین حقوق انسان، همچون حق آزادی بیان(Right to Freedom of Expression) و حق بر ارتباط(Right to communication) می باشد. اما پیش از پرداختن به بحث، لازم است ابتدا به بررسی جایگاه اطلاعات و محصولات فکری و ضرورت دسترسی به آن در اندیشه پست مدرن و نقش و کارکرد آن در جوامع پست مدرنی به منزله بستر عینیت بخش این محصولات بپردازیم. از این رو، برای نیل به این منظور و درک هرچه بهتر ساختار جوامع پست مدرن، ناگزیر باید به بازشناخت روابط انسانی و اجتماعی از دیدگاه پست مدرن ها همت گماریم تا به دریافت و تحلیل دقیق تری از مفاهیم نائل شویم. 1-1-1-1.الف. جوامع پست مدرن، روابط انسانی و اجتماعی و جایگاه اطلاعات آنچه جامعه پست مدرن را از جوامع مدرن متمایز می کند، ناشی از نوع شناخت شناسی نگاه پست مدرن ها به اجتماع، انسان، حقوق انسانی و روابط انسانی است که مبتنی بر نگاهی هرمنوتیک و تفهیمی است(Peat, David, 2007, p. 920). پست مدرنیسم، با تعریفی که از انسان و حقوق انسانی ارائه می دهد، جامعه ایده آل خود را بر پایه شناخت شناسی متفاوت از روابط انسانی، اجتماعی و حول محور آگاهی بنا می نهد. از این رو، نقش و کارکرد اطلاعات و محصولات فکری، به عنوان پارادایمی از آگاهی در ساختاربندی روابط انسانی، اجتماعی و هژمونی یافتن اجتماع معاشرتی، که شالوده جامعه ایده ال پست مدرنیسم است، دارای اهمیت بسزایی است. از همین رهگذر، آنها با شالوده شکنی از پارادایم های اجتماع مدرن، به اعتبار زدایی از رهیافت عقلانیت به مثابه ابزاری برای تنظیم روابط انسانی و اجتماعی و ترسیم شاخصه های ارتباطات سلسله مراتبی می پردازند. مطالعاتی که بر مفروضات مدرن درباره روابط انسانی بنا شده اند، عمدتاً انسان ها را افرادی جدا افتاده و تک ملاحظه کرد. و در نتیجه، از تشریح گروه یا اجتماع همچون ذهنیت های به هم پیوسته عاجزند و این کاستی پیکره وحدت یافته مستقر در اجتماع را به کناری می گذارد. در مقابل، تلاش می کند تا با طرح فرمول هایی، انسان ها را چون اشیا در کنار یکدیگر قرار دهد تا به ارتباط و سپس جمع دست یابد (آهنچیان، 1382، ص 81). در مقابل، پست مدرن ها با اعتبار زدایی از عقل، بر گفتمان به عنوان رهیافتی که عامل عینیت بخش پیش فرض ها و بدیل های بدیع در بسترهای نامتجانس و متکثر است، بر شکل جدیدی از روابط انسانی تأکید می ورزد. این روابط، با ارائه الگوهای متفاوت از آگاهی در سطح عمومی، در پی اجتماع معاشرتی می باشد که با تغییر ماهیت قدرت از ثروت به دانایی، ارزشی دو چندان بر اطلاعات و محصولات فکری می بخشد و آن را به عنوان سنگ بنای تحقق و تداوم مکانیسم های روابط انسانی و اجتماعی لحاظ می کند. در جامعه معاشرتی(convival) با تکیه بر پارالوژی و گونه گونی، روابط انسانی فضایی از گردش اطلاعات و داده ها را به جود می آورند که در آن، تعامل های اجتماعی از طریق گفتمان های دیالکتیک حاصل می شود. این فرایند هرگز به معنای نفی هژمونی یافتن تعامل های بین فردی نیست. از این رو، نظر به چنین پنداشتی از تعامل اجتماعی، که مبتنی بر جامعه بازاطلاعاتی و دسترسی یکسان و نامحدود به تولیدات فکری دیگران است، انگاشت های مرکز و حاشیه در روابط اجتماعی رنگ می بازد و فرصت برقراری ارتباط بین صداهای متفاوت پدید می آید، به گونه ای که به بیان کولیر تمایز بین سوژه و آبژه را از میان می برد (Collyer,1997:195) در نتیجه، می توان گفت طرح ها و انگاره های روابط اجتماعی، معلول عقل و قواعد آن نیست، بلکه ناشی از پنداشت هایی است که به وسیله به هم پیوستگی و اشتراک منافع تک تک اعضای اجتماع به وجود آمده اند. به عبارت دیگر، این انگاره ها معلول به هم پیوستگی اعضای اجتماع است و به عکس عقل و هنجارهای آن، این اشتراک منافع، نیازمند توجیه یا مشروعیتی که عقل به حوزه های اجتماعی می دهد، نیست. در واقع، جامعه معاشرتی پست مدرن، اجتماعی غایت مند اما بدون داشتن نقطه پایان، مبتنی بر ضرورت اما بدون چرایی، و دارای عمومیت اما بدون اندیشه کلی است (آهنچیان، 1382، ص 86). منابع اسمارت، بری (1383)، شرایط مدرن، مناقشه های پست مدرن، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، اختران. آهنچیان، محمدرضا (1382)، آموزش و پرورش در شرایط پست مدرن، تهران، طهوری. جاوید، محمد جواد، حقوق بشر در عصر پسا مدرن، انتقاد از شاهکارهای فلسفی در فهم حقوق ذهنی (1386)، فصلنامه حقوق، ش3. راسخ، محمد، حق و مصلحت (1381)، مقالاتی در فلسفه حقوق، فلسفه حق و ارزش، تهران، طرح نو. قره باغی، علی اصغر (1380)، تبارشناسی پست مدرنیسم، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی. لیوتار، ژان فرانسوا (1380)، وضعیت پست مدرن؛ گزارشی درباره دانش، ترجمه حسینعلی نوذری، تهران، گام نو. نیچه، فریدریش (1377)، اراده قدرت، ترجمه مجید شریف، تهران، جامی. والدرون، جرمی، فلسفه حق، ترجمه، محمد راسخ، نامه مفید، شماره 21. Arkoun "Islam et Modernité" In. Un péril Islamiste ? éd. complexe. 1989 Arkoun "le concept de raison islamique", in: Annuaire de L’Afrique du Nord, Vol. 18. 1979. Cnrs, 1981. Chuman ,Joseph , Postmodernism and the problem of the Modern age , Humanism Today: Vol 8, 1993. Collyer, F. M." Technological invention, Postmodernism and social structure",Technology in Society. Vol. 19, No. 2, 1997. Figueras, Josep ,Health system reforms and post-modernism, The end of the big ideas, European Journal Of Public Health , Vol 13 , No 1 , 2003. Forgues, Eric , Retour sur le concept d’aliénation: Un possible émancipateur masqué par le voile idéologique de la modernité , social compass , Vol 53 , No 3 ,2006. Foucault, M." questions of Method". An Interview, Iarul C, NO.8, 1981. Gasarian , Christian , " Anthropologie postmoderne " , Encyclopaedia Universalist , Paris , 2006. Giddens,A " The Concequences of Modernity", Cambridge,Polity Press,1990. Hesse, M,"The Strong Thesis of Sociology of Science, in Revolution and Reconstructions in the philosophy of science" ;The British Journal for the Philosophy of Science ,1982. Jones, Campbell , Theory after the Postmodern Condition , Organization , Vol 10 , No. 3 , 2003. kilani, M, La critique de l'anthropologie post moderne, L'invention de l'autre. Essais sur le discourse anthropologique. Lausanne, payot, 2000. Longo ,L ; Observations à propos du temps et du discours dans la post-modernité, Sociétés ISSN , No 54 ,1996. Maisani ,P , et Wiener ,F ; Rèflexions autour de la conception post-moderne du droit , Droit et Societe ,Vol 27,1994. Mourad, Roger, After Foucault A new form of right , PHILOSOPHY & SOCIAL CRITICISM ; vol 29, No.4,2003. Peat ,F. David , From certainty to uncertainty: Thought, theory and action in a postmodern world , Futures, Vol 39, Issue 8, 2007. Stone .L. Modern to Postmodern: Social construction, dissonance, and education, Studies in Philosophy and Education, Vol 13, No 1, 1993 محمدجواد جاوید: دانشیار و عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.  مهدی یوسفی: دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بشر دانشگاه تهران. فصلنامه معرفت حقوقی - سال دوم، شماره دوم، پیاپی 4، ادامه دارد...

http://fna.ir/7588WH





94/10/13 - 04:07





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اقتصادی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن