تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):اگر نزد خداوند عبادتى بهتر از شكرگزارى در همه حال بود كه بندگان مخلصش با آن عبادتش ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821012537




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دادگاه پسري كه قتل نامزدش را حادثه مي‌داند


واضح آرشیو وب فارسی:الف: دادگاه پسري كه قتل نامزدش را حادثه مي‌داند

تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۲۵
پليس‌ها با شوكر برقي در حال آرام كردن جمعيت ملتهبي هستند كه روي پله‌هاي مقابل دادگاه كيفري فرياد مي‌زنند. عابران پياده از دو سوي پياده‌رو، راهشان را كج مي‌كنند و دوان دوان به سمت پله‌هاي دادگاه مي‌آيند و از همديگر داستان را مي‌پرسند. مردي قوي هيكل با كت و شلوار خاكستري رنگ كه از خانواده غزاله(مقتوله) است دو دستش را بلند مي‌كند و رو به جمعيت داخل پياده‌رو مي‌گويد: قاتل نديدين؟ بياين ببينين... ميان جمعيت مادر غزاله مي‌دود و يقه پيراهن پدر آرمان را مي‌گيرد و مي‌گويد: چه جوري تونستي قاتل تربيت كني؟ تو استاد دانشگاهي؟ تو ميري مي‌شيني روبه روي ۶۰ تا جوون حرف مي‌زني اون وقت خودت يه قاتل تحويل دادي؟ پدر آرمان شوكه شده و هيچ نمي‌گويد، مردم او را به جلو هل مي‌دهند و او هم چشم در چشم مادر غزاله به جلو رانده مي‌شود. فاميل و نزديكان غزاله و آرمان پشت سر هم همديگر را تهديد مي‌كنند. دخترخاله غزاله كه عكس او را در دست دارد هق‌هق‌كنان و به نفس، نفس افتاده فرياد مي‌زند: نيم وجبي يه الف قد داره زده آدم كشته... پدر غزاله اما آرام پايين پله‌ها ايستاده و جمعيت را در بهت نگاه مي‌كند. پدري كه دوسال پيش در يك شب سرد زمستاني نزديك بهار چند روز، زمين و زمان را به جست‌وجوي دخترش رفت و بعد از مدتي خبر قتلش را آوردند. اما نه جنازه‌اي پيدا شد و نه آرمان در آخرين جلسه دادگاه حاضر به اعتراف شد. سومين جلسه اين دادگاه در حالي برگزار مي‌شود كه جسد غزاله هنوز پيدا نشده و آرمان در بازجويي‌هاي اوليه با اظهارات متناقض اعتراف به قتل غزاله كرده است.مادر و پدر غزاله: تقاضاي قصاص نفس داريمآرمان پشت جايگاه متهم از آقاي قاضي اجازه مي‌خواهد تا از خانواده غزاله عذرخواهي كند. مادر و پدر غزاله در جايگاه ويژه نشسته‌اند. مادر با چشم‌هاي روشن و سرخ شده عكس دخترش را در دست گرفته و پدر آرام و ساكت اشك مي‌ريزد. چشم‌هاي آرمان برمي‌گردد و به چشم‌هاي مادر غزاله مي‌گويد: ببخشيد... . مادر با تمام بغض و نفرت مانده در گلويش ميان جمعيتي كه ديگر صداي نفس‌هاي‌شان هم شنيده نمي‌شود مي‌گويد: بايد بميري... ... غزاله در تاريخ ۱۲ بهمن ماه سال ۹۲ براي مراجعه به دكتر از خانه بيرون رفته و برنگشته بود. ماموران پليس پرونده مفقودي تشكيل دادند و بعد از پيگيري آخرين تماس‌هاي تلفني غزاله پي بردند كه او آخرين حرف‌هايش را با آرمان زده است. پدر غزاله پشت ميز دادگاه اشك مي‌ريزد و از تنها دخترش مي‌گويد. او و همسرش تقاضاي قصاص آرمان را دارند و تفاضل ديه را هم مي‌دهند. ناهيد مادر غزاله تند تند صحبت مي‌كند و پشت سر هم با نگاه‌هايش آرمان را خطاب قرار مي‌دهد. دست و پايش را گم كرده و مي‌گويد: غزاله و آرمان با هم نامزد بودند. غزاله قرار بود روز چهارشنبه آرمان را ببيند و به بهانه‌هاي مختلف قرارشان را عقب مي‌انداخت... آن روز نوبت دكتر داشت و به اصرار آرمان به خانه‌اش رفت. او نمي‌خواست رابطه‌اش را با آرمان ادامه دهد اما او اين را نمي‌فهميد. طبق نقشه قبلي غزاله را به خانه‌اش دعوت كرد و او را كشت... آقاي قاضي من تقاضاي قصاص نفس دارم.