واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش میدهد
روایتی از یک ساعت و 45 دقیقه هجوم رژیم بعث به اندیمشک/پدر رفت و لبخند کودکیام را میان غبار چهارم آذر با خود برد
ثبت ملی تهاجم کرکسهای صدام در 4 آذر 65، که طولانیترین حمله شهری تاریخ ایران را در دوران هشت ساله دفاع مقدس رقم زد، مطالبهایست که مردم شهیدپرور اندیمشک از مسئولان انتظار دارند،
به گزارش خبرگزاری فارس از خوزستان، امشب دوباره تکههای ذهنم را جمع میکنم و در کوچه پس کوچههای پاییز 65 قدم میزنم، نگاهم رد موشکهایی را دنبال میکند که سراسیمه آسمان را به زمین کوک میزنند، میان نفسهای کوتاه و ناپیوسته شهر، کابوسی بیوقفه در جریان است که آرامش مردم شهر را وقیحانه میبلعد. *یک ساعت و 45 دقیقه هجوم در چهارم آذرماه سال 1365، 54 فروند هواپیمای دشمن بعثی، اندیمشک را برای مدت یک ساعت و 45 دقیقه، آماج بمباران هوایی قرار دادند، در این حادثه که طولانیترین بمباران هوایی یک شهر غیر نظامی در تاریخ جنگهای بعد از جنگ جهانی دوم بود، 300 تن شهید و بیش از 700 تن مجروح شدند. آنگونه که «مریم لطیفی» نویسنده کتاب اندیمشک در زمان جنگ درباره این بمباران گفته است: نقاط مسکونی، نظامی و صنعتی اندیمشک از جمله ایستگاه راهآهن، میدان راهآهن، بازار روز کالا و ترهبار، پادگان دو کوهه، دبیرستان شریعتی، سد و نیروگاه دز، رادار موشکی سد دز، پادگان سفینهالنجاه، ایستگاه بالارود، اداره پست، اداره مخابرات، بیمارستان شهید بهشتی و... مورد تهاجم هواپیماهای عراقی قرار گرفت. «مرتضی طیبی» از رزمندگان دوران مقدس نیز در این باره گفته است: مردم شهرستان اندیمشک در دوران دفاع مقدس با سختترین مشکلات در مقابل دشمن بعثی ایستادند و این مقاومت و ایستادگی دشمن را خشمگین کرد. در دوران دفاع مقدس، شاهد حوادث گوناگونی در اندیمشک بودیم و به دلیل جایگاهی که این شهر داشت، وضعیت حملات دشمن شکل جدیتر به خود میگرفت. *تکه تکه شده فرزندان اندیمشک همچنین، امیر سرتیپ دوم خلبان «سید اسماعیل موسوی» فرمانده سابق پایگاه چهارم شکاری وحدتی دزفول در مراسم سالروز این بمباران در سال 92 در اندیمشک گفت: در چهارم آذر 1365 خطه اندیمشک و پایگاه چهارم شکاری روز بسیار سخت و دردناکی را پشت سر گذاشت که صحنههای تلخ آن در تاریخ ماندگار شده است. یک روز قبل از بمباران هوایی اندیمشک، تیزپروازان نیروی هوایی به چند پایگاه دشمن حمله کرده و دشمن از این بابت خشمگین بود، حملات وحشیانه دشمن در چهارم آذر 65 موجب ایجاد فضایی دردناک در سطح شهر اندیمشک شد به گونهای که اعضای تکه تکه شده فرزندان اندیمشک و مسافران راه آهن در اطراف محل بمباران پراکنده شده بود. سرزمین کودکیهای مرا ویرانه کرد/ تیغ کابوسی که در بیداری من لانه کرد سایه شوم هیولای سیاه قصهها/ روی شانههای تقویمم نشست و خانه کرد *پدر هرگز به خانه بازنگشت... «صدیقه میری» عضو شورای اسلامی شهر اندیمشک اما در گفتوگو با فارس در این شهر، پس از خواندن این شعر، به روایت خاطرهای پرداخت و اظهار کرد: پاییز سال 65 و زمانی که وارد کلاس اول ابتدایی شدم، پدر بعد از سالها خانه به دوشی و اجارهنشینی توانست یک منزل مسکونی در کوی شهدا تهیه کند، اگر چه ورود به دبستان و منزل جدید بسیار خوشایند بود، ولی وحشت جنگ آنچنان در تار و پود وجودم رخنه کرده بود که هیچ چیز به اندازه پناه پدر برایم لذتبخش نبود، از بخت بد پدر به خاطر شرایط کاری مدام در سفر بود و حضور نداشتن در آن شرایط برای من و خانواده بسیار سخت بود. وی افزود: چهارم آذر آن سال، آسمان شهر در هجوم 54 هواپیمای جنگی دشمن به یکباره تیره و تار شد و وحشتی زائدالوصف فضای شهر را احاطه کرد، با اینکه اینبار پدر سفر نبود، ولی در خانه هم حضور نداشت، مادر دستپاچه پنج کودک قد و نیم قدش را در میان آغوش خود جا داد، شرایط بسیار بدی بود، مردم در حالی که به آسمان چشم دوخته بودند، بیهدف در خیابانها میدویدند، صدای ناشی از بمباران با صدای شیون و فریاد مردم در هم آمیخته بود و در کنار دود و آتش و آوار، فضای وحشت را دوچندان میکرد. میری ادامه داد: همسایهها خانههایشان را ترک کرده