پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850220441
روایت معلمی که پایش را در سرما از دست داد
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: روایت معلمی که پایش را در سرما از دست داد
سرمای شدید مناطقی که معلم گاه ساعتها پای پیاده در آنجا راه میرفت، به لخته شدن خون در پای او و قطع پای چپش تا بالای زانو منجر شد.
کد خبر: ۵۵۶۷۸۵
تاریخ انتشار: ۰۶ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۱ - 27 December 2015
«علی اسدزاده» 9 سال در مناطق سرد، صعبالعبور و کوهستانی لرستان به دانشآموزان و کودکان عشایر درس میداد. سرمای شدید مناطقی که معلم گاه ساعتها پای پیاده در آنجا راه میرفت، به لخته شدن خون در پای او و قطع پای چپش تا بالای زانو منجر شد.
به نوشته روزنامه ایران، در طول سه سال گذشته مسئولان وعده زیادی برای رسیدگی کردن وضعیت شغلیاش به خود و خانوادهاش دادهاند اما هنوز هیچ یک، جامه عمل به خود نپوشیده است.
اسدزاده 27 سال سابقه تدریس دارد و بر اساس وعدههای داده شده از سوی مسئولان استانی آموزش و پرورش قرار بود سه سال باقی مانده خدمت را در بخش اداری آموزش و پرورش منطقه مشغول کار شود تا بازنشسته شود اما در این مورد، فاطمه دختر بزرگ او به روزنامه ایران میگوید: «زنگ زدند و گفتند شرمنده آقای اسدزاده از ما کاری ساخته نیست. منتظر بمانید تا حکم "از کار افتادگی" شما از مرکز بیاید.»
او میگوید: «همین الان به دلیل هزینه سرسامآور درمان پدرم و قسطهای بیشمار با مشکل جدی روبهرو هستیم. اصلاً مگر پدر من در مأموریت دچار این حادثه نشده، پس چرا هیچکس مسئولیتش را نمیپذیرد؟» او درگفتوگو با خبرنگار ما میخواهد از حق و حقوق واقعی پدرش دفاع شود.
سرم گیج رفت
همهچیز از عصر 15 اسفندماه سال 91 شروع میشود. آخر هفته از روستای محل خدمتش خداحافظی میکند. یک مسیر 45 دقیقهای کوهستانی را پیاده پشتسر میگذارد تا به لب خط (جاده) بیاید. باید به لب جاده بیاید و چشم بدوزد تا خودرویی عبوری از راه برسد و او را هم سوار کند و به شهر برساند. پاهایش گز گز میکند. به جاده نرسیده همهچیز دور سرش میچرخد و دیگر هیچ چیزی را متوجه نمیشود: «وقتی بیدار شدم، متوجه شدم دو ساعت بیهوش بودهام.»
هوا تاریک تاریک بود. فاطمه میگوید: «هر لحظه ممکن بود یک حیوان وحشی به او حمله کند.» کوهستانهای صعبالعبور و پرگردنه لرستان زیستگاه پلنگ، گرگ، شغال، روباه، گراز و ... است.
پای چپش برای نخستینبار همراهیاش نمیکند. لنگ لنگان خودش را به روستای «موزار» در منطقه «چمسنگر» میرساند که به کودکانشان درس میدهد. اهالی روستا آن شب با آب ولرم، پایش را ماساژ میدهند و فردا صبح آقا معلم را سوار یک ماشین عبوری میکنند تا به خرمآباد برگردد. فاطمه میگوید: «اگر روستا اینقدر دورافتاده نبود، یا اگر ماشینی وجود داشت و همان شب پدرم را به بیمارستان میرساندند، شاید به قطع شدن پایش منجر نمیشد.»
البته موانع به همینجا ختم نمیشود: «متأسفانه این مسأله آخر سال برای پدرم اتفاق افتاد. اسفندماه همهجا تعطیل بود و ما تا بعد از تعطیلات نتوانستیم برای پدرم کاری بکنیم.» لخته خون رگهایش را مسدود کرده بود: قانقاریا. باید پایش قطع شود. فاطمه میگوید: «سه بار پای پدرم را قطع کردند.»
قطعیها تا بالای زانو میرسد؛ یکبار سال 92. یک بار هم 18 شهریور ماه سال 93 بخش دیگری از پایش قطع میشود. سال 94 استخوانش شروع به رشد کردن میکند. رشدی که پوست را پاره میکند و بیرون میزند. دوباره زیر تیغ جراحی میرود و استخوان اضافه را قطع میکند. فاطمه میگوید: «به گفته پزشک معالج، رشد استخوان در این بیماری از هر چند هزار نفر، یک نفر است. استخوانی که عفونت مداوم آن هزار درد دیگر را میآفریند.»
