واضح آرشیو وب فارسی:الف: روایت سه دانشآموز معتاد از علت اعتیادشان
تاریخ انتشار : شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۴۷
خوشگذرانی خودم و توقع پدر و مادر معتادم کرد.بگو به چه چیز اعتیاد نداری؟ به تمام مخدرهایی که شنیده ای و دیده ای مبتلایم ! زمینه این اعتیاد را نگاه پدر و مادرم برایم رقم زد. پدرم دکتر دندان پزشک و مادرم معلم است .همیشه دوست داشتند در میان بچه های هم سن و سالم به خصوص بچه های اقوام سر آمد باشم ،نمره درسی ام، لباس، وضعیت ظاهری ام و... از همه آنها بهتر باشد.همیشه در رقابت بودم ، معلوم است کسی که همیشه در رقابت است چه حالتی را پیدا می کند این توقع من را معتاد کرد زیرا دراستفاده از مواد روزهای اول خیلی سرحال بودم و با دیگران متفاوت و خوش می گذشت اما حال امروزم دیگر ..!!!!این حرف های یکی از دانش آموزانی بود که معتاد شده است و دیگر ابایی از گفتن آن ندارد. گزارشگر روزنامه خراسان گزارشی را تهیه کرده از دانش آموزانی که گرفتار اعتیاد شده اند که اگر چاره اندیشی برای آنها نشود شاید دیگر دانش آموزان در این حریق بسوزند.«تنها شاخه درخت خانواده بودم»در سفید مدرسه همزمان بازنگ تعطیلی باز شد ، منتظرم تا سوژه یا سوژه ها ی مورد نظر مهمان چشمانم شوند .از شما چه پنهان با کمک برخی از دانش آموزان از قبل شناخت اندکی از سوژه ها دارم. میلاد اولین دانش آموزی بود که قیافه اش بازگوی حکایتی تلخ داشت .پس از معرفی خودم او را به صحبت دعوت می کنم اصلا ابایی از بازگو کردن ندارد مانند اینکه زندگی خود را حکایت می کند. از او می پرسم به چه چیز اعتیاد داری؟بگو به چه چیز اعتیاد نداری! چرا معتاد شدی ؟فشار بیش از حد خانواده .بهتر توضیح دهم من تنها فرزند خانواده هستم و پدرم دندانپزشک و مادرم معلم است .اصلا از نظر مادی کمبودی نداشتم .اما پدر و مادر من همیشه از من توقع زیادی داشتند دوست داشتند، بین فرزندان اقوام و آشنایان سرآمد همه باشم چه از نظر درسی چه ... و همین فشار های بیش از حد بود که به فکرم رسید به دنبال آرامشی در این تلاطم باشم . دوستانم هم من را به چشم یک بچه لوس و ... می دیدند و همیشه به تمسخر می گفتند تو حتی عرضه کشیدن یک پک سیگار را هم نداری و من هم که می خواستم کم نیاورم و خودم را به آنها نشان بدهم اولین بارلب به سیگار زدم . وقتی اولین پک را زدم و دودش را قورت دادم حالم به هم خورد و خیلی سرفه کردم واین آغازی بود برای مصرف سیگار. اوایل دود سیگار آرامش خوبی به من می داد و خوش می گذشت اما کم کم دیگر احساس می کردم سیگارهم چاره کار نیست و این طور شد که دنبال مواد رفتم.مواد را از کجا جور می کنی ؟ اوایل مواد را در خانه دوستان مصرف می کردم و پولی هم برای آن نمی دادم اما کم کم که وابسته اش شدم همان دوستم را که در مهمانی ها برایم مواد می آورد به خانه مان دعوت کردم و مواد را آنجا باهم مصرف می کردیم . کم کم از مواد مفت خبری نبود و تا پول مواد را تا ریال آخرش نمی پرداختم مواد را تحویلم نمی داد و رفاقت در آنجا معنایی نداشت .هزینه موادت را از کجا تامین می کنی ؟