واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/
میگویند حال تلگرام و اینستاگرام عاشقانه شده است
میگویند چیستا یثربی حال تلگرام و اینستاگرام را عاشقانه کرده است. ای کاش این ژستهای روشنفکری که همیشه باید در تضاد با ارزشها و آرمانهای ما باشد، اینجا نمود پیدا نمیکرد و تا ما باور کنیم فقط یک عاشقانه ساده و پاک و بیغرض را خواندهایم!
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، وجیهه علی اکبری سامانی طی یادداشتی که آن را برای خبرگزاری فارس ارسال کردهاست پیرامون چیستا یثربی اینگونه نوشته است: می گویند چیستا یثربی حال تلگرام و اینستاگرام را عاشقانه کرده است. از قرار چیستا یثربی، کمتر از یکماه است که ماجرای واقعی زندگی خودش -عشق یک دختر روزنامهنگار و یک پسر پستچی سرباز در سالهای جبهه و جنگ ایران و بوسنی را- در قالب یک داستان اعترافی، در اینستاگرام و تلگرام منتشر کرده است. از تاکیدات خود نویسنده چنین برمی آید که این روایت خاطره وار، بر اساس تجربه واقعی نویسنده به نگارش درآمده است و به نوعی اعتراف به خاطرات عاشقانه و پنهان دو دهه قبل اوست. روایتی ساده، روان و شیرین که نویسنده با چیره دستی هر قسمت را با تعلیق مشخصی به پایان می رساند. در شرایطی که سرانه مطالعه در کشور ٢ دقیقه است، و طبق آخرین آمار معاون فرهنگی ارشاد، دکتر سید صالحی، به ازای هر ١٠ هزار ایرانی، فقط ٩.٣ کتاب چاپ می شود، هر کدام از قسمتهای این عاشقانه دنباله دار بیش از ٥٠ هزار بار خوانده شده است. و کانال خانم یثربی در تلگرام تنها ظرف سه هفته بیش از صدهزار عضو پیدا کرده است که این حرکت بدیعی برای فرهنگ مطالعه در بستر شبکههای اجتماعی است. البته این که این اثر خانم یثربی را در حد یک کتاب بدانیم، اغراق سنگینی است. اثر بیشتر شبیه یک ژانر زرد مدرن عامه پسند است که پشت فرهیختگی و احساسات ناب و شورانگیز یک بانوی نویسنده که اتفاقا دستی بر هنر و ادبیات و تئاتر و نمایش هم دارد؛ پنهان شده است. داستانی عاشقانه با نثری ساده و روان و عباراتی شاعرانه که آدم را یاد سریال های پاورقی نشریات و مجلات زرد می اندازد. این نکته که این اثر واقعا براساس واقعیت هست یا نیست، چندان موضوع بحث ما نیست. اگرچه که در این مورد تناقضاتی در روایت وجود دارد، اما از آنجا که به هرحال دست هر نویسنده ای در استفاده از عنصر خیال و تصور باز است، نمی توان زیاد به این نکته خرده گرفت. اگرچه معتقدم که نیمی از موفقیت کار در جذب این حجم از مخاطب، در میان کاربران شبکه های اجتماعی که بر اثر دیدن پرشتاب نوشته های متنوع و مختلف، حوصله و رغبت خواندن متن های طولانی را ندارند؛ همین تاکید بر اتوبیوگرافی بودن کار و باورِ واقعی بودن آدمها و اتفاقات آن بوده است. در اینجا بحث ما بر سر چیز دیگری است. اینکه این جریان از اینستاگرام به سایر شبکه های اجتماعی از جمله تلگرام سرایت کرد و خبرش به روزنامه ها و نشریات هم رسید و حتی از اخبار رسمی شامگاهی شبکه سه هم سر در آورد؛ قدری تامل در موضوع و مضمون کار را جدی می کند. این تلاش بانوی نویسنده اقدام خوبی است. اینکه ما کاری کنیم که ملتِ کتاب نخوان، به جای چرخیدن های بیهوده در شبکه های اجتماعی و کپی پیس کردن مطالب اکثرا فیک و نازل، داستان بخوانند خیلی خوب است. اما باید دید که در ازای این تغییر و حرکت به ظاهر مثبت، چه مضمون و پیامی را به آنها منتقل کرده ایم؟ بنا به گفته نویسنده کتاب با صد و هفتاد صفحه، در ارشاد ثبت شده است و قرار است به چاپ برسد. اما ملاک ما نسخه فعلی این روایت عاشقانه است که در بیست و نه قسمت، هزاران خواننده را به دنبال خود کشانده است. صرفنظر از پرداخت به شدت روایی، منطق و پیرنگ متزلزل و باورناپذیر، شخصیت پردازی ضعیف، و در یک کلام زرد بودن این نسخه اینترنتی از داستان خاطره مانندِ پستچی، مضمون و درونمایه ای به غیر از عنصر عشق در اثر است که به سیاه نمایی ارزشها و باورهای اعتقادی مان می پردازد. متزلزل نشان دادن رزمنده جبهه های دیروز ایران و بعدتر جنگ بوسنی... که در جنگ و عملیات و تاکتیک های رزمی و آزاد سازی اسرا در خاک دشمن، و در قلب جبهه صربها، مثل یک بَتمن عمل می کند، اما در حل ساده ترین تعاملات و مشکلات خانوادگی خود درمی مانَد؛ به خاطر عشقش از بوسنی فرار می کند. بعد دوباره بدون کوچکترین قدرت تصمیم گیری و اختیاری، راوی را رها می کند و با فرمان رییس، دوباره به بوسنی می رود، چهره مخدوشی از یک رزمنده برای نسل جوان امروز به تصویر می کشد؛ رزمنده ای که حتی قدرت و توان عقد کردن دختر مورد علاقه اش را ندارد: از این جمله دلم مثل اناری شد که زیر پا مانده باشد...زیر پای سپاه رزمندگان ایران... به چیستا گفتی شغلت چیست؟ گفتی تا حالا چند نفر را کشته ای؟ گفتی جنگِ تو؛ تک تیراندازی توست؟ گفتی هفده سالگی پسرهای محله را تا دم مرگ زدی؛ و همانجا حاجی تو را دید و از تو خوشش آمد.گفتی دانشگاه را ول کردی تا برای حاجی کار کنی؟ گفتی یک سرباز ساده نبودی.گفتی حتی همین الان با حاجی ارتباط داری و هر دستوری بده ، چهار دست و پا اجرا مبکنی؟ گفتی حتی به حاجی التماس نکردی شناسنامه ات را بدهد این بیچاره را عقد کنی و بعد بروی ؟ کجایی قهرمان؟ گفتی به تنت نارنجک بستی تا وسط دشمن رفتی و اگر حاجی به موقع نرسیده بودی ، الان حتی تکه هایت پیدا نمیشد. رییس کمیته یا حاجی، کسی که ظاهرا نظامی درجه داری احتمالا سپاهی است، علی را شبانه و بدون اینکه اجازه خداحافظی با راوی را بدهد،به قرنطینه ای برای اعزام به بوسنی می برد. حاج علی بعد از یکسال از فرمان رییس کلش تمرد می کند و مخفیانه از بوسنی فرار می کند. ولی رییس نامردی می کند و شناسنامه اش را برای عقد رسمی نمی دهد و او را دوباره به بوسنی می فرستد... بعدتر در دروغی ناجوانمردانه به راوی می گوید که حاج علی مجبور است با یک زن کماندوی مسیحی صرب ازدواج کند... تا راوی دست از سر علی بردارد. نامه های علی را به او نمی رسانند، و خلاصه هرچه ظلم و نامردی است، بر سر این دختر جوان عاشق پیشه روا می دارند. رییس کل با همان خمپاره نگاهش ظاهر شد: علی به خاطرکشورش و دینش ماموریت داره حاج خانم.احترام بذار ! گفتم : به خاطر قلبش چی؟ ماموریتی نداره؟بعدش نوبت کجاست؟ پلنگتونو میفرستین لبنان، سوریه، فلسطین، کجا؟ حاجی گفت: می دونی که اوضاع اصلا خوب نیست.علی تاحالا زیرشکنجه تاب آورده.اما حرفی از ما نزده...حاضرن معامله کنن... خواهرفرمانده صرباعاشق علی شده. اگه علی بگیرتش، نمیکشنش... از قول حاج اکبر، رفیق حاج علی آمده است: بی اجازه دارم آدرسو میدم. این شاید یه کم گناهامو سبک کنه برای ندادنِ نامه ها... اما برای دروغی که بهت گفتن، مجبور بودیم! خدا همه مونو ببخشه... در بخش های دیگر این اثر می خوانیم: بعد از انقلاب، خانه نشین شد.دیگر کتابهایش چاپ نمیشدند. رمان انجماد را که تازه چاپ کرده بود، جلوی من، تکه تکه کرد. کار، بیخوابی، نوشتن، رد شدن آثارت و هیولایی به نام سانسور،که کم کم یادت میدهد یک قیچی برداری. گیسوانت را قیچی کنی،دوست داشتنت را قیچی کنی، تمام احساساته انسانی ات را قیچی کنی تا دیگر چیزی برای قیچی کردن آنها باقی نماند و آنوقت دیگر شبیه خودت نیستی.شبیه هیچ چیز نیستی! در یک کلام آنچه که به غیر از عشق در این پاورقی مجازی به ذهن و باور خوانندگان جوان تزریق می شود، نوعی سیاه نمایی از چهره رزمندگان و فرماندهانی است که سالهای سال در جبهه های داخلی و خارجی، برای امنیت و آرامش این سرزمین از جان مایه گذاشته اند: خواهرانه پیشنهاد میکنم روز خواستگاری بگو کلتش را از جیبش در آورد.سر مهریه یک وقت عصبی نشود ؛ پدرت را بکشد.کسی که به زدن و کشتن عادت کرده، تو راهم میزند....بچه هایت را هم میزند....من فرار کردم...وگرنه مرا هم میکشت....مراقب خودت باش خواهر! عاشق قهرمان دیوانه ای شدی... می گویند چیستا یثربی حال تلگرام و اینستاگرام را عاشقانه کرده است. می گویند هر کدام از این عاشقانه نوشت های او بیش از ٥٠ هزار بار خوانده شده است. می گویند این رقم و آمار در رکود بازار کتابخوانی و در میان جماعت نت گردِ کتاب نخوان، معجزه ای بوده است... فقط ای کاش این ژست های روشنفکری که همیشه و همه جا باید در تضاد با ارزش ها و آرمان های ما باشد، یک اینجا نمود پیدا نمی کرد و تا ما باور کنیم فقط یک عاشقانه ساده و پاک و بی غرض را خوانده ایم! یادداشت از: وجیهه علیاکبری سامانی انتهای پیام/و
94/08/25 - 14:18
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]