اما فقط همین مسأله نیست. بیماری او توسط پزشک «برگر» تشخیص داده شد؛ بیماریای که ناشناخته است و هنوز پزشکان درباره منشأ آن به یقین نرسیدهاند اما سرما، ژنتیک و دخانیات در آن اثر دارد.
فاطمه اضافه میکند: «پدرم هرگز لب به دخانیات نزده است.» در تمام این سالها در اتاقهای سردی که در گویش لری به آنها «لیر» یا «لیرک» میگفتند، زندگی کرده است. فاطمه میگوید: «معمولاً روستاییها یک اتاق به او میدادند که پدر باید خودش برای آنها بخاری میگرفت. نفت از شهر تهیه میکرد و میبرد.»
سالهای آخر که مدارس کانکسی شدند، اسدزاده هم ساکن کانکس میشود. باز هم خودش بخاری میگیرد. هیزم میشکند و نفت میخرد. به گفته دخترش، آموزش و پرورش هیچ بودجهای برای این امکانات در اختیار معلمان عشایری نمیگذارد. در اثر سرما خون در پای چپش لخته میشود و همین آغاز ماجرای دردناکی میشود که او را خانهنشین میکند. قدرت راه رفتن را از او میگیرد و با حجم بالایی از هزینههای بیپایان روبهرویش میکند.
در خرمآباد نمیتوانند برایش کاری کنند. به همدان میرود و نخستین جراحی را در همدان انجام میدهد و بخشی از پایش قطع میشود. اما دوباره کبودی و عفونت ادامه پیدا میکند و دو بار دیگر هم زیر تیغ جراحی میرود و پایش را تا بالای زانو قطع میکنند. اسدزاده سه سال است که خانهنشین شده. پرستارش هم به گفته فاطمه، مادرش است که درد کلیه سالهاست خود او را آزار میدهد. پدر هم به درد کلیه مبتلاست ولی پایی که مدام عفونت میکند و همیشه باید در کمینش بنشینی تا رشد نکند، آنقدر او را درگیر کرده که کلیه را فراموش کرده است. حالا هم برای اینکه استخوان دوباره رشد نکند باید دو سه ماه یکبار مسیر خرمآباد تا تهران را طی کند و خودش را به روماتولوژیست نشان بدهد؛ درد هم همدم هر لحظه و هر روزش شده است.
پای مصنوعی دوم هم به دردش نخورد
«برای بار دوم یک پای مصنوعی دیگر برایش گرفتیم اما باز هم التهاب کرد و قرمز شد.» چهار میلیون تومان هزینه بابت پای مصنوعی داده که البته از آنها نمیتواند استفاده کند.
وام زیادی گرفته است. بیشتر حقوقش بابت پرداخت قسط خرج میشود. فاطمه میگوید: «دکتر گفته که پدرم باید تغذیه خوب داشته باشد اما حقوقش به دوا و درمانش هم نمیرسد، چه برسد به اینکه بخواهیم برای تغذیهاش برنامه داشته باشیم.» او اضافه میکند: «پدر بیمه طلایی دارد اما فقط هزینه جراحیها را میدهد. قادر به راه رفتن نیست. ماشین هم نداریم. در این سه سال کلی پول آژانس و تاکسی دادهایم.»
اما این پایانِ یک تلخی بیپایان نیست. بازنشستگی و حق و حقوقش هم در مسیری عجیب میافتد تا جایی که مسأله بازنشستگیاش که فقط سه سال تا رسیدن به حد نصاب 30 سال دارد، جای خود را به گزینه «از کار افتادگی» میدهد.
فاطمه با ناراحتی میگوید: «وعده مسئولان آموزش و پرورش استان برای درست شدن کار اداری برای پدرم در آموزش و پرورش به سرانجام نرسید. پزشک معالج او هم کار کردن را برای روحیه پدرم ضروری دانسته است.» آنطور که دخترش فاطمه میگوید: «تابستان امسال به ما قول دادند که برای پدر در آموزش و پرورش جایی باز میکنند تا سه سال خدمت باقیمانده را آنجا بگذراند و بعد از 30 سال بازنشسته شود.» البته او خیلی قادر به راه رفتن نیست ولی برای اینکه حقش ضایع نشود، آموزش و پرورش به او قول میدهد که جایی در اداره برایش باز کند تا دو سه روز در هفته آنجا به کار اداری مشغول شود.
اما مهر که میرسد همه چیز عوض میشود: «بعد از هزار بار جلسه گذاشتن، گفتند شرمنده آقای اسدزاده، نتوانستیم برای شما کاری بکنیم.»