هماهنگي خون روي ميله بارفيكس و مقتولهوكيل غزاله مي‌گويد: آرمان و غزاله در سفر تركيه با هم آشنا شده بودند و رابطه‌شان به تماس تلفني و ديدارهاي پشت سر هم در تهران رسيد. اما بعد از مدتي غزاله حرف تمام كردن رابطه و سفر خارج از كشور را پيش مي‌كشد كه با برخورد منفي آرمان مواجه مي‌شود و تصميم به قتل غزاله مي‌گيرد. قاضي پرونده از ۱۳ پيامك و يك تماس تلفني مي‌گويد كه متهم و مقتوله در ساعتي قبل از ديدارشان داشته‌اند. غزاله به خانه آرمان مي‌رود و آرمان بعد از مشاجره او را به سمت تخت پرتاب مي‌كند. سر غزاله به گوشه تخت برخورد مي‌كند و بعد از آن آرمان با ميله بارفيكس چند بار به سر غزاله مي‌كوبد و وقتي مطمئن شد غزاله نفس نمي‌كشد او را در ۱۵ لايه كيسه زباله مي‌پيچد و به نزديك‌ترين سطل زباله خانه‌اش مي‌اندازد. آثار خون روي ميله بارفيكس و لبه كج شده آن نشان از ضربه‌هايي است كه به سر غزاله اصابت كرده است. همچنين به گفته وكيل مقتوله آثار دي ان‌اي خون غزاله و خوني كه روي تخت و ميله بارفيكسي كه از اتاق او كشف شده برابري مي‌كند.قاضي مي‌گويد: آرمان در هنگام قتل، هفت روز كمتر از ۱۸ سال داشته و همين باعث شده كه دادگاه پرونده را نيازمند تحقيقات بيشتر بداند.من غزاله را نكشتمقاضي، آرمان پسرك ۱۹ ساله را پاي ميز مي‌خواند تا از خودش دفاع كند. آرمان نه به هم ريخته است و نه مضطرب. هيچ عكس‌العملي درمقابل حرف‌هايي كه مي‌شنود ندارد. صدايش آرام و آهسته است. قاضي از او مي‌خواهد كه بلندتر صحبت كند. صورتش سفيد شده و كلمات را جويده، جويده به زبان مي‌آورد. در جواب قاضي عبدالهي كه مي‌پرسد آيا در قتل غزاله مباشرت داشته، مي‌گويد: من اين اتهام را قبول ندارم و شروع مي‌كند به تعريف كردن داستان: « من و غزاله نزديك عيد در سفري در تركيه با هم آشنا شديم. هر دو با خانواده‌هاي‌مان به آن سفر رفته بوديم. بعد از آشنايي با تماس تلفني با هم در ارتباط بوديم اما بعد از مدتي در تهران همديگر را ‌ديديم. رابطه ما چند بار به هم خورد و دوباره از نو شروع كرديم. من خيلي تمايلي به ادامه رابطه نداشتم چون هم درسم ضعيف شده بود و در آستانه كنكور بودم و هم اينكه بايد به اصرار پدر و مادرم رشته دندانپزشكي قبول مي‌شدم. در نخستين جدايي‌مان چند بار پيگيري كردم اما وقتي چندبار اين اتفاق افتاد ديگر دنبال ماجرا را نگرفتم. آن روز غزاله در واتس‌آپ به من پيغام داد و حالم را پرسيد و قرار شد همديگر را ببينيم. طبق معمول از مدرسه به خانه آمده بودم و به خاطر حساسيت، آنتي‌هيستامين مصرف مي‌كردم. در حال استراحت و خواب‌آلودگي بودم كه تماس ناموفق غزاله را روي گوشي‌ام ديدم. با او تماس گرفتم و گفت: مي‌خواهم بيايم ببينمت. مادر و پدرم در خانه نبودند و از رفت و آمد غزاله به خانه ما اطلاع نداشتند. اين مورد خط قرمزي بود كه پدر و مادرم برايم مشخص كرده بودند و نمي‌توانستم از آن عبور كنم. اگر اين كار را مي‌كردم گوشي تلفنم را مي‌گرفتند و تنبيهم مي‌كردند. آرتين برادرم را در اتاقش با ايكس باكس مشغول كردم و هدفون روي گوشش گذاشتم تا متوجه ورود غزاله نشود. غزاله آمد و با هم درمورد كار و مسافرت حرف زديم. گفت مي‌خواهم براي ادامه تحصيل از ايران بروم من هم سوئد را به او پيشنهاد دادم و گفتم در تماس‌هاي بعدي اطلاعات كامل‌تر را مي‌دهم. غزاله را تا جلوي در خانه بدرقه كردم اما همين كه در را بستم صداي افتادنش را روي پله‌ها شنيدم. از ترس پدر و مادرم جنازه را به داخل خانه آوردم. فرش‌ها را كنار زدم و با دست خوني ميله بارفيكس را برداشتم و به گوشه‌اي از اتاق پرتاب كردم. بعد جسد را با يك لايه مشما پوشاندم و در چمداني كه از انباري خانه آورده بودم گذاشتم و آن را به نخستين سطل زباله نزديك خانه انداختم. بعد آمدم و لكه‌هاي خون روي پله‌ها و داخل را شستم. عبدالصمد خرمشاهي، وكيل آرمان آخرين دفاع‌ها را از متهم مي‌كند و مي‌گويد: دلايل، مدارك و مستندات صدور كيفرخواست در رابطه با قتل عمدي به موكلش فاقد استحكام و اعتبار است چون هيچ گونه جنازه‌اي پيدا نشده است و حتي آثار دي‌ان‌اي خون هم نمي‌تواند اين ادعا را ثابت كند. قاضي عبدالهي بعد از شنيدن صحبت‌هاي وكلاي مقتوله و قاتل گفت: به زودي بعد از ارايه لوايح وكيل مقتوله حكم قضايي صادر خواهد شد.منبع: اعتماد










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن