واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: برای مردی که در سی سی یوست، برای مردی که میخندد!
منصور خان از آنهایی است که انگار در رختکن تیم تاج به دنیا آمدهاند. یک وفادار همیشگی و صبور. کسی از او نه ادعاهای گزاف به یاد دارد و نه کُری خواندنهای چرک برای رقیب.
عصرایران؛ احسان محمدی – امروز شاید قرار گرفتن نام این دو نفر در کنار هم کمی غریب باشد؛ منصور پورحیدری و عبدالله ویسی.
اولی مرد محترم استقلال است. یکی از سبیلوهای قدیمی فوتبال ایران که حتی در عکس های سیاه و سفید سال های آخر دهه 40 هم می شود او را در لباس مربیگری دید.
از آنهایی است که انگار در رختکن تیم تاج به دنیا آمدهاند. یک وفادار همیشگی. کمحرف. صبور اما آبی آبی. کسی از منصور پورحیدری نه ادعاهای گزاف به خاطر دارد و نه کُری خواندنهای چرک برای رقیب قرمز.
قهرمانی در بازیهای آسیایی 98 همراه تیم ملی، قهرمانی در جام باشگاه های آسیا 1991 با استقلال و یکی دو جین افتخارات طلایی دیگر در آسیا، اما نه به او لقب امپراتور داند، نه ژنرال.
او این روزها در بیمارستان است. حتی گفته شده در کُما. در آن خلسه شگفت انگیز. برزخ.
دیروز نیم فصل لیگ برتر خاتمه یافت. بالای جدول عبدالله ویسی ایستاده است. با بازیکنانی که به زحمت حتی هواداران حرفهای فوتبال میتوانند اسم هشت نفر از آنها را پشت سر هم ردیف کنند. بی ادعا. کم حاشیه اما خیره کننده.
آنها که چند سال پیش به خاطر موهای کوتاه، شلوار تنگ و شال گردن و رویاهای بزرگ به طنز لقب «پپ گواردیولا» را به او دادند هم نمی دانستند که خیلی اوقات روزگار «شوخی» های آدم ها را جدی می گیرد.
دفاع راست سابق شاهین اهواز، جنوب اهواز، استقلال اهواز، سپاهان اصفهان و فولاد خوزستان که یک بازی با پیراهن تیم ملی در کارنامه اش دارد بیش از هرچیزی به دوستی با شاگردانش و انگیزه بخشی به آنها شهره است. او این روزها می خندد. شادمان ترین مربی فوتبال ایرانی. مردی که اشک هایش از ماندگارترین گریه های تاریخ ورزش ایران است.
جام جهانی 98 که ایران توانست در یک دیدار خاطره انگیز و در روزهایی که هنوز جواد خیابانی در اوج بود و کسانی که اسم محمود احمدی نژاد را شنیده بودند کمتر از حاضران در یک مسابقه فوتبال بودند، آمریکا را 2-1 شکست دهد، به نظر می رسید دیوارهای بی اعتمادی ترک خورده اند و دو کشور می خواستند از ظرفیت فوتبال برای نزدیک شدن به همدیگر استفاده کنند.
دی ماه 1378 آمریکایی ها از ایران برای دیداری دوستانه دعوت کردند. منصور پورحیدری سرمربی تیم ملی بود. در میان بازیکنان دعوت شده نام عبدالله ویسی هم دیده می شد، بازیکنی با چهره استخوانی، موهایی پریشان و ته لهجه خوزستانی. اما منصورخان که سیاست تعادل قرمز و آبی در ترکیب تیم ملی را دنبال می کرد، در آخرین دقیقه ها روی نام یک نفر خط قرمز کشید. روی نام عبدالله.
دوربین 90 که آن روزها نوپا بود به سراغ ویسی رفت. او مقابل دوربین گله مندانه از حذفش در آخرین لحظه ها گفت و یکدفعه بغض اش ترکید و در میان اشک ها گفت: «حتی بچه محل ها برایم جشن گرفته بودند اما نمی دانم چطور قلم خوردم...!».
آن اشک ها حتی عادل فردوسی پور جوان را هم منقلب کرد. از تصاویر تلخی شد که در ذهنها ماند. همان کلیشه « همیشه حق شهرستانی ها را می خورن»! تیم ملی به سفر رفت، مساوی کرد، برگشت. در لبنان حذف شد. خاتمی رفت، احمدی نژاد آمد. ویسی فوتبالش را کنار گذاشت اما آن اشک ها مثل گریه های سعید عبدولی روی تشک المپیک لندن در حافظه ها ماند ... ماند.
این روزها حتماً ویسی هم مثل همه فوتبالدوستان برای سلامتی منصور پورحیدری مرد همیشه محترم آبی ها دعا میکند.
فوتبال تا این اندازه عجیب است. بازیگوش. دوستداشتنی. آدمها را در میان اشک و لبخند به هم میرساند. وقتی یک نفر آن بالا پرچم آبی استقلال خوزستان را در باد تکان میدهد، روی تخت بیمارستان ایرانمهر مردی سخت نفس میکشد ...
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۳ - ۲۸ آذر ۱۳۹۴ - 19 December 2015
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]