او میپرسد: «مگر پدر من در مأموریت و در زمانی که از مدرسه برمیگشت این اتفاق برایش نیفتاده است؟ اگر آموزش و پرورش نتواند کاری بکند، ما از چه کسی باید انتظار داشته باشیم؟» فاطمه اضافه میکند: «به پدرم گفتند برو بنشین خانه تا حکم از کار افتادگی بیاید. «از کار افتادگی» یعنی حقوق نصف، یعنی پاداش نصف. علاوه بر مشکل پدر که با قطع پایش پایان نیافت و همچنان درمانش ادامه دارد، پدرم با این حقوق و با دو تا بچه دبیرستانی و یک دانشجو و مادری بیمار چه کار میتواند بکند؟»
وعده محقق نشد
فاطمه میگوید: «مسئولان زیادی به خانه ما آمدند. از رئیس اداره عشایری تا مسئولان آموزش و پرورش. همه گفتند کارها را درست میکنیم. شما نگرانی نداشته باشید، فقط مریضداری کنید. اما رفتند و هیچ اتفاقی نیفتاد.»
کسانی که به فاطمه و پدرش قول دادهاند تا مشکلش را حل کنند، حالا جایشان را به مدیران دیگری دادهاند. فاطمه میگوید: «مدیر جدید هم میگوید چون این اتفاق در زمان ما نیفتاده، نمیتوانیم برای پدر کاری بکنیم. میگوید در زمان مدیریت من یک معلم عشایر را آب برد، ما کار آنها را درست کردیم اما من نمیدانم در دوره مدیر قبلی چه اتفاقی افتاده است.»
در نهایت، مسئولان استانی لرستان آب پاکی را روی دست او و خانوادهاش میریزند: «زنگ زدند و گفتند شرمنده آقای اسدزاده ما نتوانستیم برای شما کاری بکنیم. حتی دیگر جواب تلفنهای ما را هم نمیدهند. فراموشمان کردهاند. گفتند ما به فکر شما هستیم. اما هنوز چیزی ندیدهایم.»
مادر فاطمه هم میگوید: «همسرم قبلاً در مناطق اطراف خرمآباد کار میکرد، مسیر نزدیک بود. صبح میرفت و شب برمیگشت اما چون حقوقش کافی نبود و همیشه هشت ما گرو نُهمان بود؛ تقاضای تدریس در مناطق عشایری داد که آن هم عاقبتش به اینجا رسید.» فاطمه یک بار هم با مادرش به تهران میآید تا قصه تنهایی پدرش را به گوش وزارتیها برساند: «اصلاً اجازه ندادند وارد شویم.»
نصرالله بازگیر - رئیس آموزش و پرورش منطقه عشایری لرستان - در گفتوگو با روزنامه ایران میگوید: «این اتفاق در زمان مدیریت پیش از من افتاده و باید همان زمان پرونده دقیق تهیه میکردند و کارش را درست میکردند.» به گفته خودش تلاش زیادی برای کمک به اسدزاده کرده، اما با توجه به شرایط این معلم که قادر به حرکت نیست، خیلی نمیتواند به او کمک کند. او به خانوادهاش قول داده تا شرایط بازگشت به کار آقای معلم را درست کند اما میگوید: «چون قادر به حرکت کردن نیست نمیتوان به او کلاس داد.»
آقای معلم برای اینکه بتواند از تیغ «از کار افتادگی» برهد، حتماً باید در اداره حضور یابد که البته این گزینه هم آنطور که «بازگیر» میگوید، به دلیل نبود سرویس برای رفت و آمد، منتفی میشود.
او در نهایت تأکید میکند: «باید جایی در نزدیک خانه خودشان برایش پیدا شود.» او حتی به این گزینه هم فکر کرده که در اداره جایی برای آقای معلم دست و پا کند و بعد از یک ماه دوباره به مرخصی استعلاجی برود اما اضافه میکند: «میترسم خودم زیر سؤال بروم. دوست دارم به آقای اسدزاده کمک کنم اما شما هم به خاطر کمک به دیگران کاری نمیکنید که خودتان زیر سؤال بروید.»
حالا آقا معلمی که 9 سال از زندگیاش را در صخرههای صعبالعبور پشت سر گذاشته و از گردنههای سخت زندگی گذشته تا به کودکان عشایر درس بدهد، خانهنشین شده است، با دو عصایی که همدم او شدهاند، با یک جواب از مسئولانی که روی وعده آنها خیلی حساب کرده بود: «شرمندهایم آقای اسدزاده!»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
روایت معلمیکه پایش را در سرما از دستداد
یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴ - ۰۹ ۰۷ علی اسدزاده 9 سال در مناطق سرد صعبالعبور و کوهستانی لرستان به دانشآموزان و کودکان عشایر درس میداد سرمای شدید مناطقی که معلم گاه ساعتها پای پیاده در آنجا راه میرفت به لخته شدن خون در پای او و قطع پای چپش تا بالای زانو منجر شد به گزارش ایسنا روزروایت جوان از دستبرد 2.5 میلیاردی به برجام
روایت جوان از دستبرد 2 5 میلیاردی به برجام تهران- ایرنا- روزنامه جوان در شماره شنبه پنجم دی در تشریح تیتر یک نوشت دادگاه امریکایی در حکمی که با نزدیک شدن آزادسازی دارایی هایی ایران همزمان شده کاخ سفید را مجاز کرده که قبل از آزاد شدن دارایی های ایران 2 میلیارد دلار از آن را بردستگاه های پایش را کالیبره کردیم/ شاخصهای آلودگی هوا معتبر است
مدیرکل دفتر پایش فراگیر سازمان محیط زیست دستگاه های پایش را کالیبره کردیم شاخصهای آلودگی هوا معتبر است شناسهٔ خبر 3003889 - شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵ ۵۴ جامعه > محیط زیست مدیرکل دفتر پایش فراگیر سازمان محیط زیست در پاسخ به این ادعا که آنالایزرهای پایش آلودگی هوا سالهاست کالیبجذب سرمایه گذار تنها راه برون رفت کردستان از شرایط فعلی است
رئیس اتاق بازرگانی سنندج جذب سرمایه گذار تنها راه برون رفت کردستان از شرایط فعلی است شناسهٔ خبر 3010158 - شنبه ۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۸ ۳۱ استانها > کردستان سنندج – رئیس اتاق بازرگانی سنندج گفت جذب سرمایه گذار بخش خصوصی یکی از راهکارهای اصلی برای برون رفت استان کردستان از شرایط فعلیمدیرکل میراث فرهنگی خراسان شمالی مطرح کرد لزوم سرمایهگذاری در بازارچههای صنایعدستی خراسان شمالی
مدیرکل میراث فرهنگی خراسان شمالی مطرح کردلزوم سرمایهگذاری در بازارچههای صنایعدستی خراسان شمالیمدیر کل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری خراسان شمالی بر لزوم فراهم کردن فرصتهای سرمایه گذاری برای ایجاد بازارچههای صنایع دستی در استان تاکید کرد به گزارش خبرگزاری فارس از بجنوردگفتگوی ۱۸:۳۰/ روایت متناقض دستگاه ها درباره مراکز معاینه فنی
گفتگوی ۱۸ ۳۰ روایت متناقض دستگاه ها درباره مراکز معاینه فنی در حالی که رئیس پلیس راهور تهران معتقد است بر اساس آمار میزان مراجعه مردم به مراکز معاینه فنی رشد ۷۰ درصدی را تجربه کرده است مدیر عامل شرکت کنترل ترافیک هوای تهران معتقد است که تنها ۱۵ درصد تهرانی ها به این مراکز مراجعهخداحافظی کمالوند فرمالیته نیست اما او برمیگردد اسدی: به اندازهای مبارزه میکنیم تا بدشناسی دست از سرمان برد
خداحافظی کمالوند فرمالیته نیست اما او برمیگردداسدی به اندازهای مبارزه میکنیم تا بدشناسی دست از سرمان بردارد هضم گل دقیقه پایانی سخت استکاپیتان کسترش فولاد گفت بدشانسی هم تا یک جایی گریبان ما را میگیرد و مطمئن باشید به اندازهای مبارزه میکنیم تا بدشانسی دست از سر ما برداردبا قانون جدید آمریکا، دیگر سرمایه گذار خارجی پایش را به ایران نخواهد گذاشت/ همه چیز فعلا تعطیل است!
تراز دکتر عبدالمجید شیخی عضو هیئت علمی کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه مسئله انرژی را می توان بزرگترین دلیل راهبردی هجوم دشمن به اشکال مختلف در کشورهای غرب آسیا دانست چراکه بیش از 50 درصد انرژی نفت و گاز دنیا از این منطقه تامین می شود به گزارش تراز دکتر عبدالمجید شیخی عضو هجولان مرگ خاموش با آغاز سرما در کردستان
مرگ خاموش با پایان فصل پاییز و آماده شدن برای یک زمستان سرد هر روز قربانیان بیشتری را به کام مرگ میکشد ردپای سهل انگاری همیشه در پدیده مرگ خاموش دیده شده است و بارها رسانه ها از این حوادث اسفناک سخن گفته و سعی در هوشیار ساختن شهروندان کرده اند با این همه باز هم می بینیم که باسینما را از دست برخی سرمایهگذاران نجات دهید!
سینما صنعتی است که میتواند روی ابعاد مختلف زندگی مردم یک جامعه تأثیرگذار باشد و به سرانجامهای خوب یا بد برساند نمونه آن هالیوود است که توانسته در جهان از لحاظ اقتصادی فرهنگی سیاسی و نفوذ شگرفی را داشته باشد و یکی از قطبهای اصلی درآمدزایی و اشاعه فرهنگ آمریکایی به اکثر-