وقتی که پدر و مادرم متوجه شدند تنها شاخه درخت زندگیشان معتاد شده است ، درک این موضوع خیلی برای آنها سخت بود ودیگر از پول توجیبی های گذشته خبری نبود و به جایی رسید که با فروش لوازم شخصی خودم مثل ساعت مچی پول مصرف مواد را تامین می کردم .دیگر احساس می کنم میلاد از سوالاتم خسته شده و دوست ندارد ادامه بدهد از میلاد تشکر می کنم و به دنبال دومین سوژه می روم که توسط یکی از بچه های مدرسه سرقرار منتظرما ایستاده بود .گاهی برای تامین هزینه موادم دست کجی هم می کنم -به سراغ افشین که در مقطع پیش دانشگاهی درس می خواند می روم. می خواهم سر صحبت را باز کنم ولی احساس می کنم زیاد دوست ندارد از اعتیادش برای ما صحبت کند اما من هم که نمی توانم به راحتی از ماجرا بگذرم بدون حاشیه سر اصل ماجرا رفتم. - چه موادی مصرف می کنی ؟شیشه ، بنگ ...-چرا مواد ؟همیشه به دوستان مایه دارم که پول تو جیبشان بود و بهترین تفریح ها را انجام می دادند و من برای رفتن به پارک ملت پول کافی نداشتم حسادت می کردم . هر طور که بود دوست داشتم خودم را تخلیه کنم .این گونه بود که همراه با دوستانم در دور همی ها از سیگار شروع کردم. اوایل فکر می کردم تفریحی سیگار می کشم اما کم کم از یکی دو نخ کار به جایی رسید که بسته ای سیگار می کشیدم. یک روز قرار بود برای بازی کامپیوتری به خانه یکی از بچه های مدرسه برویم. وقتی که همه دور هم جمع شده بودیم یکی از دوستانم یک تکه کاغذ آورد که داخلش موادی بود . گفت این بنگ است. روش مصرفش را هم همان جا یاد گرفتم و کم کم به آن معتاد شدم .اوایل تفریحی بود حس خیلی خوبی به من دست می داد اما کم کم معتادش شدم.هزینه مواد را چطور تامین می کنی ؟اوایل در دورهمی ها از دوستانم می گرفتم اما وقتی مصرفم بالا رفت و شیشه هم وارد ماجرا شد پول توجیبی هم کفاف نمی داد به خانواده فشار می آوردم اما بازهم جواب گوی اعتیاد من نبود و همین شد که برای تامین هزینه مواد گاهی سرقت هم می کردم .سوالاتم را جمع و جور می کنم و زیاد وقتش را نمی گیرم تا از صحبت با من زده نشود شاید روزی دوبار ه به سراغش بیایم با افشین خداحافظی می کنم و می روم .اما یک نفر دیگر باقی مانده بود که روز بعد به سراغ او رفتم و بازهم منتظر دیدن آروین در حوالی مدرسه بودم .مدرسه که تعطیل شد لابه لای دانش آموزان از مدرسه خارج می شود خودم را به او می رسانم و خواسته ام را با او مطرح می کنم اصلا مخالفتی نمی کند و انگار دوست دارد در مورد اعتیادش با من حرف بزند .از اعتیاد به سیگار تا مصرف ماری جواناچطور شد معتاد شدی ؟ اکثر اوقات با دوستانم بیرون می رفتم و تفریح می کردیم من که اهل سیگار و... نبودم همیشه مورد تمسخر دیگر دوستانم که سیگاری بودند واقع می شدم و طوری شده بود که به من می گفتند تو بچه خانگی هستی و برای این کارها زاده نشدی و برای آنکه به آن ها ثابت کنم من کسی نیستم که دوستانم فکر می کنند لب به سیگار زدم و کم کم به ماری جوانا رو آوردم و الان هم گاهی تزریق می کنم .از کشیدن مواد چه حسی به تو دست می دهد؟اوایل سردرد شدیدی داشتم اما بعد احساس می کردم خیلی انرژی دارم و لی زیاد خوابم می آید .به فکر ترک افتادی ؟نه هنوز مصرف می کنم اما کم، نتوانستم ترکش کنم،مواد جزیی از زندگی ام شده وهمان ساقی مهمانی ها هنوز هم برایم مواد می آورد .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]