پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849090246
کتاب «روباه شنی» به بازار کتاب عرضه می‌شود
واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
کتاب «روباه شنی» به بازار کتاب عرضه می‌شود
شناسهٔ خبر: 2971311 - چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۵
استانها > فارس
شیراز- کتاب «روباه شنی» به قلم محمد کشاورز نویسنده ساکن شیراز چاپ شد و به زودی روی میز کتابفروشی ها قرار می گیرد. به گزارش خبرنگار مهر، تازه ترین کتاب محمد کشاورز نویسنده ساکن شیراز با عنوان «روباه شنی» از سوی نشر چشمه به بازار نشر ارائه می شود. مجموعه داستان «روباه شنی» نوشته محمد کشاورز با طراحی متفاوت جلد به زودی به بازار نشر عرضه می شود. از وی تاکنون کتاب‌هایی با نام «پایکوبی» از سوی نشر قصه و «بلبل حلبی» از سوی نشر چشمه منتشر شده است
. محمد کشاورز، سردبیر مجله‌ی عصر پنجشنبه (۱۳۸۵ ـ ۱۳۸۶) برنده‌ی جایزه‌ی ادبی گردون برای داستان «شهود» (از مجموعه داستان پایکوبی) (۱۳۷۴) دومین مجموعه‌ی او «بلبل حلبی» در سال ۱۳۸۴ جایزه‌ی ادبی اصفهان، جایزه‌ی فرهنگ پارس و جایزه‌ی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را در بخش داستان کوتاه از آن خود کرد. مجموعه‌داستان «روباه شنی» آخرین اثر او است. چند تایی در مجلات چاپ شده اند وبقیه اولین باراست که در این کتاب می آیند. در بخشی از داستان «روباه شنی» آمده: «پوزه‌ی دراز و پره‌های خیس دماغ روباه می‌لرزیدند از بوییدن هوا، گوش‌هایش را به جست‌وجوی صداهای غریب می‌جنباند و داغی نفس‌هایش پوست گردن اویس را می‌گزید. اویس ترس را توی چشم‌های رنگی روباه می‌دید. آرام دست می‌کشید روی کمر حیوان، روی موهای نرم و کوتاه و پرپشت و آتشگونی که در بازتاب نورهای شبانه مغازه‌ها و ماشین‌ها و خیابان، رنگ و وارنگ می‌شدند. هی دست می‌کشید روی تیره کمر لرزان روباه تا بلکه ترس را از تن و جان حیوان دور کند.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-