تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس زياد شوخى كند، نادان شمرده مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805196992




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

توهم خدا یا توهم داوکینز - بخش اول ما هم به خداوند رخنه پوش معتقد نیستم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: توهم خدا یا توهم داوکینز - بخش اول
ما هم به خداوند رخنه پوش معتقد نیستم
ریچارد داوکینز، مى کوشد در کتاب «پندار خدا» از همه تخصص خود در حوزه زیست شناسى فرگشتى یارى بجوید و به بى خدایى و الحاد برسد.

خبرگزاری فارس: ما هم به خداوند رخنه پوش معتقد نیستم



  چکیده نوشتار پیش رو، شرح تقابل اندیشه دو شخصیت معروف در دو حوزه الهیات و الحاد است. یکى از این دو، ریچارد داوکینز، مى کوشد در کتاب «پندار خدا» از همه تخصص خود در حوزه زیست شناسى فرگشتى یارى بجوید و به بى خدایى و الحاد برسد و در نقطه مقابل، آلیستر مک گراث، با تصنیف کتاب «پندار داوکینز» تلاش دارد به نقدى منصفانه از این کتاب بپردازد و به مخاطبان نشان دهد که علوم تجربى و به طور خاص، نظریه فرگشت با خداباورى در تنافى نیستند. نکته درخور توجه اینکه هر دو نفر در فضاى دانشگاه آکسفورد تنفس کرده و هر دو تجربه الحاد را از سر گذرانده اند؛ با این تفاوت که اولى هنوز با پافشارى بر الحاد خود، مشهورترین و پرارجاع ترین ملحد جهان شده، ولى دومى با وجود تخصص در علوم تجربى، از الحاد دست شسته و به مدافعى سرسخت براى خداباورى بدل گشته است. کلیدواژه ها: ریچارد داوکینز، آلیستر مک گراث، علم تجربى، الحاد، دین، فرگشت، توهم. مقدّمه هر کدام از بخش هاى مختلف مقاله پیش رو از دو قسمت تشکیل شده است: قسمت اول به یکى از اشکالات داوکینز بر خداباورى اختصاص یافته و قسمت دوم به نقد مک گراث بر این اشکال مى پردازد. به همین دلیل، کوشیده ایم تا نخست به درستى اشکالات داوکینز را اصطیاد کنیم تا بتوانیم در برخورد با نقد مک گراث، به ارزیابى و داورى بپردازیم. بایسته است پیش از ورود به بحث اصلى، نیم نگاهى به شرح حال این دو متفکر بیفکنیم. کلینتون ریچارد داوکینز (زاده 26 مارس 1941) یک زیست شناس فرگشتى و استاد بازنشسته دانشگاه آکسفورد در رشته درک عمومى علم (Public Understanding of Science) است. از جمله افتخارات او، عضویت در دو انجمن سلطنتى علوم و ادبیات است. وى کتاب هاى مشهورى در زمینه نظریه فرگشت نوشته است. نخستین کتاب او با عنوان ژن خودخواه، که در سال 1976 منتشر شد، نام او را بر سر زبان ها انداخت. در این کتاب او نقش کلیدى ژن ها را در فرگشت تشریح مى کند و براى نخستین بار مفهوم میم (The Meme) را مطرح مى سازد. از آن پس او چندین کتاب نگاشته است که از آن جمله مى توان به ساعت ساز نابینا، صعود به قله ناممکن، گسیختن رنگین کمان و توهم (پندار) خدا اشاره کرد. اینها هر کدام شرح و بسط جنبه هایى از نظریه فرگشت داروینى و مفهوم انتخاب طبیعى هستند. داوکینز از منتقدان بزرگ آفرینش گرایى، و یک بى خداى مشهور است. او همچنین یک پوزیتیویست متصلب و اومانیست سکولار و علم محور است. وى در کتاب پندار خدا که نخستین بار در سال 2006 چاپ شد، گفت به احتمال قریب به یقین خداوندى براى جهان وجود ندارد. در نوامبر سال 2007 فروش این کتاب تنها در زبان انگلیسى به یک و نیم میلیون نسخه رسید. این کتاب به 32 زبان، ازجمله فارسى ترجمه شده است. اما آلیستر مک گراث (زاده 23 ژانویه 1953) الهى دانى ایرلندى الاصل است. او موفق به اخذ دو مدرک دکتراى فلسفه زیست شناسى مولکولى (1977) و