واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۰
محمد آقاسی- عضو جهاد دانشگاهی و محقق و مدرس دانشگاه همواره یکی از دغدغههای فرهیختگان جامعه و به ویژه جامعه دانشگاهی، فراهمبودن فضای نقد، نقادی و گفت و شنفت است. این امر معمولا به عنوان مطالبه ای از دولتها و حکومتها مطرح میشود؛ چرا که تلاش میشود سیاستهای مواجهه با حوزه عمومی توسط سیاستمداران و حاکمان اعمال شود. اما ملاحظه میشود که در جمعیتهای دانشگاهی نیز امر نقد، نقدشوندگی و نقدکنندگی به خوبی اجرا نمیشود و «نق زدن» برجستهتر از «نقدکردن» دیده می شود. از «ادوارد سعید» متفکر و منتقد فلسطینیتبار در بخشی از کتاب «روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟» نقل شده است که: «یکی از ویژگیهایی که روشنفکر را از "روشنفکرنما" یا همان "روشنفکرمآب" جدا میکند این است که روشنفکرمآب "نقد" نمیکند، بلکه "نق میزند". نقد کردن کار آسانی نیست. شما برای نقدکردن مدیریت یک سیستم، لازم است تاریخچه و گردش کار این سیستم را بدانید، آمار و ارقام مربوط به این سیستم را مرور کنید و با فرآیند تجزیه و تحلیل اطلاعات آشنا باشید. پس نقدکردن تخصص و مهارت و صرف وقت و انرژی میخواهد. اما شما میتوانید راجع به هرچیزی نق بزنید بدون این که کمترین وقتی صرف مطالعه و پژوهش آن کرده باشید! "نق زدن" یک فرایند "هیجانمدار" است؛ یعنی ما با نقزدن آرامتر میشویم، خشم و غممان را با دیگران در میان میگذریم و "درد دل" میکنیم، اما "نقد کردن" یک فرایند "مسألهمدار" است، ما هنگام نقد، خودمان را سبک نمیکنیم، بلکه مساله را "حلّاجی" و زیر و رو میکنیم. "نق زدن" مخاطب تعریفشده ای ندارد، کافیست گوش مفت بیابی، آن وقت میتوانی شروع به نقزدن کنی، ولی نقدکردن، مخاطب تعریفشدهای دارد.» (به نقل از سرگلزایی، 1394) برای پاسخ به چرایی مبتلاشدن اعضای جامعه دانشگاهی به "مسالهگریزی" و در نتیجه دوری از نقد، دلایل گوناگونی را میتوان برشمرد. اما از منظر فرهنگی، به نظر میرسد ساخت اجتماعی دانشگاه و به ویژه علم انسانی ایرانی، در بهترین حالت به تعلیم "متخصص" روی آورده است که بیشتر تلاش میکند تا در ساختار اداری جایی یابد و حقوقی دریافت کند. متخصص علوم انسانی به خوبی نظریات را از بر دارد و حتی بهترین مدارک را نیز در پی، اما از جامعه خویش دور شده و نمیتواند مسائل پیرامون را تحلیل و بررسی کند؛ از این رو در این جامعه پرمساله، به جای حل مساله به تاختن به زمین و زمان میپردازد؛ کاری که در نهایت به رواج بداخلاقی در جامعه دامن میزند و نقطه مقابل اهداف روشنفکری است. متخصص و یا "تکنسین" علم انسانی و اجتماعی ایرانی از آنچه «آنتونی گیدنز» به عنوان «تخیل جامعهشناختی» نام میبرد کمترین بهره را دارد. در نگاه «اریک فروم»، تخیل به معنای نگارهپردازی یا تصویرسازی و به عنوان شاخصی از تفکر منطقی انسان سالم همانند «خردورزی» و «عشقورزی» پرداخته شده است. وی مهمترین ویژگی انسان سالم را برنامهریزی و نظم نظریِ برنامهریزی شده در زندگی بیان میکند . این مطلب نزدیک به امر «داشتن یک پروژه علمی مشخص» در نظر «لاکاتوش» است. «سی رایت میلز» نیز از همین منظر "نگرش" یا "بینش" جامعهشناختی را طرح میکند و معتقد است که داشتن چنین بینشی، باید به فاصلهگرفتن از روزمرگیهای زندگی و جدایی از "مسالههای شخصی" و رسیدن به "مسالههای عمومی" منجر شود. اما متخصص علم انسانی چون گرفتار مسائل شخصی است مشغول نقزدن خواهد شد در حالیکه متفکر علم انسانی تمام هم و غم خویش را به مسائل عمومی و نقد و نقادی مصروف میدارد. نقطه مقابل تکنسینپروری در دانشگاههایی که اکنون بیشتر تحت مدیریت و سیاستگذاری مهندسان و پزشکان هستند ، محوریتیافتن "تفکر" است. در این نگره است که پیوند میان متن اجتماعی و تجربه زیسته علمی به خوبی برقرار میشود. نباید از نظر دور داشت که هرچه جای خالی تفکر در جامعه دانشگاهی و دانشآموختگان آن کمتر دیده شود، باید به همه نگرانیها پیرامون شکافهای اجتماعی، شکاف میان تفکر و دانشگاه را نیز افزود؛ گسستی که چون گسل زلزله در نقطهای شهری، تنها برای یک محقق ژئوفیزیک نگرانکننده خواهد بود. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]