واضح آرشیو وب فارسی:پویش: نامه شماره ۲۸ باورت می شود ۲۸ هفته از اولین نامه ای که برایت نوشتم می گذرد و هنوز رد پایی از پد رت پید ا نکرد ی؟! نه این که پد رت خیلی انسان صعب الوصولی باشد ، نه، اما ازد واجی مثل ازد واج من و پد رت به راحتی یکی د و نامه اتفاق نمی افتد . هرچند د ر نامه قبل گفتم پد رت را د ید م. بگذار از آن جا برایت بگویم که د ایی امید ت سرم را تراشید ه بود و لباس های پسرانه اش را تنم کرد ه بود تا خیالش راحت باشد ناموس ند ارد ؛ فقط براد ر د ارد ! این که تصور امید از زن بود ن فقط موی بلند و پیراهن صورتی است خود ش جای موشکافی د ارد ؛ اما فوتبال آن شب بود که باعث شد تا من از د ر د یگری وارد تباد ل و گفت وگو با مرد ان بشوم. ساعت ۷ د ر زمین خاکی سر کوچه، روبه روی ۲۳ عد د پسر مجرد ایستاد ه بود م که مجید صد ایم می کرد ند . هرکد امشان د ر گوشه ای از زمین د رجا می زد ند و د قیقا نمی فهمید م برای چه اسمم را می پرسید ند وقتی قرار است با فحش صد ایم کنند . شلوار گرمکنم را بالا کشید م. زیر چشمی نگاهشان کرد م و د ید م یک نفرشان گوشه زمین زانوهایش را تا شکمش بالا می آورد و خود ش را گرم می کند . هرچقد ر فکر کرد م، د ید م تنها حرکت ورزشی که بلد م این است که چشم هایم را ببند م و سعی کنم انگشتان اشاره ام را به هم بچسبانم که آن هم عد ه ای معتقد بود ند جز ورزش حساب نمی شود ؛ اما بد ن من با همین حرکات هم تا د و روز گرفتگی عضلات پید ا می کرد . چشم هایم را بستم و د ستانم را باز کرد م که توپی به پشت سرم خورد و یک نفر د اد زد «بچه ها د اوود اومد !» چشم هایم را باز کرد م و خاک همه جا را گرفته بود . د اوود با موتورگازی اش وسط زمین خاکی ایستاد ه بود و همچنان سرجایش گاز می د اد و به یک نقطه ای که د قیقا نمی د انم کجاست اما همه انسان های موفق به آن خیره می شوند ، خیره شد ه بود . از موتورش پیاد ه شد و شلوارش را کشید پایین. زیرش یک شورت ورزشی آبی با جوراب هایی که تا زانوهایش بالا رفته بود ، پوشید ه بود . از وقتی یاد م است د اوود را د ر تلویزیون می د ید م. از آنهایی بود که سر و تهش را می زد ند باز جلوی استاد یوم پید ایش می کرد ند که د نبال د وربین ها می گرد د تا راجع به ناد اوری د اور و گل خد اد اد د ر بازی استرالیا حرف بزند . د ورش حلقه زد یم. آن قد ر زیاد بود ند که نمی د انستم باید روی کد امشان برای ازد واج تمرکز کنم. د اوود انگشتش را بالا آورد تا یارکشی کند . نیشم را باز کرد م و به چشمهایش خیره شد م تا متوجه من شود . پرویز و حمید و یعقوب و سعید را کشید . روی نوک پاهایم ایستاد م تا متوجه ام شود . چهار نفر د یگر هم انتخاب کرد و چشم هایش را ریز کرد تا بقیه را نگاه کند . د ستش را چرخاند و بین باقی ماند ه ها چرخاند و ما بین من و بغل د ستی ام گرفت. با قد م های ریزم خود م را تکان د اد م و روبه روی انگشتش ایستاد م. نگاهی به قد و قواره ام کرد و اشاره کرد بروم سمتشان. هر کد امشان به نوبه خود می توانستند مرد زند گی شوند ؛ اما اولویت را گذاشتم بر این که هرکسی کمتر عرق کند . تیم ما بارسلونای کوچه شصت و سوم بود و تیم مقابل بارسلونای کوچه حقانی. د وتا تیم د یگر هم بیرون زمین ایستاد ه بود ند که آنها هم بارسلونا بود ند منتها یکی برای کوچه شصت و چهارم و یکی د یگر هم بارسلونای احد اثی بین کوچه شصت و سوم و شصت و چهارم! هرکد امشان د وید ند یک سمتی و صد ای سوت آمد . پرویز را می شناختم. روبرویم ایستاد و گفت «ما حمله ایم!» نفهمید م منظورش چیست و اما هرچه بود اشتراکی بین من و پرویز بود . شصتم را بالا آورد م و گفتم: «د قیقا! حالا شاید چیزای د یگه ام بود یم» صورتش د ر هم رفت و جلوتر د وید . د اشتم شکل د وید ن پرویز را نگاه می کرد م و لبخند ملیحی می زد م که حجم سنگینی کوبید ه شد پشت سرم و پخش زمین شد م. توپ را به من پاس د اد ه بود ند و از آنطرف زمین د اد می زد ند «پاس بد ه!» خود م را از روی زمین بلند کرد م و لباسم را تکان د اد م و د اد زد م«آقا من یه نفر فقط می خوام انتخاب کنم! هجوم نیارید !» لحظه ای زمین ساکت شد و همه سرجایشان ایستاد ند و نگاهم کرد ند . جالب است پسرها د ر هیچ موقعیتی پیشنهاد ازد واج را نمی توانند هضم کنند و وسط فوتبال هم قفل می کنند . یک نفر سوت زد و قفلشان باز شد که د اوود از پشت سرم د اد زد «چی می گی؟می گم سانتر کن!» عرق صورتم را پاک کرد م و گفتم «جان؟!» توپ از زیر پایم لو رفت و د ورم خلوت شد . د نبالشان د وید م و خود م را به د روازه رساند م. د اوود جلوی د روازه رسید و توپ را سُر د اد طرفم. با توپ جلوی د روازه بود م و کافی بود توپ را قل بد هم تا وارد د روازه شود که صد ای نعره د ایی امید ت از پشت سرم آمد . چاره ای ند اشتم. اگر سرم را برمی گرد اند م امید گیرم اند اخته بود . د رحالی که نفس نفس می زد م رو به د روازه بان د اد زد م «با من ازد واج می کنی یا گل بزنم به همه بگم از د ختر گل خورد ی؟!» د روازه بان لحظه ای سر جایش ایستاد . به قیافه ام خیره شد و کنار رفت و گفت: «گل بزن. زن و مرد ند اره آبجی!مهم بشریته» تساوی حقوق زن و مرد فقط یک جا خود ش را نشان د اد آن هم عد ل همین موقع که نباید مساوی می شد . توپ رفت توی د روازه و د اوود و سعید و پرویز از پشت سرم د وید ند تا من را بلند کنند و شاد ی پس از گل راه بیند ازند که امید یقه ام را از پشت گرفت و من را روی شانه اش اند اخت تا از زمین بیرون برویم. اما آن روز، بار د ومی بود که پد رت را د ید م و متوجه اش نشد م. همان جوانی بود که توی بازی راهش نمی د اد ند و فقط اجازه د اشت سوت اول بازی را بزند . پس اگر کمی هوشت را بکار بیند ازی، می توانی از چیزهایی بو ببری. مخصوصا د ر نامه بعد … روزنامه قانون/ در سرویس طنز سایت پویش، هر روز جدید ترین مطالب طنز و کاریکاتور را ببینید. از اینجا می توانید نوشته های بیشتری از این نویسنده بیابید و نامه های قبلی را بخوانید.
جمعه ، ۴دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پویش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]