الهیات (1978) از دانشگاه آکسفوردشده است. مک گراث تا سال 2005 استاد تاریخ الهیات دانشگاه آکسفورد بوده، ولى هم اکنون استاد الهیات کالج کینگز لندن و مدیر مرکز الهیات، دین و فرهنگ است. دغدغه اصلى او در زمینه تاریخ الهیات، الهیات روشمند و رابطه علم و دین است و ازاین رو پژوهش هاى پرشمارى در این باره انجام داده است. او مدافع عقلانیت انتقادى و منتقد پرشور بى دینى و بى خدایى است. او کتاب هاى پرشمارگان و پرمخاطبى را به چاپ رسانده است که ازجمله آنها مى توان از سپیده دم الحاد، خداى داوکینز: ژن ها، میم ها و معناى زندگى، الهیات علمى و توهم (پندار) داوکینز نام برد. 1. داوکینز: براهین اثبات وجود خدا، جملگى باطل اند داوکینز در کتاب توهم خدا، فصلى را با اشکال به براهین مشهور آکوئیناس مى گشاید. او با بیان اینکه پنج استدلالى که توماس آکوئیناس در قرن سیزدهم براى وجود خدا بیان کرده، بر پایه دور باطل شکل گرفته اند (داوکینز، 2006، ص 77)، مى کوشد به اصلى ترین براهین الهیات طبیعى در مسیحیت خدشه وارد کند. او در میان برهان هاى پنج گانه، به برهان غایت شناسى یا صنع (Teleological Argument or Argument from Design) توجهى ویژه نشان مى دهد و معتقد است که این برهان گرچه هنوز هم رایج است، به وسیله نظریه فرگشتى داروین شکست خورده است (همان، ص 79). او سپس به برهان هستى شناختى آنسلم مى پردازد و آن را همانند برتراند راسل، مغالطه آمیز و بازى با کلمات مى داند (همان، ص 81). وى در ادامه به بحث برهان تجربه دینى وارد مى شود و مبناى تجربه دینى را توهم و تخیل حاصل از شبیه سازى مغز مى شمارد و همگى آنها را بى اعتبار اعلام مى کند (همان، ص 88). داوکینز در پایان به برهان بیزى (Bayesian Argument) که به تازگى با تقریرى جدید سروصداى فراوان به پا کرده، اشاره مى کند. این برهان مى کوشد که با حساب احتمالات، ایمان به خدا را امرى معقول جلوه دهد و ستیزه جویى ملحدان را امرى خلاف عقل قلمداد کند (استفان آنوین، 2003). از نظر داوکینز این برهان، به دلیل داشتن پیش فرض هاى نادرست، جزو ضعیف ترین براهین اثبات وجود خداست. 1ـ1. مک گراث: براهین وجود خدا، تنها نشانگر معقول بودن باور دینى اند مک گراث پیش از هر چیز این نکته مهم را به خوانندگان یادآور مى شود که از نگاه پوزیتیویستى داوکینز، حتى امورى مانند وجود خدا نیز همچون فرضیه هاى علمى باید مورد آزمایش تجربى قرار گیرند؛ اما مک گراث بر این باور است که این گونه مسائل به روش تجربى قابل حل وفصل نخواهند بود (مک گراث، 2007، ص 25). به گمان مک گراث، آکوئیناس در براهین پنج گانه خود، این آموزه را که جهان آینه خالقیت خداوند است پیش فرض گرفته و مى کوشد ایمان را به وسیله براهین پنج گانه تقویت و تسدید (و نه اثبات) کند. ازاین رو آکوئیناس این پنج برهان را تنها نشانگر انسجام درونى ایمان به خدا مى داند و تلاش خود را به کشف مدلولات عقلانى ایمان در چارچوب تجربه ما از زیبایى و علیت و غیره مبذول مى کند. بنابراین مى توان ادعا کرد که قیاسى و نظرى دیدن رویکرد آکوئیناسى، یکى از بدفهمى هاى داوکینز در کتاب پندار خدا است (همان، ص 26؛ براى نمونه، ر.