واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ظهور و افول ایسمها/3
امپریالیسم هزار چهره؛ از امپریالیسم دلار تا رسانه
اواخر قرن نوزدهم که هابس واژه امپریالیسم را وارد ادبیات سیاسی جهان کرد، شاید هرگز گمان نمیکرد که امپریالیسم این گونه بخواهد در همه شئون زندگی افراد نفوذ کند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، واژه امپریالیسم در معنای لاتین(imperialism) و به لحاظ لغوی به معنای جهانگشایی، امپراطوری، سلطهگری و جهان سالاری است و از کلمه قدیمیتر امپراتوری (impirer) گرفته شده که در انگلستان برای نخستین بار در سال 1890 رواج پیدا کرد. اما به لحاظ اصطلاحی قدرتی که بیرون از سلطه خود تلاش کند تا سایر سرزمینها را تصرف یا به مردم آنها سلطهگری کند، منابع اقتصادی آنها را در دست گرفته و از مردم بهرهکشی کند، در مفهوم امپریالیسم به کار میرود و به واقع یک امپراتوری را تلاش میکند تا در سطح دنیا ایجاد کند. برای نخستین بار نظریه امپریالیسم توسط ج.ا. هابس(John Atkinson Hobson: 1858-1940)، نظریهپرداز انگلیسی مطرح شد، هر چند که به لحاظ پیشینه امپریالیسم برخی صاحبنظران آن را از دوران حکومتهای باستان نظیر یونانیها و فینیقیهها میدانند. *تقسیمبندی امپریالیسم امپریالیسم به لحاظ تغییر و تحولاتی که داشته به دو دسته ـ مستقیم (قرون شانزدهم به بعد) و غیر مستقیم یا سایبر (نیمه قرن بیستم به بعد) ـ تقسیم میشود، به اصطلاح سایبر نیز به معنای علم هدایت و خودفرمایی است که از در کنار هم قرار گرفتن دو واژه امپریالیسم و و سایبر هدایت و کنترل از بیرون مرزها ممکن میشود. امپریالیسم به لحاظ دیگر نیز به سه نوع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تقسیم میشود. امپریالیسم سیاسی یا کلاسیک به اعتقاد برخی نظریهپردازان نتیجه منافع اقتصادی نیست، بلکه رفتار روانی حکمرانان اشرافی است. هابس امپریالیسم را تلاش برای استیلا بر اقوام دیگر میداند و تحلیلهای لنین و هابس نیز در همین دوره است، البته این نکته حائز اهمیت است که در عصر حاضر دیگر این نوع امپریالیسم توجیهی ندارد. اما درباره امپریالسیم اقتصادی یا نو باید گفت که این نوع امپریالیسم در واقع دستاندازی بر استقلال سیاسی کشور دیگری است، حتی اگر به صورت رابطه استعماری نیز نباشد، در کشورهای آمریکای لاتین یا اصطلاح «امپریالیسم» دلار بیشتر کاربرد پیدا میکند. برخی صاحبنظران اعتقاد دارند که پایان حکومتهای رسمی استعماری در جهان سوم تأثیر زیادی بر از بین رفتن روح امپریالیستی ندارد، چرا که طبقات مالدار این کشورها نیز تحت پشتیبانی امپریالیست تلاش زیادی برای از بین بردن استقلال کشورها میکنند و چپاول فقرا همچنان ادامه دارد. بر همین اساس کشورهای صنعتی با موقعیت برجستهای که در تجارت جهانی دارند، کنترل خود را بر سایر نقاط دنیا دارند، چرا که موقعیت اقتصادی سایر کشورهای ضعیف هنوز تحت سیطره صنعتگران است. بعضی از اندیشمندان اعتقاد دارند که بساط امپریالیسم کماکان پهن است و اینها از منابع اقتصادی کشورهای توسعه نیافته استفاده و بهره کشی میکنند، امروز دیگر شیوههای رسمی مدیریت دیگر کشورها باب نیست بلکه بهره کشی اقتصادی در کشورهای جهان سوم به صورت غیررسمی است. نوع دیگر امپریالیسم فرهنگی و رسانهای است، «گیدنز» جامعهشناس معروف معتقد است که امپریالیسم فرهنگی در چارچوب تبیین رسانهای ارائه میشود، موقعیت برتر آمریکا در تولید و گسترش رسانهها باعث شده که بسیاری از محققان از امپریالیسم رسانهای سخن بگویند. در واقع مفهوم جهانی شدن که شبکههای آمریکایی و خارجی تبلیغ میکند، همان آمریکایی شدن است که برای آمریکا و دیگر همراهانش سودمند است، در نهایت این رسانههای مختلف هستند که به تکنولوژی غرب وابستهاند و از آن نشأت میگیرند، این نوع استعمار از نوع استعمار قرون گذشته نیز خطرناکتر است و ویرانگری بیشتری نیز در کشورهای در حال توسعه دارد. از مهمترین مظاهر امپریالیسم فرهنگی و رسانهای انحصار خبری، سینمایی، تبلیغی، سایبری، تولید و صدور کتاب و ... است. نویسندگانی نظیر هانا آرنت در کتاب «ریشههای خودکامگی» خود میگوید: امپریالیسم نو دارای یک ریشه ملیگرایی افراطی است و در نهایت به فاشیسم میانجامد، این یک نمونه نظریه امپریالیسم ناسیونالیستی است. نوع دیگری امپریالیسم نیز وجود دارد که اواخر قرن نوزدهم در زمینه نژادی و زیستشناسی باب شد که برخی میگفتند نژاد سفید برتر از سایر نژادهاست و باید بر جهان حکومت کند، این دیدگاه پشتیبان نظریه داروینیسم اجتماعی بود، این گرایش بیشتر در بریتانیا و آلمان مورد توجه قرار گرفت که امروزه این نظریهها مردود شده است. افرادی نظیر هابسون و شومپیتر معتقدند که امپریالیسم پدیده میرایی است و در مرحله انتقالی از سرمایهداری ایجاد شده و با رشد نهایی آن از بین میرود که البته پیشبینی آنها درست از آب در نیامد. براساس نظریات مارکسیستی و لیبرالی کشورهای سرمایه داری میتوانند به دلیل محدودیت امکانات خود به مناطق دست نخورده دنیا دست اندازی کنند، مهمترین نظریه پردازان این حوزه روزا لوکزامبورگ و هیل فردینگ و لنین هستند. لنین از نظریهپردازانی است که امپریالیسم را با رویکرد اقتصاد جهان سرمایه داری توصیف میکند و معتقد است امپریالیسم عذاب احتضار سرمایه داری و مرحله نهایی آن است. یکی دیگر از نظریات این حوزه نیز نظریه مرکز ـ پیرامون است که در تقابل با نظریه امپریالیسم لنین در سال 1971 توسط جان گالتونگ مطرح شد، وی در ارتباط بین مرکز و پیرامون یعنی کشورهای توسعه یافته و نیافته چند نوع امپریالیسم اقتصادی، سیاسی، نظامی، ارتباطات و فرهنگی را مطرح میکند. برخی از نظریهپردازان جهانی معتقدند که آمریکاییها از قرون پیش نگران افول امپریالیسم بودند و در نیم قرن گذشته نیز رو به افول گذاشتند و مسائل مختلف از جمله چالشهای فراملی، سایبر تروریسم، تغییرات آب و هوایی و ... باعث شده تا پیشبینی کنیم دیگر هژمونی آمریکایی وجود نخواهد داشت. برخی نیز امروز معتقدند که سردمداران امپریالیسم جهانی آمریکا و اسرائیل هستند و قرن بیست و یک دیگر سیر نزولی قدرتهای امپریالیستی است و تمدن آسیایی در حال رشد و گسترش است، با وجود اینکه سردمداران امپریالیسم جهانی حاضر به پذیرش شکست خود نیستند و با استفاده از گروههای تکفیری تلاش میکنند سیاستهای خود را در منطقه پیاده کنند. انتهای پیام/
http://fna.ir/DWLQNF
94/09/15 - 09:51
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]