بودند ولی ما همچنان کنار در خانه منتظر آمدن پدر بودیم، در تمام آن دقایق وحشت بمباران و نیاز به آغوش و پناه پدر از یک طرف و نگرانی از شهادت او از طرف دیگر آزارم میداد، خواهرم در حالی که دستانش را روی گوشهایش فشار میداد، چشمهای خود را محکم بسته بود و سر را به دامن مادرم چسبانده بود، مادر برادر کوچکم که آن زمان یک سال داشت را گوشه حیاط گذاشت تا بتواند او و سایر بچهها را آرام کند، در همین لحظه یکی از هواپیماهای دشمن که آسیب دیده بود، در ارتفاع نزدیکی از بالای خانه ما گذشت و جابهجایی هوا موجب شد برادرم چند متر جابهجا شود. عضو شورای اسلامی شهر اندیمشک تصریح کرد: مادرم با وحشت کودک را در آغوش کشید و در حالی که بقیه بچهها از ترس او را احاطه کرده بودند، با صدای بلند گریه کرد، عاقبت پس از سپری شدن بیش از 100 دقیقه نفسگیر، صدای آژیر سفید خبر از پایان بمباران داد... وی افزود: ساعتها گذشت، ولی خبری از پدر نشد، مادرم بیتاب بود و زیر لب دعا میکرد، عاقبت پدر برگشت، وقتی از دور او را دیدم گویی وحشت بمباران از ذهنم پاک شد؛ با خنده دویدم و او را غرق بوسه کردم. میری گفت: چقدر آن لحظات به پناه او نیاز داشتم! لباسش خونی بود؛ در حالیکه بچهها را یکی یکی بغل میکرد، برای مادر توضیح داد که علت تأخیرش امداد رسانی به مصدومین بمباران بوده... خیلیها شهید شده بودند؛ به خصوص شهید «جهانگیر ساکی» که دوست و از اقوام نزدیکش بود. وی اضافه کرد: پس از مراسم سومین روز شهادت شهید جهانگیر ساکی و دیگر شهدای چهارم آذر، پدر دوباره عزم سفر کرد. مادر مخالف بود. میری خاطرنشان کرد: هنوز پس لرزههای چهارم آذر بر وجود او و ما چنگ میانداخت، حضور پدر میتوانست تا حدودی به ما احساس امنیت دهد، گریه کردم و از او خواستم سفرش را به تعویق بیندازد، با مهربانی بغلم کرد و قول داد بعد از این سفر، بیشتر کنارمان بماند، با وجود مخالفتهای ما، پدر راهی سفر شد، ولی دیگر هرگز به خانه بازنگشت، پدر رفت و لبخند کودکی ام را میان غبار چهارم آذر با خود برد. *اندیمشک امروز یا اندیمشک آن موقع؟! یکی از شهروندان اندیمشکی با انتشار پیامی در فضای مجازی، مینویسد: داشتم چهارم آذر را برای دوستان بازگو میکردم که 54 هواپیمای دشمن به شهرمان حمله کرد، یکی از آنها پرسید مگر اندیمشک چقدر است که این همه هواپیما به آن حمله کرده؟ به او گفتم اندیمشک امروز یا اندیمشک آن موقع؟! گفت چه فرقی میکند؟ به او گفتم فرقش این است که اندیمشک آن موقع: کوی نیرو نداشت، کوی زیباشهر نداشت، کوی فرهنگیان نداشت، کوی گلستان را نداشت، کوی رسالت را نداشت، کوی ولایت، پلیس، امیر و لور را نداشت... اندیمشک آن روز یک دهم امروزش هم نبود. با تعجب گفت: وای چقدر وحشتناک... پس چرا تا به حال کسی آن را ثبت نکرده است؟! *ثبت در تقویم، مطالبه مردم اندیمشک ثبت ملی تهاجم کرکسهای صدام در 4 آذر 65، که طولانیترین حمله شهری تاریخ ایران را در دوران هشت ساله دفاع مقدس رقم زد، مطالبهای است که مردم شهیدپرور اندیمشک از مسئولان انتظار دارند. هر گاه خوب به آن چه در این روز بر مردم اندیمشک گذشت را مرور کنیم، در آن هیچ چیز از تجلی یک حماسه ناب را کمتر نمیبینیم؛ و این انتظاری که شهروندان آن دارند، به حق و طبیعی است... آری؛ کمترین کاری که میتوان به پاس مقاومت جانانه مردم اندیمشک در آن دوران و به ویژه در روز چهارم آذر انجام داد، ثبت این روز بزرگ در تقویم ملی کشور است تا جدای از این تقدیر، تا به همیشه در یاد مردم مقاوم ایران نیز ماندگار شود... «حسین بذرافکن» میسراید: آری هنوز در آسمان شهر رد پای میگ در دنایت و پلشتی نقش بسته است آن لحظه که تَن زخمی شهر در فواره آتش میسوخت این دیار، اقلیم موشک است اقلیم زخمهای ماندگار... هنوز چشمه خون و زخم های کهنه انفجار کوچه ها را آزار میدهد سقفهای فرو ریخته دیوارهای شکسته... هنوز کودکان این شهر در غرش سوخو کابوس می بینند هنوز ابری از غبار زبانه میکشد از این دیار تا اوج آسمان... گزارش از میلاد گلداری انتهای پیام/ 72001/ش30
http://fna.ir/E32S9C
94/09/04 - 21:23
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]