ک: جوادى آملى، 1390). این اشتباه در برهان نظم، نمود بیشترى یافته است. مک گراث معتقد است که بسیارى از الهى دانان مسیحى مانند ویلیام پیلى نیز دچار این خبط و خطا شده اند. پیلى مى کوشد به وسیله طبیعت، وجود خداوند را اثبات کند. مک گراث به همین دلیل، انتقادات داوکینز را به این برهان قرن نوزدهمى، صائب، مؤثر، قوى و منصفانه ارزیابى مى کند. به گمان مک گراث این انتقادات در تخصص داوکینز است و او مى داند که چطور درباره آن اظهارنظر کند و این کتاب حاوى عالى ترین انتقادات درباره این برهان است (همان، ص 26)؛ اما داوکینز باید توجه کند که رویکرد پیلى، منسوب به همه جامعه مسیحیت نیست و حتى الهى دانان هم عصر او نیز به پیلى درباره اشکالات این رویکرد هشدار داده بودند. مک گراث در پایان این نکته مهم را به مخاطبان یادآورى مى کند که چون داوکینز مبناى معقولیت را اثبات علمى و نظرى دانسته، ایمان را امرى نامعقول قلمداد مى کند؛ اما باید توجهداشت که بسیارى از باورهاى ما، با وجود معقول بودن داراى اثبات نظرى نیستند و این امر نباید موجب رها کردن و احمقانه خواندن آن باور شود. این همان چیزى است که فیلسوفان علم نیز بدان تصریح کرده اند. نظریه فرگشت نیز از این امر مستثنا نیست؛ زیرا این نظریه نیز قطعى و حتمى نبوده، تنها با توجه به برخى شواهدِ موجود، بهترین تبیین است و معلوم نیست که در آینده نیز با کشف شواهد جدید، نظریه اى مقبول باشد (همان، ص 26). 2. داوکینز: به دلیل پیچیده بودن وجود خداوند، احتمال وجود او بسیار بعید است داوکینز در کتاب پندار خدا فصلى را به این امر اختصاص مى دهد که چرا به احتمال قریب به یقین خدایى نیست. او نخست در این بخش، از برهان نامحتملى خدا با عنوان بوئینگ 747 غایى (The Ultimate Boeing 747) سخن به میان مى آورد و آن را بهترین و متقاعدکننده ترین دلیل براى الحاد مى داند. به نظر او، این استدلال، استوار و پاسخ ناپذیر است. درخور توجه است که هم خلقت گرایان و هم ملحدان براى اثبات نظر خود به این برهان متوسل شده اند. برهان مى گوید که وجود امور پیچیده نمى تواند حاصل تصادف باشد. تصادفى تلقى کردنِ وجود امور پیچیده، مساوى است با قبول ساخته شدن تصادفى هواپیماى بزرگى همچون بوئینگ 747 از آهن قراضه هاى داخل یک انبار. خلقت گرایان با رد تصادف، از این برهان نتیجه مى گیرند که وجود این امور پیچیده، ناشى از خالقى هدفمند است؛ اما به اعتقاد داوکینز، حتى با رد تصادف نمى توان به چنین نتیجه اى دست یافت؛ زیرا انتخاب طبیعى نیز قادر به ایجاد چنین امور پیچیده اى است. به عبارت دیگر، ما با سه فرض تصادف، انتخاب طبیعى و آفرینش خالق هدفمند روبه روییم. بدیهى است که با رد یکى از فروض، دو فرض باقى مى ماند و ازاین رو، براى قبول یکى از آنها باید به دلیلى جدید متوسل شویم. داوکینز معتقد است که تا زمان هیوم، اندیشمندانى همچون او، تنها با رد ادله وجود خدا، بهوادى شکاکیت وارد مى شدند و راهى براى برون رفت از آن نمى یافتند؛ ولى با آمدن داروین و تثبیت نظریه فرگشت، دیگر جایى براى شک باقى نمانده است و مى توان با قاطعیت، ضمن رد تصادف و آفرینش، به فرض سوم یعنى انتخاب طبیعى و نظریه فرگشت باور تام یافت (داوکینز، 1986، ص 6). داوکینز در وهله اول، با بیان اینکه فرضیه وجود خدا در تمام صور خود غیرضرورى است و قوانین احتمالات هم تقریبا بطلان این فرضیه را نشان مى دهند (داوکینز، 2006، ص 51)، قضیه الهیاتى وجود خدا را به یک فرضیه علمى غیرضرورى و حتى باطل فرو مى کاهد و در وهله دوم، با حتمى قلمداد کردن قضیه منفصله این جهان یا حاصل خداى فراطبیعى است یا فرگشت تدریجى، خداناباورى اش را نتیجه منطقى درک خود از درستى نظریه فرگشت وناسازگارى دین و علم مى داند. به اعتقاد وى، فرضیه طراحى غایى، ویژگى هاى کاملاً خاصى دارد و تنها بدل آن یعنى تکامل تدریجى، به معناى گسترده تکامل نیز به همچنین. این دو فرضیه، تقریبا آشتى ناپذیرند. غیر از تکامل هیچ فرضیه اى نمى تواند وجود موجوداتى را تبیین کند که ایجادشان بدون تکامل، ناممکن مى نماید، و چنان که نشان خواهم داد، نتیجه این استدلال، فرضیه وجود خدا را فرو مى ریزد (همان، ص 74). از نکات بسیار درخورتأملى که خود داوکینز هم به آن اعتراف مى کند، این است که نظریه فرگشت حتى با وجود قطعیت یافتن، تنها منحصر به بخش موجودات زنده جهان است و از ارائه تبیینى حتى براى موجودات بى جان مادى ناتوان است؛ چه رسد به تبیینى روشنگرانه در باب هستى عوالم کیهانى (همان، ص 114). از سوى دیگر، مهم ترین اشکال داوکینز بر وجود خدا، بر مبناى پیچیدگى وجود الهى شکل گرفته است. در نظام فکرى او، اگر حتى خدایى وجود داشته باشد، باید بى نهایت پیچیده باشد (داوکینز، 1987، ص 317)؛ زیرا بدون فرض چنین موجودى، هیچ موجود دیگرى توانایى تنظیم همه پیچیدگى هاى هماهنگ جهان را چه آنى و چه به صورت تکامل هدایت شونده(همان، ص 317) نخواهد داشت. از سوى دیگر، در نگاه زیست شناسانه داوکینز هر موجود پیچیده اى نتیجه تکاملى تدریجى است. با در نظر گرفتن این دو، داوکینز به این نتیجه مى رسد که خدا نیز باید حاصل یک فرایند تکامل داروینى باشد: هر هوش آفریننده اى که پیچیدگى کافى براى آفرینندگى داشته باشد، فقط مى تواند محصول یک فرایند پیوسته تکامل تدریجى باشد. چون هوش هاى آفریننده در جهان تکامل یافته اند، ناگزیر وجودشان، مقدم بر وجود خود جهان نیست، و لذا نمى توانند مسئول طراحى جهان قلمداد شوند. به این معنا، خدا یک پندار مهلک است (همان، ص 31). ولى خداباور چنین پیامدى را نمى پذیرد و به راحتى بنا را بر این مى گذارد که از قبل موجودى با دانایى و پیچیدگى فوق العاده زیاد وجود داشته است (داوکینز، 1987، ص 317). اشکال دوم او این است که اگر وجود خدا را از همان آغاز بپذیریم و مسلم فرض کنیم، مى توانیم وجود حیات به صورت کنونى را نیز مسلم فرض کرده، توضیحى درباره آن ندهیم. پیامد چنین نگرشى تعطیل علوم خواهد بود: اگر قرار باشد ما اجازه داشته باشیم بدون ارائه توضیحى وجود یک پیچیدگى سامانمند را مسلم فرض کنیم، بنابراین به همان صورت به راحتى مى توانیم وجود حیات را نیز به آن صورتى که مى شناسیم نیز مسلم بدانیم (همان، ص 317). 1ـ2. مک گراث: پیچیده بودن، دلیل بر بعید بودن وجود نیست داوکینز در این بخش مى خواهد با پاسخ دادن به این پرسش معروف و مهم که خدا را چه کسى آفریده است؟ به انکار وجود بارى تعالى بپردازد. او با فراهم آوردن یک برهان مى کوشد به مقصود خود برسد: خدایى که قادر به طراحى هر چیزى باشد، به قدر کافى پیچیده خواهد بود و به همین دلیل خود نیز به تبیین احتیاج دارد و به همین دلیل فرض این خدا ما را به سیر قهقرایى و بى نهایتِ تبیین رهنمون مى کند؛ به گونه اى که بیرون رفتن از آن امکان پذیر نخواهد بود. این اشکال داوکینز، بیان دیگرى از همان پرسش معروف است که چه کسى طراح را طراحى کرده است؟ گرچه این استدلال داوکینز ممکن است از لحاظ الهیاتى، اشکالات پرشمارى داشته باشد، مک گراث مى کوشد بدون وارد شدن در آن مباحث الهیاتى، با رویکردى علم گرایانه، به اشکال بى نهایت شدن تبیین ها پاسخ دهد. اگر او بتواند نمونه مقبولى ارائه دهد که بدون نیاز به تبیین، به توضیح امور دیگر مى پردازد، به راحتى استدلال داوکینز را خدشه دار کرده است. به همین دلیل، او نظریه همه چیز (Theory of Everything) را مطرح مى کند. دانشمندان مى کوشند با ارائه این نظریه (که بزرگ ترین مسئله فیزیک نوین است) هر چیزى را تبیین کنند. مک گراث ادامه مى دهد که اگر این اشکال قدر و وزنى داشت، دانشمندان چنین تلاش گسترده اى نمى کردند و در همان آغاز بنیاد کارشان با طرح مسئله هر تبیین کننده اى نیاز به تبیین دارد فرو مى ریخت. البته شاید ارائه این نظریه در آینده با شکست روبه رو شود؛ ولى همین مقدار نشان مى دهد که تبیین ناپذیر بودن یک تبیین گر، از لحاظ منطقى و ادراکى ناسازگار نیست. اما در اشکال دیگر، داوکینز از بسیار پیچیده بودن خدا، نامحتمل بودن وجود او را نتیجه گرفته است. مک گراث در پاسخ، پرسشى را مطرح مى کند که چرا هر چیزى که پیچیده است باید نامحتمل باشد؟ اگر چنین باشد، باید نظریه همه چیز که بسیار پیچیده تر از نظریه هاى کوچک تر است، از همان آغاز نامحتمل تلقى شود. در نظریه فرگشتى داوکینز نیز با اینکه به وجود آمدن انسان، بسیار بسیار نامحتمل به شمار آمده، انسان به ورطه هستى گام نهاده و هم اکنون در حال زیستن است. مک گراث با استفاده از این نکته یادآور مى شود که استبعاد داشتن چیزى برابر با موجود نبودن آن نیست. به همین سبب، باید پرسش از محتمل بودن خدا را کنار بگذاریم و از بودن یا نبودن بالفعل خدا سخن بگوییم (مک گراث، 2007، ص 28). 3. داوکینز: خداباورى بر پایه سوءاستفاده از رخنه هاى علمى ترتیب یافته است الهیات شکاف به گونه اى از خداباورى اطلاق مى شود که فعل خدا را معطوف به رخنه هایى ازجهان طبیعت مى کند که تاکنون علم از پاسخ گویى به چرایى وجود آنها ناتوان بوده است. خدا در این نوع الهیات به خداى رخنه پوش معروف است. داوکینز نیز همچون بسیارى از خداباوران با الهیات شکاف به سختى در ستیز است، اما رویکرد او در این ستیز با خداباوران متفاوت است. او بدین سبب که علم تجربى را تنها راه براى تبیین و توضیح جهان هستى مى داند، معتقد است که با پذیرش تبیینگرى انحصارى علم، دیگر جایى براى خداوند حفره ها باقى نخواهد ماند. از نگاه او گرچه هم اکنون علم تجربى در تبیین برخى از وقایع ناتوان است، این عجز مقطعى است و در آینده این حفره ها پر خواهند شد. او بدین سبب تفکر طراحى هوشمند را که مى کوشد با اعلام فرونکاستنى بودن برخى از پیچیدگى ها، به اثبات طراح هوشمند دست یازد، محکوم کرده و معتقد است که این تفکر اساسا شیوه اى غیرعلمى و نمونه خاص از نتیجه گیرى بر پایه جهل فعلى است. این شیوه، به منطق مغلوطِ خداى شکاف ها متوسل مى شود (داوکینز، 2006، ص 120). از نگاه داوکینز، مهم ترین تقابل با الهیات شکاف را باید در خود نظریه فرگشت داروین جست وجو کرد. از نگاه او با وجود مقبولیت و درستى نظریه تکامل، دیگر جایى براى خداوند در عرصه موجودات ارگانیک باقى نمى ماند و هر کس بخواهد به فعلیت و آفرینش الهى در این قلمرو باور داشته باشد، در واقع به خداى رخنه پوش و الهیات شکاف روى آورده است. الهیاتى که هر روز به سبب کمتر شدن حفره ها، کوچک تر و حقیرتر مى شود (داوکینز، 2006، ص 115). اما تکامل داروینى، و به ویژه انتخاب طبیعى، اثر دیگرى هم دارد. این نظریه در حیطه زیست شناسى توهم آفرینش را مى زداید و به ما مى آموزد که در حیطه فیزیک و کیهان شناسى نیز در قبال هر نوع فرضیه آفرینش بدگمان باشیم (داوکینز، 2006، ص 118). 1ـ3. مک گراث: ما هم به خداوند رخنه پوش معتقد نیستم در کتاب پندار خدا، داوکینز به انتقاد از پرستش رخنه ها مى پردازد. این امر اشاره اى به رویکردىمسیحى است که در قرن هجدهم و نوزدهم میلادى با نام رویکرد خداى رخنه پوش بر سر زبان ها افتاد. این دیدگاه در ساده ترین اشکال خود مدعى است که در فهم علمى و طبیعت گرایانه از واقع، ضرورتا شکاف ها و رخنه هایى وجود دارد. ویلیام پیلى در الهیات طبیعى مشهور خود، با این خط مشى که براى فهم علمى شکاف ها به خداوند نیاز است، براهین را مطرح مى کند. از نگاه مک گراث نیز الهیات یادشده، رویکردى نابخردانه بوده و در قرن بیستم رها شده است. به همین دلیل وى در آغاز بحث، از نقد داوکینز در این باره على رغم برخى گزافه گویى ها تشکر کرده و آن را درست و باارزش برشمرده است. البته داوکینز به این انتقاد بسنده نمى کند و مى کوشد با تسرى دادن این اشکال به همه الهى دانان و دین مداران، به خوانندگان خود بفهماند که همه آنها به نوعى مى کوشند دانشمندان را از کشف این شکاف ها و ارائه تبیین درست واقعیت بازدارند: یکى از اثرات حقیقتا مخرب دین این است که تعلیم مى دهد باید از جهل خود خرسند بود (داوکینز، 2006، ص 126). مک گراث این تعمیم را نادرست مى داند. البته على رغم نادرستى الهیات شکاف، نباید از این نکته غفلت کرد که فهم و درک انسان ها از واقع، دچار محدودیت هایى انکارناپذیر است که به محدودیت علم ما از واقعیات خواهد انجامید. این چیزى نیست که داوکینز بتواند انکارش کند؛ بلکه حتى بدین امر اعتراف کرده است: فیزیک مدرن به ما مى آموزد که حقایق بیش از آن چیزى است که ما مى بینیم؛ یا بیش از آن چیزى است که به ذهن ما مى آید... (داوکینز، 2003، ص 19). با پذیرش همه محدودیت هایى که عقل بشرى با آن دست به گریبان است، انسان در رویارویى با امورى که فراتر از تجربه اش است، دچار مشکلات پرشمارى خواهد شد. در این زمینه، میان دین و علم تفاوتى نیست. مک گراث سپس از حرکتى که در امریکاى شمالى با عنوان طراحى هوشمند به راه افتاده، سخن به میان مى آورد و طراحان این حرکت را ادامه دهنده راه معتقدان به الهیات شکاف ارزیابى مى کند. ازاین رو او نیز همانند داوکینز به این حرکت نوظهور مى تازد و آن را هم از لحاظ علمى و هم از جهت الهیاتى ناکارآمد قلمداد مى کند و آن را موجب آسیب پذیرى بیشتر مسیحیتدر برابر پیشرفت هاى علمى مى داند (ر.ک: پینوک، 2011). در پایان مک گراث به داوکینز و افرادى همچون او یادآورى مى کند که بسیارى از الهى دانان و فیلسوفان دین در قرن بیستم، با کنار نهادن الهیات شکاف به رهیافت هاى قدیمى تر و مقبول تر بازگشته و توانسته اند راه حل هاى عقلانى ترى ارائه کند. فیلسوف دانشگاه آکسفورد ریچارد سویین برن یکى از آنهاست که مدعى است: قابلیت و صلاحیت علم در تبیین خودش نیاز به تبیین و توضیح دارد و اینکه مقتصدانه ترین و قابل اطمینان ترین تعبیر از این قابلیت و صلاحیت تبیینى، در پیش فرض خدایى آفرینشگر نهفته است. سویین برن در نظریه اش بر این امر اصرار دارد که فهم پذیرى این عالم، خود نیازمند تبیین و توضیح است و اینکه عالم به خدا اشاره دارد، نشان از رخنه و نقصانى در فهم ما نیست. به نظر مک گراث، این رویکرد درخور ستایش و ترغیب کننده پژوهش علمى است، نه مانعى براى آن (مک گراث، 2007، ص 31). 4. داوکینز: علم، خدا را نفى مى کند. داوکینز از جمله دانشمندانى است که واقعیت را در علم تجربى خلاصه مى کند. از نگاه او وجود و عدم هر امر محتمل، باید در علم تجربى مورد مداقه قرار گیرد؛ حتى اگر آن چیز خداى نامحسوس و مجرد ادیان ابراهیمى باشد. البته داوکینز در زدودن قداست از علم، راه درستى را در پیش مى گیرد و دلیل قبول برخى از نظریات علمى از جمله نظریه فرگشت را وجود شواهد فراوان و معتبر مى داند؛ ولى ازآنجاکه شواهد معتبر نزد او تنها منحصر به ادله محسوس اند، دین و کتب مقدس را نامعتبر مى داند و هیچ ارزشى براى آنها قایل نمى شود (داوکینز، 2006، ص 282ـ283). با وجود این، او به نوعى مى پذیرد که ما با واقعیت به صورت صاف و پوست کنده روبه رو نیستیم و هر موجودى به واسطه یک الگو به جهان واقعیت راه دارد. این الگو توسط داده هاى حسى دست چین و مرتب شده است و چنان ساخته شده که براى گذران امورمان در جهان واقعى مفید باشد و بسته به اینکه ما چه جانورى باشیم، سرشت این مدل فرق مى کند (همان، ص 371). داوکینز به قدرى بر این نوع نگاه به علم و انحصار آن به محسوسات تأکید دارد که به آسانى مى توان ردپاى آن را در همه نظریه پردازى هاى او (به ویژه در باب دین) مشاهده کرد. برخى از بازتاب هاى علم گرایى او بدین قرارند: بازتاب اول: بحث در باب وجود خدا یک فرضیه علمى است او برخلاف پوزیتیویست ها که گزاره خدا وجود دارد را بى معنا و غیرعلمى مى دانند، به معنادارى و علمى بودن آن معتقد است؛ اما مى کوشد آن را گزاره اى کاذب نشان دهد. بنابراین صدق و کذب برخى از فرضیات، مانند وجود خدا در اصل یافت شدنى است، ولى ممکن است تا ابد نتوان در عمل پاسخى براى آنها یافت (همان، ص 50). حضور یا غیاب یک اَبَر هوش آفریننده، بى شک یک پرسش علمى است، حتى اگر در عمل قابل پاسخ گویى نباشد یا تاکنون امکان پاسخ گویى اش فراهم نشده باشد (همان، ص 58). بازتاب دوم: علم، نافى دین و در ستیز با آن است با در نظر گرفتن بازتاب پیشین، مى توان تا حد بسیارى به رابطه علم و دین از نگاه داوکینز پى برد. وى با پذیرش تعارض علم و محتویات کتب مقدس، بر دشمنى علم و دین تأکید مى کند و راه برون رفت از این مخمصه را دور انداختن کتاب مقدس یا نمادین جلوه دادن محتواى آن مى داند (همان، ص 258). این نوع نگرش به علم و دین، با توجه به اینکه داوکینز موضوعات و روش علم را از سویى مادى و تجربه پذیر، و موضوعات و روش ادیان کنونى را فراطبیعى و انتزاعى ـ فلسفى مى داند، کاملاً پیش بینى پذیر است. او با ایده کسانى که مى کوشند با محدود کردن علم به حوزه چگونگى و تحدید دین به حوزه چرایى به تفکیک قلمرو علم و دین بپردازند و شأنى براى دین قایل شوند، به شدت مخالفت مى کند و با بیان کلیشه اى و ملامت بار بودن این تفکیک، به بى ارزش بودن بسیارى ازپرسش هاى چرایى تصریح مى کند (همان، ص 56). به همین دلیل، او با نظریه حوزه هاى ناهمپوشان (Non Overlapping Magisterial) نیز که اتفاقا زیست شناس معروفى از امریکا آن را ارائه کرده، به ستیز پرداخته است. استفان جى گولد (Gould Stephen Jay) در این ایده که اصطلاحا به NOMAشهرت یافته، مدعى جدایى حیطه علم و دین از یکدیگر است. او در نوشتار معروف خود به نام سنگ هاى اعصار مى گوید: شبکه یا قلمرو علم، حوزه تجربى را مى پوشاند: اینکه جهان از چه ساخته شده (فکت) و چرا این طور کار مى کند؛ (نظریه) قلمرو دین، حوزه معانى غایى و ارزش هاى اخلاقى را دربر مى گیرد. این دو قلمرو هم پوشان نیستند، و تمام قلمروها را هم محاط نمى کنند (مثلاً، قلمرو هنر و معناى زیبایى را در نظر بگیرید) (به نقل از: همان، ص 55)... علم با ابزارهاى قانونى خود قادر نیست در مورد موضوع سرپرستى احتمالى خدا بر طبیعت قضاوت کند. ما نه آن را تأیید و نه آن را رد مى کنیم؛بلکه به عنوان دانشمندازنظردادن درموردآن خوددارى مى کنیم(گولد،1999). بر همین اساس، این اندیشمند در مقاله اى به صراحت عنوان کرد که علم با روش خود نمى تواند به قضاوت درباره خدا بپردازد و داروینیسم هیچ ربطى به وجود و ماهیت خدا ندارد (گولد، 1992). داوکینز با اینکه براى این زیست شناس تکاملى، شان علمى قایل است، با این نظریه به مخالفت برخاسته و معتقد است جى گولد کوشیده به جاى حل مسئله، صورت مسئله را پاک کند. بحث اصلى ما در اینجا پذیرش وجود خدا و تأثیرگذارى او بر کل نظام هستى و حتى قوانین لایتغیر طبیعى است. بدیهى است که ایمان یا عدم ایمان به این موجود، تأثیرات شگفت انگیزى بر نوع نگاه ما به هستى خواهد داشت. مطابق فرضیه وجود خدا، عامل فراطبیعى هست که آفریننده و حافظ جهان است و حتى با انجام معجزه در کار جهان مداخله مى کند. این معجزات، مستلزم تخطى موقتى از قوانین تغییرناپذیرى هستند که خود خدا وضع کرده است (داوکینز، 2006، ص 50). با پذیرش چنین خدایى و تأثیرگذارى او بر هر دو حوزه چگونگى و چرایى موجودات، دیگر جایى براى تفکیک حوزه علم و دین باقى نمى ماند. داوکینز معتقد است که انگیزه این نظریه پردازى را باید وراى علم و سیاسى کارى حاکم بر جوامع امریکا جست. در حقیقت جى گولد به دلیل فشارهاى خلقت گرایان کوشیده است با جدا کردن حوزه علم و دین، ضمن راضى کردن دین مداران و خلقت گرایان امریکایى، قلمرو علم را از دست اندازى آنها حفظ کند (همان، ص 54). بازتاب سوم: دین خرافه است علاوه بر اینکه فرگشت محورى خاص داوکینز به خرافه و بشرى دانستن دین انجامیده، علم گرایى ویژه او نیز به همین امر منجر شده است. داوکینز با پذیرفتن اینکه علم و روش تجربى آن براى تبیین نظام هستى بسنده است، با هر نظریه دیگرى به مخالفت مى پردازد. در حقیقت وقتى علم همه حقایق را زیر چتر خود بگیرد، چیزى جز امور توهمى و غیرحقیقى براى دین باقى نمى ماند. به همین دلیل است که او حتى شک دارد که الهیات و هر آنچه از فراطبیعت سخنى بگوید رشته اى مطالعاتى باشد. منابع جوادى آملى، عبداللّه، 1390، تبیین براهین اثبات خدا، قم، اسراء. Collins, Francis S, 2006, The Language of God, New York, Free Press. _____ , 1986, The Blind Watchmaker, New York, Norton. _____ , 1989, The Selfish Gene, 2nd EdOxfor University Press. _____ , 1995, River out of Eden: A Darwinian View of life, London, Phoenix. _____ , 2003, Adevil's Chaplain, London, Weiden field & Nicolson. _____ , 2006, The God Delusion, Transworld Publishers. Gould, Stephen Jay, 1992, "Impeaching a Self- Appointed Judge", Scientific American Journal, 262, no.1, p. 21-118. _____ , 1999, Rocks of Ages: Science and Religion in the Fullness, New York, Ballantine. McGrath, Alister E., 2003, The Science of God: an Introduction to Scientific Theology, London, Continunn. _____ , 2004, Dawkins' God: Genes, Memes and the Meaning of Life, Oxford, Blackwell. _____ , and Joanna Collicutt McGrath, 2007, The Dawkins Delusion? Atheist Fundamentalism and the Denial of the Divine, The United States of America: Intervarsity Press. Medawar, Peter, 1979, Advice to a Young Scientist, London, Harper and Row. _____ , 1985, The Limits of Science, Oxford, Oxford University Press. Pennock, Robert T, ed, 2001, Intelligent Design Creationism and Its Critics: Philosophical, Theological, and Scientific Perspectives, London, The MIT Press. Swinburne, Richard, 1996, Is There a God?, Oxford, Oxford University Press. Unwin, S, 2003, The Probablity of God: A Simple Calculation that Prores the Ultimate Truth, New York, Crown forum. سیدفخرالدین طباطبایى: دانش پژوه دکترى فلسفه دین مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. یوسف دانشور نیلو: استادیار گروه کلام مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. معرفت فلسفی شماره 46- سال دوازدهم، شماره دوم   ادامه دارد...

http://fna.ir/S80ZAB





94/10/09 - 03:29





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن